سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ پژوه

در پاسخ این پرسش ناگزیریم اشاره اى گذرا به این مطلب بنماییم که اگر پژوهش گر با انصاف و آزاداندیش به سندها و متن هاى «حدیث غدیر» توجّه نماید، به قراین بسیارى دست مى یابد که انگیزه هاى عدم نقل و یا موانع نقل «حدیث غدیر» را به وضوح روشن مى سازد. ما براى نمونه با ارائه چند متن و با نقل هاى مختلف، به یکى از آن موانع اشاره مى کنیم  .

یکى از راویان چنین مى گوید: ابن ابى اوفى بینایى خود را از دست داده بود. او را در راه رو خانه اش دیدم و درباره حدیثى از او پرسیدم  .

گفت: به راستى که شما مردم کوفه حالاتى دارید که نمى توانیم برایتان احادیث را نقل نماییم  .

گفتم: خداوند کارهایت را به سامان برساند! واقعیت آن است که من از آن گروه نیستم و از طرف من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد  .

وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: کدام حدیث را مى خواهى براى تو نقل کنم؟

راوى گوید: گفتم: حدیث على علیه السلام در غدیر خم را... .1

راوى دیگرى مى گوید: نزد زید بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حدیثى در شأن على علیه السلام در روز غدیر خم براى من نقل کرده است. من دوست دارم آن حدیث را از خودت بشنوم  .

زید بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى دارید که مانع از نقل حدیث براى شما مى شود  .

به او گفتم: از طرفِ من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد  .

وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذیرفت و گفت: آرى، ما در جُحْفه بودیم... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود  .

به او گفتم: آیا رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود  :

اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟

خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن باش با کسى که با او دشمنى ورزد  .

زید بن ارقم گفت: من آن چه را که شنیدم به تو بازگو کردم.2

اکنون اگر این حدیث را که در مسند احمد از زید بن ارقم نقل شده است، با حدیثى که در بخش پیشین از زید بن ارقم آوردیم ـ که آن نیز در مسند احمد آمده بود ـ بسنجید، به خوبى درمى یابید که در این نقل، از بیان ذیل حدیث که همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در حقّ دوستان و نفرین آن بزرگوار بر دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام است خوددارى شده است، آن جا که فرمود  :

فمن کنت مولاه، فإنَّ علیّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه

هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدایا! دشمن بدار هر که با على دشمنى ورزد; