سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ پژوه

ولایت چیست؟
ولاء،وَلایت،وِلایت،ولیّ،مولی،اولی و امثال اینها همه از ماده ی (ولی)- و،ل،ی- اشتقاق یافته اند. این واژه از پر استعمال ترین واژه- های قرآن کریم است که به صورت های مختلفی به کار رفته است؛می گویند در 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل در قرآن کریم آمده است.
معنای اصلی این کلمه هم چنان که راغب اصفهانی (قدس سره) در (مفردات القرآن) گفته است،قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر است به نحوی که فاصله ای در کار نباشد؛یعنی اگر دو چیز آن چنان به هم متّصل باشند که هیچ چیز دیگر در میان آنها نباشد،مادّه ی (ولی) استعمال می شود.مثلاً اگر چند نفر پهلوی هم نشسته باشند و ما بخواهیم وضع و ترتیب نشستن آن ها را بیان کنیم،می گوییم: زید در صدر مجلس نشسته است (وَیَلیهِ عَمْرُو) یعنی بلافاصله در کنار زید عرو نشسته است.به همین مناسبت طبعاً این کلمه در مورد قرب و نزدیکی به کار رفته است اعم از فرب مکانی و قرب معنوی؛و باز به همین مناسبت در مورد دوستی،یاری،تصدی امر،تسلط و معانی دیگر از این قبیل استعمال شده است؛چون در همه ی اینها نوعی مباشرت و اتصال وجود دارد.
برای این ماده و مشتقات آن،معانی بسیاری ذکر کرده اند.راغب اصفهانی راجع به خصوص کلمه ی (ولایت) از نظر موارد استعمال می گوید:
(ولایت،به معنی نصرت است،و اما ولایت به معنی تصدی و صاحب اختیاری یک کار است.وگفته شده که معنی هردو یکی است و حقیقت آن (تصدی و صاحب اختیاری است).(1)
در فرهنگ فارسی معین،برای لفظ (ولی) معانی متعددی از قیبل دوست،یار،صاحب،حافظ،آن که از جانب کسی در کاری تولیت دارد و برای (ولایت) معنی حکومت کردن بیان شده است.
پس (ولایت) همان حکومت و سرپرستی است که در ریشه ی لغوی آن نهفته است.
البته این بدان معنی نیست که تمام اختیارات مردم به ولی سپرده شود به طوری که مردم اصلاً به حساب نیایند.در مورد ولایتی که شخص بر اموال صغار دارد،صغیر اصلاً به حساب نمی آید،ولی در مورد ولایتی که ولی امر بر مردم دارد این گونه نیست که مردم هیچ انگاشته شوند.
برخی (ولایت) را به معنای (قیمومیّت) که لازمه ی آن تداعی (محجوریّت) در مولّی علیه است پنداشته اند و نوشته اند:
(ولایت به معنای قیمومیّت،مفهوماً و ماهیتاً با حکومت و حاکمیت سیاسی متفاوت است؛زیرا ولایت حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخصی مولّی علیه است،که به جهتی از جهات،از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی،دیوانگی و غیره،از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است،در حالی که حکومت و حاکمیت سیاسی به معنای کشورداری و تدبیر امور مملکتی است...) (2)
ای چنین تعریفی که نویسنده ارایه داده است،با صراحت سخنان فقها که بعد خواهد آمد،منافات دارد.
مقام معظم رهبری می فرماید: (معنای (ولایت) در اصطلاح و استعمال اسلامی این است: یعنی حکومتی که در آن اقتدار حاکمیت هست،ولی خودخواهی نیست؛جزم و عزم قاطع هست اما استبداد به رأی نیست).(3)

فقیه کیست؟
(فقه) در لغت عرب به معنای فهم و درک،و (فقیه) به معنای صاحب فهم و درک است.اما با توجه به امتیاز اساسی که در لغت عرب،بین وزن (فعیل) و (فاعل) وجود دارد که وزن (فاعل) تنها ثبوت آن صفت مثلاً (علم) برای ذات را فهمانده،ولی وزن (فعیل) علاوه بر اثبات صفت برای ذات،دوام و استمرار و به تعبیر بهتر تجربه و تخصص را نیز می فهماند؛لذا (فقیه) به معنای متخصص درفقه) خواهد بود،همان گونه که طبیب متخصص در طب،و حکیم متخصص در حکمت است.
و در اصطلاح،(فقیه) به کسی گفته می شود که قوه و نیروی فعلی برای استخراج همه یا اکثر احکام شرعی و قوانین کلّی اسلام را از منابع اولیه ی آن یعنی (کتاب،سنت،اجتماع و عقل) داشته باشد.
استاد مطهری (قدس سره) در این باره می نویسد:
(در اصطلاح قرآن و سنّت (فقه) علم وسیع و عمیق به معارف و دستورهای اسلامی است و اختصاص به قسمت خاص ندارد.ولی به تدریج در اصطلاح علما این کلمه به (فقه الاحکام) اختصاص یافت.
توضیح این که؛علمای اسلام،تعالیم اسلامی را به سه دسته منقسم کردند:
الف: معارف و اعتقادات ...
ب: اخلاقیات و امور تربیتی...
ج: احکام و مسایل عملی...
فقهای اسلام،کلمه ی فقه را در مورد قسم اخیر اصلاح کردند.شاید از آن نظر که از صدر اسلام آن چه بیشتر مورد توجه و پرسش مردم بود مسایل عمومی بود؛از این رو کسانی که تخصصشان در این رشته مسایل بود به عنوان (فقها) شناخته شدند.) (4).

معنای مفهومی ولایت فقیه
با توجه به آن چه در معنای (ولایت) و (فقیه) گفته شد،(ولایت فقیه) هرگز به معنای (قیومیت) یا (حاکمیت اراده ی مطلق فقیه) نیست،چنان که ولایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و امامان معصوم (علیه السلام) نیز به چنین معنایی نبوده است،بلکه فقها مقصود: (اِرادهُ البِلادِ وَساسَهُ الْعِباد) است و بس.همان گونه که ولایت پیامبر از مقام نبوت او برخاسته بود،و بدین جهت،نبوت و شریعت او ولایت اش را در همان قوانین شرع محدود می کرد،ولایت فقیه نیز از مقام فقاهت او برخاسته،وفقاهت،آن را محدود می سازد.در واقع فقاهت اوست که حکومت می کند نه شخص یا اراده ی شخصی او؛لذا معنای صحیح ولایت فقیه،ولایت فقه او است.
پس وقتی که واژه ی (ولایت) در مورد فقیه به کار می رود،مراد همان حکومت و زمامداری امور جامعه است،و در واقع نوعی خدمت به جامعه اسلامی و مسلمین محسوب می شود.
حضرت امام (رحمت الله علیه) می فرماید: (ولایت،یعنی حکومت و اداره ی کشور و اجرای قوانین شرع مقدس،یک وظیفه ی سنگین و مهم است؛نه این که برای کسی شأن و مقام غیر عادی به وجود بیاورد و او را از حدّ انسان عادی بالاتر ببرد.به عبارت دیگر،ولایت مورد بحث،یعنی حکومت و اجرا و اداره،بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند،امتیاز نیست بلکه وظیفه ای خطیر است). (5)

ولایت تکوینی و تشریعی
در یک تقسیم بندی،ولایت به دو قسم است: تکوینی،تشریعی.
(ولایت تکوینی) به معنای تصرف در موجودات و امور تکوینی است.چنین ولایتی از آن خداست و همه ی موجودات،تحت اراده و قدرتش قرار دارند؛اما خداوند به برخی از بندگان خاصّ خود،مرتبه ای از این ولایت را اضافه می کند.لذا،معجزات و کرامات پیامبران و اولیای دین از آثار همین ولایت تکوینی است.
(ولایت تشریعی) یعنی این که تشریع و امر و نهی و قانون گذاری در اختیار صاحب ولایت باشد.پیداست که تشریع از آن خدا می باشد،او اوست که فرمان می دهد چه کنید و چه نکنید؛اما پیامبر و امام هم می تواند به اذن خدا،حق تشریع و قانون گذاری داشته باشند.
در خصوص تفویض امر و حق قانون گذاری به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی از امام باقر و امام صادق (علیها السلام) می خوانیم که فرمودند:
(اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ و تَعالی فَوَّضَ اِلی نَبِیِّهِ امرَ خَلقِهِ لِیَنظُرَ کَیفَ طاعَتُهُم؛ثُمَّ تَلی هذِهِ الآیَهَ؛و ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ،وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا)؛ (6)
خداوند متعال کار مردم را به پیامبرش تفویض کرد تا بنگرند چگونه اطاعت می کنند،سپس این آیه را تلاوت فرمود که هر چیزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور می دهد بگیرید و به آن عمل کنید،و هرچه شما را از آن نهی می کند خودداری نمایید.
پس پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) همان گونه که مشاهده شد،تنها مبلّغ نبود،بلکه مشرّع نیز بود؛البته پایه ی تبلیغ صرفاً وحی،و پایه ی تشریع بینشی بود که از جانب خداوند الهام گرفته بود،و هرگز خواسته های شخصی در کار نبود.
این ولایت در تشریع بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای امامان معصوم نیز بوده است،و بسیاری از مسایل فرعی شرعیت،بر دست ایشان تشریع شده است.(7)
با آن چه بیان شد: ولایت تکوینی از مراحل کمال روحی و وجودی است که اثر آن سلطه بر عالم کون و جهان هستی می باشد.و ولایت تشریعی یک مقام و منصب وضعی و قانونی است که از طرف خداوند به فردی از افراد به عنوان مقام رسمی داده می شود،تا به امور اجتماعی مسلمین رسیدگی نماید.
ولایت تکوینی که از آن به ولایت تصرف (تصرف در جهان هستی) نیز تعبیر می شود،زمینه ای برای اعطای مناصب ولایت تشریعی نیز می باشد؛زیرا ولایت تشریعی که به معنای سلطه بر اموال و نفوس مردم است،بدون فلسفه و ملاک های معنوی و اجتماعی نخواهد بود و به هر کسی چنین منصب مهمّی داده نخواهد شد.از این روی در مکتب شیعه،(عصمت) در امام و (عدالت) در نایب امام یکی از کمترین شرایط اساسی است که ولیّ می بایست بر نفس خویش مسلط باشد،وگرنه هیچ گاه ولایت تشریعی و حتی ولایت فتوا و یا قضا که کمترین مرحله از مراحل ولایت فقیه است به او داده نخواهد شد.
اما لازم است یادآور شویم:تشریع در حیطه ی فقاهت دو گونه است:
1.استنباط ملاک های قطعی احکام،که مناط و ملاک قطعی موضوع حکم شرعی مشخصص می گردد،و بر اساس این تشخیص دایره ی حکم توسعه یا تضییق می یابد.لذا حکم مرتبت از محدوده ی عنوان مطرح شده در موضوع،فراتر رفته یا تنگ تر می شود. مثلاً ملاک در حرمت (خمر) چیست؟ (خمریّت) یا (مسکریّت)؟در صورت اول حرمت،مخصوص همان (خمر ) است ولی در صورت دوم شامل همه ی مسکرات می گردد.
2.تشریع و قانون گذاری در پیش آمدها که طبق مصالح مقتضی،و بر حسب شرایط زمان،تغییر پذیر است.
تشخیص این گونه موارد و تعیین احکام مربوط،شرعاً به فقیهان واگذار شده،تا در سایه ی قواعد عامه و ضولبط اصل شریعت،حکم هر یک از وقایع رخداده را روشن سازند و با نام (الحوادث الواقعه) در توقیع شریف امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آن یاد شده است.(8)
پس،آن چه در ولایت فقیه مطرح است ، (ولایت تشریعی)-نه ولایت بر تشریع- است.
یعنی فقیه جامع الشرایط می تواند به مردم در محدوده ی دینی امر و نهی کند و به مقتضای شرایط در چارچوب شریعت،تشریع نیز داشته باشد.

انواع و مراتب ولایت
ولایت در اسلام انواعی دارد که عمده و مهمترین آنها چهار مورد ذیل است:
1. ولایت (الله)
2. ولایت (رسول الله)
3. ولایت (امام)
4. ولایت (فقیه واجد الشرایط)
ولایت الله: بر اساس تفکر ناب دینی،بویژه اسلامی،اصل اولی در مسأله ی ولایت این است که ولایت- اعم از تکوینی و تشریعی- فقط برای خداوند سبحان است و در میان انسان ها،هیچ کس حق ولایت و سرپرستی نسبت به دیگر افراد را ندارد؛زیرا انسان باید از کسی اطاعت کند که فیض وجود و هستی خود را از او دریافت کرده باشد،و چون افراد عادی نه به انسان هستی بخشیده،و نه در بقا و دوام هستی او مؤثرند،بنابر این رأی هیچ کس برای دیگری لازم الاتباع نیست.
(اَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ اَولیاءَ،فَالله هُوَ الوَلِیُّ...)؛(9) آیا غیر از خدا را برای خود سرپرست و ولی قرار دادند،و حال آن که تنها او ولی و سرپرست است.
ولایت رسول الله: گفته شد که اصل اولی این است که فقط خداوند متعال ولی انسانها و مؤمنین است؛لذا تبعیّت از دستور غیر خداوند مشروط به اذن خداست.او می تواند این حق را به هر کسی بدهد و هرکسی را که شایسته می داند در سمت ولایت و رهبری نصب کند.انبیا و پیامبران الهی کسانی هستند که با تحدّی و اعجاز،رسالت آنها از طرف خداوند اثبات شده،و بر پیروی و اطاعت از آنها فرمان داده شده است.
چنان که در قرآن کریم می خوانیم:
(وَ مَا اَرسَلنا مِن رسُولٍ اِلّا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللهِ) (10)؛هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به اذن خداوند،مردم موظف به اطاعت فرمانبرداری از او هستند.
و نیز آمده است:
(وَ مَن یُطِعَ الرَّسُولَ فَقَد اَطاعَ الله)؛(11) کسی که از رسول اطاعت کند به تحقیق از خداوند اطاعت کرده است.
و آیات بسیاری که مجال ذکر آنها نیست.
ولایت امام معصوم: از آن جا که رهبری،یک امر ضروری برای جوامع بشری است،از این رو بعد از رحلت پیامبران الهی نیاز به آن است که این سرپرستی و رهبری الهی ادامه پیدا کند.
علاوه بر این برهان عقلی که درضرورت تداوم رهبری الهی وجود دارد،برهان دیگری نیز با استعانت از آن چه به وحی الهی نازل شده است می توان اقامه کرد؛زیرا گذشته از یک دسته مسایل فردی که در دین مطرح است،یک سلسله دستورات اجتماع درون مرزی نظیر حدود و دیات و قصاص و تعزیرات و امثال آن،و یک سلسله دستورات اجتماعی برون مرزی مانند جهاد،دفاع و مانند آن،نیز در دین وجود دارد.خود این دستورات نشان دهنده ی آن است که دین نیازمند به یک قدرت اجرایی و یک سرپرستی و ولایت اجتماعی است.
در قرآن کریم و احادیث پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)،بر این امر تصریح شده است،چنان که می خوانیم: (یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ و اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الأمرِ مِنکُم)؛(12) ای اهل ایمان!فرمان خدا و رسول و والیان امر (امامان معصوم) را اطاعت کنید.
هم چنین حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در غدیر خم،از واژه ی (مولا) و ولایت استفاده کردند و فرمودند: (مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیُّ مَولاه)(13) هرکس را که من ولی او هستم،این شخص- در حالی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را نشان می داد- نیز ولیّ اوست.
این عمل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نصب است که حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان وصی و جانشین خود معین کردند،همان گونه که پیشتر بر این امر تصحیح کرده بودند،آن گاه که در مقابل بنی هاشم دست روی شانه ی علی (علیه السلام) گذاشته و فرمود: (اِنَّ هَذا َخی وَ وَصیّی وَ خَلیفَتی فیکُم فاستَمِعُوا لَهُ وَ اَطیعُوا)؛این مرد،برادر و وصی و خلیفه ی من در میان شما است،پس سخنانش را شنیده و مطیع او باشد.
لذا امامت و ولایت چنان که بعضی معتقدند،یک امر برون دینی نیست که اختیار تعیین امام و ولی هم با مردم باشد،بلکه یک امر مسلّم درون دینی است.
ولایت فقیه: این نوع ولایت که موضوع کتاب نیز می باشد به طور جداگانه نیز بحث شده و می شود،اما به طور اجمال عرض می شود که به همان دلایل که امام بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) لازم و ضروری بود،در دوران غیبت امام معصوم نیز به همان دلایل علاوه بر برخی دلایل نقلی ولایت فقیه جامع الشرایط لازم و ضروری است.
پس،ولایت فقیه از ولایت امام،ولایت امام از ولایت رسول و ولایت رسول از ولایت الهی سرچشمه می گیرد و به تعبیر دیگر این سه نوع ولایت از ولایت (الله) سرچشمه می گیرد،این ولایت ها در طول ولایت الهی هستند نه در عرض آن.
و اما از نقطه نظر اجرایی نیز ولایت دارای مراتب متعددی است که از آن به امات تعبیر می شود:
الف: مرتبه ی استعداد و صلاحیت،به این معنی که شخص از صفات و ملکاتی ذاتی و اکتسابی لازم جهت به دست آوردن ولایت برخوردار باشد.
ب: مرتبه ی جعل ولایت: به این معنی که توسط خداوند،ولایتی درباره ی پیامبری مقرّر شود،ولی مردم آن را تنفیذ نکنند؛و همچنین پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از جانب خداوند ولایت را در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) اعلام نمود ولی تا مدّتی مردم آن را تنفیذ و اجرا ننمودند.
ج: ولایت عملی مجرّد که مردم با کسی بیعت کنند و حاکمیت را به او تسلیم نمایند،ولی شرع آن را جعل نکرده باشد (این صورت خود به خود از مراحل ولایت شرعی خارج است).
د: ولایت شرعی که به فعلیت رسیده است؛به این معنی که مردم با کسی که ولایت درباره ی او جعل شده بیعت کنند و او را بر امورشان حاکم گردانند.
این مرتبه از ولایت،در حقیقت،عینیّت ولایت و امامت است؛و در این مرحله است که آثار واقعی امامت مترتّب می شود و امامت تحقّق می یابد .(14)

پی نوشت ها:

1. ر.ک: مرتضی مطهری،مجموعه آثار،ج3،ولاء و ولایت ها،ص255 و 256.
2. مهدی حایری یزدی،حکمت و حکومت،ص178.
3. آیت الله خامنه ای،سخنرانی،روزنامه ی جمهوری اسلامی،سه شنبه 17 فروردین 1378،ص15.
4. مرتضی مطهری،آشنایی با علوم اسلامی،دفتر فقه،ص 287 و 288.
5. امام خمینی (رحمت الله علیه)،ولایت فقیه،ص40.
6. مرحوم کلینی،اصول کافی،ج1،ص 267،حدیث 5.
7. ر.ک: علامه مجلسی،بحارالانوار،ج25،ص332-334.
8. محمد هادی معرفت،ولایت فقیه،ص163.
9. سوره ی شوروی،آیه ی 9.
10. سوره ی نساء،آیه ی 64.
11. همان،آیه ی 80.
12. سوره ی نساء،آیه ی 59.
13. علامه بحرانی،غایه المرام،باب 38، ص335 از 8 طریق این روایت را ذکر کرده است.
14. ر.ک: عباسعلی عمید زنجانی،فقه سیاسی،ج2، صص 101 و 102.

منبع:کتاب،ولایت فقیه در عصر غیبت،علیرضا رجالی تهرانی،انتشارات نبوغ،چ دوم،1383،صص81 تا 90






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 آبان 30 توسط حسین ظفری نژاد

برای آگاهی شما درباره مشخصات دوازده امام(ع) مطلب زیر را قرار می دهیم :

امام اول : حضرت علی بن ابیطالب (ع) ،

کنیه : ابوالحسن و حسین، ابوتراب ،

لقب : امیرالمؤمنین، الوصی، مرتضی،

پدر : ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم ،

مادر : فاطمه بنت اسد بن هاشم،

تولّد : او در سیزده رجب، ده سال قبل از بعثت (600 میلادی) در داخل کعبه بدنیا آمد.

امامت : امامت او بعد از فوت پیامبر طبق دستور خداوند متعال که پیامبر اعلام فرموده بودند (رجوع به حدیث غدیر خم) به سال 11 هجری (632 میلادی) شروع شد.

شهادت : او بسال 40 هجری (661 میلادی) روز 21 رمضان توسط یکی از خوارج بنام عبدالرحمن بن ملجم در کوفه حین نماز گذاردن به شهادت رسید و در نجف (عراق) دفن گردید. محل دفن حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) سالها نامعلوم بود تا حضرت امام صادق (ع) محل آن را مشخص نمود.

****************

امام دوم : حسن بن علی بن ابیطالب (ع)

کنیه : ابومحمد

لقب : سبط اکبر، مجتبی

پدر : علی بن ابیطالب

مادر : فاطمه الزهرا بنت محمد بن عبدالله (پیامبر اسلام) (ص)

تولّد : او به سال 3 هجری (625 م) در 15 رمضان در مدینه بدنیا آمد.

شهادت : در سال 50 هـ (670 م) بدستور معاویه مسموم گردید و در مدینه، قبرستان بقیع دفن شد.

****************

امام سوم : حسین بن علی بن ابیطالب (ع)

کنیه : ابو عبدالله

لقب : سبط اصغر، سید الشهدا

پدر : علی بن ابیطالب

مادر : فاطمه الزهرا بنت محمد مصطفی (ص) (پیامبر اسلام)

تولّد : به سال 4 هجری (626 م) سوم شعبان در مدینه بدنیا آمد.

شهادت : او به سال 61 هـ (680 م) در کربلا در روز عاشورا (دهم محرم) بدستور یزید و توسط لشکر وی به شهادت رسید. و در کربلا دفن شد. علاوه بر او هفتاد و دو نفر همراه او نیز به شهادت رسیدند و خانواده وی و همراهانش به اسارت گرفته شد.

*****************

امام چهارم : علی بن حسین (ع)

کنیه : ابوالحسن

لقب : زین العابدین، سجاد

پدر : حسین بن علی

تولّد : به سال 38 هـ (659 م) روز پنجم شعبان در مدینه

شهادت : در سال 94 هـ (712 م) یا 95 هـ (713 م) 20 محرم و به دستور هشام بن عبدالملک (از خلفای بنی امیه) به شهادت رسید و در بقیع دفن شد.

********************

امام پنجم : محمد بن علی (ع)

کنیه : ابوجعفر

لقب : باقر

تولّد : به سال 57 هـ (677 م) روز اول رجب در مدینه

شهادت : در سال 114 (733 م) روز 7 ذیحجه در مدینه و بدستور ابراهیم به شهادت رسید و در بقیع دفن شد.

*******************

امام ششم : جعفر بن محمد (ع)

کنیه : ابوعبدالله

لقب : صادق

تولّد : به سال 83 هـ (702 م) روز 17 ربیع الاول در مدینه

شهادت : در سال 148 هـ (765 م) روز 25 شوال و بدستور منصور (از خلفای بنی عباس) به شهادت رسید و در بقیع دفن گردید.

*******************

امام هفتم: موسی بن جعفر (ع)

کنیه : ابوالحسن

لقب : کاظم

تولّد : به سال 129 هـ (746 م) روز هفتم صفر در مدینه

شهادت : در سال 183 هـ (799 م) و بدستور هارون الرشید (از خلفای بنی عباس) در بغداد و در کاظمین در نزدیکی بغداد دفن گردید.

*********************

امام هشتم : علی بن موسی (ع)

کنیه : ابوالحسن

لقب : رضا

تولّد : به سال 148 هـ (765 م) روز یازدهم ذیقعده در مدینه

شهادت : در سال 203 هـ (818 م) روز سی‌ام صفر در طوس و بدستور مروان و در همان مکان دفن گردید.

**********************

امام نهم : محمد بن علی (ع)

کنیه : ابوعبدالله

لقب : جواد، تقی

تولّد : به سال 195 هـ (811 م) در روز دهم رجب در مدینه

شهادت : در سال 220 هـ (835 م) در روز سی‌ام ذیقعده در بغداد و به دستور معتصم و در کاظمین دفن گردید.

*********************

امام دهم : علی بن محمد (ع)

کنیه : ابوالحسن

لقب : هادی، نقی

تولّد : به سال 212 هـ (827 م) در روز پنجم رجب در مدینه

شهادت : در سال 254 هـ (868 م) روز سوم رجب در سامرا (عراق) و بدستور متوکل و در همان مکان دفن گردید.

***********************

امام یازدهم : حسن بن علی (ع)

کنیه : ابو محمد

لقب : عسکری

تولّد : به سال 232 هـ (846 م) در روز هشتم ربیع الثانی در مدینه

شهادت : در سال 260 هـ (874 م) روز هشتم ربیع الاول در سامرا بدستور معتمد و در همان مکان دفن گردید.

**********************

امام دوازدهم : محمد بن حسن (ع) (عج)

کنیه : ابوالقاسم

لقب : مهدی، حجت، قائم آل محمد، امام زمان، صاحب الزمان، صاحب‌الامر، منتظر، بقیة الله

تولد : به سال 255 هـ (869 م) روز پانزدهم شعبان در سامرا متولد گردید. ایشان زنده و در غیبت بسر می‌برند. حضرت امام زمان مهدی (عج) در سال 260 هـ بعد از فوت پدر گرامی‌شان بعد از خواندن نماز میت بر پدر خود بعلت خفقان موجود در آنزمان و اینکه خلیفه عباسی دستور دستگیری و قتل حضرت را صادر کرده بود از نظرها غایب گردید و ایشان تا سال 329 هـ (844 م) در غیبت صغری بسر می‌برد یعنی در این مدت مردم توسط چهار نایب خاص ایشان با حضرت در تماس بودند بعد از آن غیبت کبری شروع شد که تاکنون ادامه دارد و در این مدت (غیبت کبری) هیچکس از محل ایشان خبر ندارد و هر کس قبل از ندای آسمانی (به بخش علائم ظهور مراجعه نمایید) ادعای مهدویت بکند (یعنی ادعا کند که مهدی است) یا ادعای ارتباط با حضرت مهدی (ع) بکند دروغگو است و باید تکذیبش کرد. حضرت امام مهدی (ع) بدستور خداوند متعال ظهور کرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89 آبان 26 توسط حسین ظفری نژاد

چشمه جاری شکافنده علوم در بیابان تفتیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت و بدین سان بود که شیعه نشان افتخار دیگری بر گردن آویخت و بر این پیشوای معصوم خود بالید.
امامت پیشوای پنجم شیعیان؛ امام محمدباقر(ع) در برهه ای آغاز شد که جامعه آن روز بیش از هر زمان دیگر چالشهای عمیق عقیدتی و فقهی میان فرقه های اسلامی را یکی پس از دیگری تجربه می کرد. با حضور امام باقر(ع) در این عرصه، گام مهم و بسزایی در راستای تبیین آرای شیعیان برداشته شد و جنبش تحسین برانگیزی در میان دانشمندان شیعی پدید آمد که در اندک زمانی پس از آن توانست تفکرات خطرناک فرقه هایی چون مرجئه، جبریه، قدریه، غلات را تا حد قابل توجهی منزوی سازد.
دوره امامت ایشان و فرزند بزرگوارش امام جعفرصادق(ع) با مسایلی همچون انقراض امویان، بر سر کار آمدن عباسیان، پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابومسلم خراسانی، ترجمه کتب فلسفی و مجادلات کلامی مقارن است. در چنین شرایطی اختلاف شدیدی در کشورهای اسلامی پدید آمده بود و هر کسی از گوشه ای قیام می کرد و در نتیجه خلفا به سرعت تغییر می کردند؛ چنانکه در مدت امامت امام پنجم(ع) و در طی نوزده سال، پنج خلیفه روی کار آمدند. لذا موقعیت مناسبی برای آن حضرت که از ظلم بنی امیه فارغ شده بود، پدید آورد تا انقلابی علمی را آغاز نماید.
با بهره گیری از همین فرصت بود که بزرگانی از شیعیان و اهل تسنن در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق و معارف اسلام را منتشر کردند. از همین روی امام محمدباقر(ع) و پس از وی امام جعفرصادق(ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی بهره جسته و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را بنیان نهادند.
محضر امام باقر(ع) مرکز علما و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود و در مکتب تربیتی ایشان علم و فضیلت به مردم آموخته می شد. چنانکه شیخ مفید در «ارشاد» می نویسد: از هیچ کدام از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) این اندازه از علم دین و آثار و سنت و علم قرآن و سیره و فنون ادب که از امام باقر(ع) صادر شده، ظاهر نشده است. ابن حجر- دانشمند اهل تسنن- نیز در مورد این امام بزرگوار می گوید: «او جامع علوم و شکافنده و توسعه دهنده علم بود. او نمایانگر علم بود و دانش را رفعت داد. قلب او مهذب و علم و عمل او پاک و پاکیزه بود. او طاهر و مطهر بود، خلق او عالی بود و عمر او در اطاعت خداوند صرف شد. تبحری در عرفان داشت که زبان گویای آن نیست. سخنان او در عرفان و سیر و سلوک به حدی است که نمی تواند در این گفتار ضبط شود.»
از دیگر تلاشهای چشمگیر امام در راستای نشر تعالیم اسلامی، مرجعیت علمی امام در پاسخگویی به مسایل فقهی مردم بود. ایشان با برقراری حوزه درس، زدودن چالشهای علمی و تحکیم مبانی معارف و اصول ناب اسلامی با تکیه بر آیات رهنمونگر قرآن با کج اندیشی ها مبارزه و تمام ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی کمر بست.
« ابو اسحاق سبیعی » از دیگر فرهیختگان این دوره، آن قدر نظرات علمی امام را درست می پندارد که وقتی از او در مورد مسأله ای می پرسند، پاسخ را از زبان امام می گوید و می افزاید: او دانشمندی است که هرگز کسی به سان او (در علم) ندیده ام.
«ابو زرعة» نیز در این باره اقرار می کند: او بزرگترینِ دانشمندان است.
در آن روزگار، بسیاری از شیعیان به مراتب عالی تشیع دست نیافته بودند و دسته ای از آنان در کنار استفاده از احادیث اهل سنت، علاقه زیادی به فراگیری و بهره مندی از دانش امام نیز نشان می دادند. آن گونه که از کتابهای رجالی فهمیده می شود، نام بسیاری از اشخاصی که ارتباط تنگاتنگی با امام داشته اند، جزو اصحاب او نیست. همین موضوع می توانست تا اندازه ای اندیشه شیعه را سست کند؛ چه بسا امکان اختلاط آموزه های دیگری با آن قسمت از معارفی که آنان از امام می آموختند وجود داشت. امام باقر(ع) نیز مانند دیگر امامان شیعه، برای تحکیم پایه های اندیشه شیعه بسیار کوشید و امامت شیعه را به خوبی برای همگان معرفی کرد. او می فرمود: «فرزندان رسول خدا(ص) درهای دانش خداوندی و راه رسیدن به خشنودی او هستند. آنان دعوت کنندگان مردم به سوی بهشت و راهنمایان به سوی آنند.» امام با تکیه بر قرآن، رهبری شیعه و تقویت مبانی پیروی از آن را معرفی می کرد و می کوشید تا امامت را نیز مانند نبوت، امری الهی و مبتنی بر قرآن تبیین کند. بازتاب دیدگاه امام در مورد رهبری شیعه بر احادیث نبوی که بر شباهت و قرابت میان پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) تأکید می کرده در بحثهای کلامی ایشان انعکاس فراوانی دارد. او با بیان اینکه امام، دارای صفاتی ذاتی- مانند عصمت و علم- است، در نظر داشت رویکرد جدی تری به موضوع امامت داشته باشد. دیدگاههای ایشان درباره این موضوع، تأثیر ویژه ای بر مردم گذاشت و بسیاری از تهدیدها و خطرها را از تفکر شیعی دور کرد و سبب شد با وجود عقاید گوناگونی که در آن زمان درباره مرجعیت وجود داشت، تعداد گرایندگان به این مکتب رو به فزونی گذارد.
ایشان با درایت و هوشیاری تمام توانست، شکافی را که در گذر سالهای متمادی بین قرآن و عترت در باورهای دینی بخش عظیمی از مردم پدید آمده بود، از میان بردارد.
همانگونه که ذکر شد، عصر امام پنجم(ع) به دلیل وجود شرایط سیاسی خاص اوضاع حاکم، تا اندازه ای به امام اجازه برقراری مجامع علمی داد تا ایشان بتواند استعدادهای نهفته ای را که در جامعه اسلامی وجود داشت، تربیت کند؛ با این همه، نباید تصور کرد که امام با رعایت تقیه و پنهان کاری و عدم برانگیختن حساسیت دستگاه، این معنا را عملی کرده و با وجود تنگناهای خاص سیاسی و فرهنگی توانست دانشمندان برجسته ای را در رشته های گوناگون معارف چون فقه، حدیث، تفسیر و دیگر شاخه های علوم اسلامی تربیت کند که که نام یکایک آنها در دست است. از برجسته ترین آنها می توان به زرارَ بن اعین، محمد بن مسلم ثقفی، ابوبصیر، لیث بن البخری مرادی، برید بن معاویه عجلی اشاره کرد.
امام باقر(ع) در جایگاه بهترین مفسر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیاری از ابهامها را زدود و مشت مخالفان و سودجویان را باز کرد. او همواره برای به اثبات رسانیدن مدعاهای خود از آیات قرآن بهره می جست و کلام خدا را گواه بر سخن خویش می گرفت و می فرمود: «هر چه را می گویم از من سؤال کنید (این که گفتی) در کجای قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم.» امام به اندازه ای بر آیات قرآن تسلط داشت که «مالک بن اعین جهنی» شاعر هم عصر امام درباره او سرود: «اگر مردم درصدد جستجوی علوم قرآن بر آیند، باید بدانند که قریش بهترین دانای آن را دارد و اگر امام باقر(ع) در علوم قرآنی لب به سخن گشاید، فروع زیادی برای آن ترسیم خواهد نمود...»
خلاصه آنکه آثار حیات بخش نهضت علمی امام باقر(ع) در جهان تشیع و آشکار ساختن گنج های پنهان معارف و... همه و همه جلوه های بدیع و زیبایی از دانش، آگاهی و معرفت را ترسیم نموده و اعجاز علمی نسل کوثر را متجلی ساخته و گلواژه های علم و آگاهی را از بوستان قرآن و سنت به دلهای حق جو هدیه نموده است. باشد که تشنگان طریق معرفت، با جرعه ای از این چشمه فیاض خویش را سیراب سازند.
نویسنده: عزیزالله حسینی
کتابنامه :
1 - سیرَ الائمة الاثنی عشر : ج 2
2 – عصمت : سید تقی واردی
3 - « المحاسن و المساوی بیهقی »: ج 2
4 - پیشوای پنجم : علی نظری منفرد
5 - سیره معصومان : ج 5
6 - جلوه های تقوا : ج 3، محمدحسن حائری یزدی
7 - مجله پاسدار اسلام ، ش 279 و 280، حجةالاسلام ابوالفضل هادی منش






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 آبان 23 توسط حسین ظفری نژاد

تمایلات جنسی افراد، در زمان مخصوصی بروز می کند و گاهی بر اثر نبودن تربیتهای صحیح و فراهم بودن وسائل ارضاء غریزه جنسی، جوان در لب پرتگاه قرار می گیرد و آنچه نباید بشود، رخ می دهد.

بهترین وسیله برای حفظ عفت عمومی ازدواج است.اسلام نیز به حکم فطرت، زن و مرد را موظف دانسته که در شرایط مخصوصی ازدواج کنند و سخنانی در این باره به عنوانهای مختلف گفته که اینک برخی از آنها ذیلا ترجمه می شود:

«زنان و مردان با هم ازدواج نمایند و ترس از فقر و تهیدستی آنها را از این مراسم باز ندارد، خداوند آنان را بی نیاز می سازد» . (1)

پیامبر گرامی (ص) فرمود: کسی که می خواهد با روان پاک، با خداوند روبرو شود باید ازدواج کند. (2)

و نیز فرموده است: «من روز رستاخیز بر سایر ملل به فزونی پیروانم، مباهات می کنم» .

مشکلات ازدواج در عصر حاضر

مشکلات ازدواج در عصر ما یکی دو تا نیست.امروزه زنان و مردان از بدی وضع نامساعد بودن شرائط، تن به زناشوئی نمی دهند مطبوعات کشور در ستون خانواده مشکلات بی شماری را یادآوری می نماید ولی بیشتر سختیها بر این محور دور می زند که جوانان و دختران محیط ما، در صدد تشکیل خانواده ای که سعادت واقعی آنها را تضمین کند، نیستند.برخی می خواهند از طریق ازدواج، یکی از پستهای حساس اجتماع را اشغال نمایند.زر و زیوری از این رهگذر به دست آورند.چیزی که امروز کمتر مورد توجه است، عفت و پاکدامنی است و اگر گاهی مورد نظر باشد بیشتر جنبه غیر ضروری دارد.گواه اینکه برای ازدواج با دخترانی که شهرت خانواده ای دارند، سر و دست می شکنند، در صورتی که ممکن است از جنبه های معنوی چندان قابل تعریف نباشند .چه بسا دختران با فضیلت و با معنویت که در زوایای اجتماع، با فقر کمر شکن به سر می برند و چندان مورد توجه نیستند.

بالاتر از همه، تشریفات عقد و عروسی است که داماد و پدر و مادر عروس را به ستوه می آورد . مشکل دیگر سنگینی مهریه است که روز به روز، در کشور ما به طور سرسام آوری بالا می رود .تا آنجا که گروهی قید ازدواج را زده اند و از راه «لاابالیگری» اشباع شهوت می کنند. (3)

پیامبر عملا با این مشکلات مبارزه کرد

اینها یک سلسله مشکلات اجتماعی است که در هر جامعه ای به نسبت خاصی وجود داشته و دارد .دوران زندگی پیامبر را نمی توان از این مشکلات استثناء نمود.اشراف عرب دختران خود را به افرادی می دادند که از قبیله و قدرت و زر و زور مثل آنها باشند.و در غیر این صورت دست رد بر سینه خواستگاران می زدند.

روی این عادت دیرینه، اشراف و بزرگانی اصرار داشتند با دختر گرامی پیامبر، فاطمه «ع» ازدواج کنند.زیرا تصور می کردند که پیامبر در کار خود سختگیری نخواهد نمود.آنان چنین می پنداشتند که برای جلب رضایت عروس و پدر امکانات لازم را در اختیار دارند، وانگهی وی در ازدواج دختران دیگر خود مانند رقیه و زینب سختگیری ننمود.

ولی غافل از آنکه این دختر با آنها فرق دارد.این دختری است که به موجب آیه مباهله (4) مقام بلندی را دارد. (5) خواستگاران در این فکر، دچار اشتباه شده بودند.دیگر نمی دانستند که همشأن فاطمه، کسی باید باشد که از نظر فضیلت و تقوی، ایمان و اخلاص مانند او باشد.هر گاه فاطمه به موجب آیه تطهیر، معصوم از گناه شمرده شده، شوهر او نیز باید مثل او معصوم از گناه باشد.

دارائی و مظاهر مادی ملاک همشأنی نیست.اسلام با اینکه می گوید دختران خود را به همشأن آنها بدهید، ولی همشأن بودن را به ایمان و اسلام تفسیر می فرماید.

پیامبر از طرف خداوند مأمور بود که در پاسخ خواستگاران بگوید ازدواج فاطمه باید به فرمان خدا صورت بگیرد، و او در این پوزش تا حدی پرده از چهره حقیقت برمی داشت.اصحاب پیامبر فهمیدند که جریان ازدواج فاطمه سهل و آسان نیست، و هر فردی هر چه هم شخصیت مادی داشته باشد، نمی تواند با او ازدواج کند.شوهر فاطمه شخصیتی است که از نظر صدق و صفا و ایمان و اخلاص، فضائل معنوی و سجایای اخلاقی باید پشت سر پیامبر باشد، و این اوصاف در شخصیتی جز علی «ع» جمع نیست.برای امتحان علی را تشویق کردند که از دختر پیامبر خواستگاری کند . (6) علی هم از صمیم قلب با این مطلب موافق بود، فقط در پی فرصتی می گشت تا شرایط برای خواستگاری فراهم گردد.

امیر مؤمنان شخصا شرفیاب محضر رسولخدا گردید.حجب و حیا، سراسر بدن او را فرا گرفته بود .سر به زیر افکنده و گویا می خواهد مطلبی را بگوید ولی شرم مانع از گفتن آن است.پیامبر گرامی او را وادار به سخن گفتن کرد.او با اداء چند جمله توانست مقصود خود را بفهماند .این نوع خواستگاری نشانه اخلاص و صمیمیت است، هنوز مکتبهای تربیتی نتوانسته است چنین آزادی توأم با تقوی، و ایمان و اخلاص را به جوانان خواستگار بیاموزد.

پیامبر «ص» با تقاضای علی «ع» موافقت کرد و فرمود: شما مقداری صبر کنید تا من این موضوع را با دخترم در میان بگذارم.وقتی مطلب را به دختر خود گفت.سکوت، سراپای زهرا را فرا گرفت.پیامبر برخاست و فرمود: الله اکبر سکوتها إقرارها. (7) ولی دارائی علی در آن روز جز یک شمشیر و زره چیز دیگری نبود.علی مأمور شد که زره خود را بفروشد و مقدمات و مخارج عروسی را فراهم آورد.او با کمال صمیمیت زره خود را فروخت و پول آن را خدمت رسولخدا آورد.پیامبر مشتی از آن را بدون آنکه بشمارد به بلال داد، که برای زهرا، مقداری عطر بخرد و باقیمانده را در اختیار ابی بکر و عمار گذارد، تا از بازار مدینه برای داماد و عروس لوازم زندگی تهیه نمایند.آنان به دستور پیامبر برخاستند و اشیاء زیر را که در حقیقت جهیزیه زهرا بود، خریداری نمودند و به محضر پیامبر آوردند .

صورت جهیزیه دختر پیامبر

1 پیراهنی که به هفت درهم خریداری شده بود.2 روسری (مقنعه) که قیمت آن یک درهم بود .3 قطیفه مشکی که تمام بدن را کفایت نمی کرد. یک سریر عربی (تخت) که از چوب و لیف خرما می ساختند.5 دو تشک از کتان مصری که یکی پشمی و دیگری از لیف خرما بود.6 چهار بالش که دوتای آن از پشم و دو تای دیگر از لیف خرما بود.7 پرده.8 حصیر هجری.9 دست آس.10 مشکی از پوست.11 کاسه چوبی برای شیر.12 ظرف پوستی برای آب.13 سبوی سبزرنگ.14 کوزه های متعدد.15 دو بازو بند نقره ای.16 یک ظرف مسی.

وقتی چشم پیامبر به آنها افتاد فرمود: خداوندا، زندگی را بر گروهی که بیشتر ظروف آنها سفالست، مبارک گردان! (8) مهریه دختر پیامبر قابل دقت است.مهر او از مهر السنه است که همان پانصد درهم می باشد . (9) در حقیقت، این ازدواج برای دیگران سرمشق بود.برای دختران و پسرانی که از بار سنگین مهریه می نالند و گاهی قید ازدواج را می زنند.

اساسا محیط زندگی زناشوئی، باید با صمیمیت و مهر و وفا گرم و مطبوع گردد، و گرنه مهریه های سنگین و جهیزیه های کمرشکن فروغی به زندگی نمی دهد.

در عصر حاضر، اولیاء دختر برای تحکیم موقعیت و تثبیت وضع دختر خود، داماد را زیر بار سنگین مهر قرار می دهند تا روزی بر اثر بولهوسی دست به طلاق نزند.در صورتی که این کار هدف آنان را تأمین نمی کند، و درمان قطعی و علاج حقیقی آن اصلاح وضع اخلاقی جوانان است .محیط فرهنگ و اجتماع ما باید طوری باشد، که ریشه این افکار را در مغز جوانان ما پدید نیاورد، و گرنه گاهی کار به جائی می رسد که دختر حاضر می شود، با بذل مهر خود، از خانه شوهر، جان به سلامت برد.

مراسم عروسی

گروهی از طرف داماد و عروس دعوت شدند، و علی به افتخار همسر گرامی خود ولیمه ای ترتیب داد.پس از صرف غذا، رسول گرامی فاطمه را به حضور خود طلبید، فاطمه در حالی که شرم و حیا سراسر وجود او را فراگرفته بود، شرفیاب محضر پیامبر گردید.عرق حجب و خجالت از پیشانی او می ریخت.وقتی چشم او به پیامبر افتاد، پای او لغزید و نزدیک بود به زمین بخورد.پیامبر دست دختر گرامی خود را گرفت و در حق او دعا فرمود و گفت:

خداوندا تو را از تمام لغزشها مصون بدارد. (10) آنگاه چهره زهرا را باز کرد و دست عروس را در دست داماد نهاد و چنین گفت: بارک الله لک فی ابنة رسول الله یا علی نعمه الزوجة فاطمة. «سپس رو به فاطمه کرد و گفت نعم البعل علی» .

به دیگر سخن: پیامبر، در آن شب صمیمیت و اخلاصی نشان داد، که هنوز در اجتماع کنونی ما با آن همه رشد و تکامل، این مقدار صفا و صمیمیت وجود ندارد.از آن جمله دست دختر خود را گرفت در دست علی گذارد.فضائل علی را برای دختر خود بازگو کرد، از شخصیت دختر خود و اینکه اگر علی آفریده نشده بود، همشأنی برای او نبود، یادآور شد، و بعدا کارهای خانه و وظایف زندگی را تقسیم کرد.کارهای درون خانه را بر عهده فاطمه گذارد، و وظائف خارج از خانه را بر دوش علی نهاد!

در این موقع بنا به گفته بعضی، به زنان مهاجر و انصار دستور داد که دور ناقه دختر او را بگیرند و به خانه شوهر برسانند.به این ترتیب جریان ازدواج با فضیلت ترین زنان جهان پایان پذیرفت.

گاهی گفته می شود که پیامبر به شخصیت برجسته ای، مانند سلمان دستور داد که مهار شتر زهرا را بگیرد و بکشد و از این طریق جلالت دختر خود را اعلام دارد.شیرین تر از همه لحظه ای بود که داماد و عروس به حجله رفتند، در حالی که هر دو از کثرت شرم به زمین می نگریستند .پیامبر وارد شد، ظرف آبی به دست گرفت، به عنوان تفأل بر سر و بر اطراف بدن دختر پاشید .زیرا آب مایه حیات است و در حق هر دو دعا فرمود:

اللهم هذه إبنتی و احب الخلق إلی اللهم و هذا أخی و أحب الخلق إلی اللهم اجعله ولیا و... (11) پروردگارا! این دختر من و محبوب ترین مردم نزد من است.پروردگارا! علی نیز گرامی ترین مسلمانان نزد من است.خداوندا، رشته محبت آن دو را استوارتر فرما...

در اینجا، برای اداء حق مقام دختر پیامبر، حدیث زیر را نقل می نمائیم: (12)

انس بن مالک نقل کرد: پیامبر ششماه تمام هنگام طلوع فجر از خانه بیرون می آمد و رهسپار مسجد می گشت و مرتب در آندم مقابل در خانه فاطمه می ایستاد و می فرمود:

اهل بیت من! به یاد نماز باشید.خداوند می خواهد از شما اهل بیت، همه گونه پلیدی را دور کند. (13)

پی نوشت ها:

1.سوره نور/ .23

2.«من لا یحضره الفقیه» ، / .410

3.این بخش مربوط به تاریخ نگارش کتاب است، سپاس خدا را که انقلاب اسلامی میهن ما به بسیاری از نابسامانیها پایان داد.

4.سوره آل عمران/ .61

5.در جریان مباهله با نصارای نجران، پیامبر، تنها علی و فاطمه و حسنین را همراه خود به خارج مدینه آورد.مشروح این واقعه، در حوادث سال دهم خواهد آمد.

6.«بحار الانوار» ، ج 43/ .93

7.همان مدرک.

8.اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف «بحار الانوار» ، 43/94 یا «کشف الغمه» ، ج 1/ .359

9.«وسائل الشیعه» ، ج 15/ .8

10.«بحار الانوار» ، ج 43/ .96

11.اقالک الله العثرة «بحار الانوار» ، ج 43/ .96

12.«مسند احمد» ، ج 2/ .259

13.الصلاة یا اهل البیت، انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا .






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 89 آبان 17 توسط حسین ظفری نژاد

وارث امامت :

امام هشتم شیعیان جهان حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام چهل و ششمین بهار عمر شریف خویش را پشت سر گذاشته بود لیکن هنوز جهان به نور جمال نهمین ستاره تابناک آسمان ولایت و امامت منور نشده بود .

و این موضوع باعث تشویش خاطر و نگرانى شیعیان شیفته ولایت از یک طرف و گستاخى معاندان امامت از سوى دیگر شده بود که در طلیعه سخن از هر کدام نمونه اى ذکر مى شود.

از کلثم بن عمرن روایت شده است که گفت من به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم : شما که فرزند دوست دارى پس دعا کن تا خدا پسرى به تو مرحمت فرماید.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: فقط یک پسر به من نصیب مى شود که او وارث امامت من خواهد بود(1).

حسن بن بشار واسطى گوید: حسن بن قیام صیرفى از من خواست که از امام رضا علیه السلام براى او اجازه شرفیابى بگیرم و من اجازه گرفتم ، وقتى به محضر امام رسید گفت : آیا تو امام هستى ؟

امام رضا علیه السلام فرمودند: بله

گفت : همانا من شهادت میدهم که تو امام نیستى .

امام به او فرمودند: تو از کجا مى دانى که من امام نیستم ؟!

گفت : من از امام صادق نقل مى کنم که ایشان فرمودند: امام عقیم نمى شود و تو به این سن رسیده اى و پسر ندارى .

امام رضا علیه السلام سرش را به سوى آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا من ترا شاهد مى گیرم که چندى نمى گذرد مگر اینکه به من فرزندى روزى فرمایى که زمین را از عدل و داد پر مى کند همانطورى که از ظلم و ستم پر شده .

حسین بن بشار گوید: ما وقت را محاسبه کردیم فاصله این ماجرا و تولد امام نهم علیه السلام ماههاى باردارى بود(2).

ولادت :

حکیمه خاتون دختر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام روایت مى کند که : یک روز برادرم حضرت رضا علیه السلام مرا خواست و فرمود: امشب فرزند مبارک خیزران متولد مى شود و لازم است که تو در زمان ولادت حاضر باشى .

من در حضور حضرت رضا علیه السلام ماندم زمانیکه شب فرا رسید آن بزرگوار مرا با خیزران و زنان قابله وارد اطاق و خود آن حضرت پس از آن که چراغى براى ما روشن کرد از اطاق خارج شد و در را به روى ما بست .

زمانى که درد زایمان بر سبیکه مادر آن حضرت عارض شد و ما او را در میان طشت جاى دادیم ، چراغ خاموش شد و خاموشى آن باعث اندوه ما گردید.

در همین زمان بود که نهمین خورشید امامت طلوع کرد و در میان طشت جاى گرفت پرده نازکى که مثل جامه بود آن بزرگوار را فراگرفته بود، نورى از جمال حضرت جواد ساطع شد که همه اطاق روشن گردید و ما از چراغ بى نیاز شدیم .

من حضرت امام محمد تقى علیه السلام را در بر گرفته و در دامنم جاى دادم و آن پرده نازکى که آن عزیز را احاطه کرده بود از صورت مبارک ایشان دور کردم ، در این زمان حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام وارد اطاق گردید و بعد از آنکه امام محمد تقى علیه السلام را در میان لباسهاى پاک پیچیده بودیم از ما گرفت و آن برگزیده خدا را در میان گهواره گذاشت و آن را به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو.

وقتى روز سوم ولادت آن حضرت فرا رسید چشمان مبارک خود را به سوى آسمان گشود و پس از آنکه به طرف راست و چپ خود نگاه کرد فرمود:

اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله من همینکه این اعجاز از حضرت جواد علیه السلام مشاهده کردم به حضور امام رضا علیه السلام شتافته جریان را به عرض ایشان رساندم حضرت در جواب من فرمود: آن معجزاتى که بعد از این از امام جواد علیه السلام خواهى دید بیش از این است که فعلا دیدى (3).

مسعودى درباره این موضوع از حکیمه خواهر امام رضا علیه السلام چنین نقل مى کند:

حکیمه مى گوید: زمانیکه مادر ابى جعفر علیه السلام حامله شد به امام رضا علیه السلام نوشتم جاریه تو سبیکه حامله شده پس امام - در جوابم - نوشت او ساعت فلان از روز فلان از ماه فلان حامله شده پس زمانى که او وضع حمل مى کند هفت روز ملازمش باشد. زمانیکه مادرش او را به دنیا آورد به زمین افتاد و گفت : اشهد ان لااله الالله و ان محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله .

و در روز سوم عطسه کرد و فرمود: الحمدلله صلى الله على محمد و على الائمة الراشدین .

حالات امام رضا علیه السلام پس از ولادت امام نهم

وقتیکه حضرت جواد علیه السلام متولد شد امام رضا علیه السلام در تمام شب بالاى گهواره اش با آن حضرت گفتگو مى کرد و آن برگزیده خدا را نوازش مى فرمود.

پس از این که چند شب متوالى امام این عمل را انجام میداد کلثم بن عمران گوید به امام عرض کردم : فدایت شوم براى مردم قبل از ما نیز فرزندانى متولد مى شد آیا همه مردم فرزندان خود را اینطور عادت میدادند؟

امام در جوابم فرمود:

واى بر تو، این عمل عادت دادن نیست ، بلکه من علم و دانش به فرزند خودم مى آموزم .

در آن شبى که حضرت امام محمد تقى علیه السلام متولد شد. حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام به یاران خود فرمود:

امشب پسرى شبیه حضرت موسى بن عمران که دریاها را شکافت براى من متولد شده ، آن بانویى که یک چنین پسرى را زائیده پاک و پاکیزه است ، آنگاه فرمود: پدر و مادرم فداى آن شهیدى (یعنى امام جواد علیه السلام ) که اهل آسمان براى او گریه مى کنند آن بزرگوار، شهید غیظ و غضب خواهد شد. خدا به قاتل آن حضرت غضب مى کند. قاتل آن برگزیده خدا، در دنیا چندان نمى ماند، خداوند او را به سرعت دچار عذاب دردناک خویش ‍ خواهد کرد(4).

و در نقلى دیگر چنین آمده:

خدا به من فرزندى بخشید که شبیه است به موسى و مانند عیسى بن مریم است ، یزدان مادر او را پاک آفرید آنگاه فرمود این فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد.

قاتل و جفا کننده اش بعد از شهادت فرزندم از زندگانى بهره اى نخواهد برد و به زودى گرفتار مى شود(5).

تاریخ ولادت :

راجع به روز و ماه تولد حضرت امام محمد تقى علیه السلام حداقل چهار قول هست :

1- مرحوم کلینى در اصول کافى و مرحوم شیخ مفید در ارشاد فقط رمضان 195 ه‍ق را ذکر کرده اند(6).

2- مرحوم فتال در روضة الواعظین و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب(7) و مرحوم اربلى در کشف الغمه روز ولادت را 19 رمضان 195 ه‍ق ذکر کرده اند.

3- قولى هم وارد شده که 15 رمضان 195 ه‍ ق روز ولادت آنحضرت است .

4- 10رجب 195 ه‍ ق را مرحوم احمد بن محمد عیاش را مقتصب الاثر روز ولادت امام نهم دانسته است .

از ایام هفته شب جمعه و به نقلى مضامین وارده در دعاى ناحیه مقدسه قول چهارم را تاءیید مى کند که:

اللهم انى اسئلک بالمولودین فى رجب محمد بن على الثانى وابنه على بن محمد المنتجب .

مشخصات شناسنامه اى

کنیه : ابوجعفر، ابوجعفرالثانى نیز گویند، چون ابوجعفر اول کنیه امام پنجم است و بطور خاص ابوعلى هم به امام نهم گفته مى شود(8).

القاب : جواد تقى ، قانع ، مرتضى ، نجیب ، منتجب ، متقى ، زکى ، متوکل ، مرتضى ، المختار، عالم که اشهر القاب ایشان جواد و تقى است .

نام پدر: حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام ثامن الائمه

نام مادر: سبیکه امام رضا علیه السلام ایشان را خیزران نامید

مدت عمر: مشهور 25 سال و سه ماه و 3 یا 12 یا 15 یا 18 روز از روى تحقیق 24 سال و کسرى که کسرى آن : سه ماه و 24 روز، 4 ماه و 20 یا 25 روز، 2 ماه و 15 یا 16 یا 18 یا 20 روز، 1 ماه و 11 یا13 یا15 روز 12، مى باشد.

مدت امامت : هفده سال که در زمان خلافت ماءمون عباسى به امامت رسید و در عصر، معتصم به شهادت رسید(9)

اولاد: پسران : ابوالحسن امام على نقى علیه السلام - ابواحمد موسى مبرقع - حسین - عمران و دختران آن حضرت : فاطمه ، خدیجه ، ام کلثوم و حکیمه (10).

و نسل آن حضرت از دو پسر: امام على نقى علیه السلام و موسى مبرقع هستند.

و شیخ مفید فرزندان ایشان را چنین معرفى مى کند:

على هادى علیه السلام موسى ، فاطمه ، امامه (11).

نقش خاتم

چندین نقش بر خاتم حضرت جواد علیه السلام نقل شده : 1- حسب الله حافظى بر نگین نقره و به قولى بر عقیق سرخ و اى براى کفایت مهمات مجرب است .

2- الشکر بدوام النعم یعنى سپاس خدا را بخاطر استمرار نعمتها این کلمه در نگین براى زیاد شدن نعمت و ایجاد وسعت در معیشت نفعى عظیم دارد.

3- المهیمن عضدى یعنى نگهبان بازوى من (قدرت من ) این نیز براى تقویت یافتن بر همه چیز نافع است .

4- نعم القادر الله

5- العزة لله همانند نقش خاتم پدر بزرگوار امام رضا علیه السلام(12) شاعر امام نهم علیه السلام : حماد.

و دربان ایشان : عمروبن الفرات (13).

سیماى امام جواد علیه السلام

ترکیبى در نهایت کمال نزاکت و ابروهاى کمانى پیوسته باریک و چون گل محمدى سرخ و سفید، چشم سیاه و درشت ، بینى کشیده باریک ، دندانهاى ریز سفید چون در خوشاب (درخشنده ) گوشهاى بزرگ ، انگشتان رسا و کشیده ، بین دو کتفه گشاده ، کمر باریک ، سینه و شکم هموار و مساوى یکدیگر و خطى از موهاى رعنا از میان سینه تا به نزدیک ناف کشیده ، محاسن سیاه و برهم پیچیده (فر) گردن بلند قامت متوسط مایل به بلندى ، مفاصل قوى ، در یکى از دو کتف مقدس نقش مهر امامت ظاهر و نمایان بود(14).

پى‏نوشتها:

1-اثبات الوصیه ، مسعودى ص 210 - عیون المعجزات - اصول کافى ج 1 ص 320 - ارشاد ص ‍ 318.

2-اثبات الوصیه ، ص 210.

3-مناقب ابن شهرآشوب - ج 4، ص377

4-اثبات الوصیة ص 210.

5-بحارالانوار ج 50، ص 15.

6-کافى ، ج 1، ص 492.

7-روضة الواعظین مجلس 26، مناقب ج 4، ص 379.

8-مناقب ج 4، ص 379 - تهذیب الاحکام شیخ طوسى - ج 6، ص 90 باب37

9-زندگانى حضرت امام جواد و جلوه هاى ولایت - مدرسى چهاردهى ص 23 و 22.

10-تحفة الازهار فى نسب انبیاء الائمه الاطهار- دلائل الامامه ص 209

11-ارشاد مفید ص 316.

12-دلائل الامامه ص 209.

13-ثلاثة ائمه ، ص 56، نورالابصار، ص 282

14-جنات الخلود، چاپ تهران .






نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89 آبان 16 توسط حسین ظفری نژاد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin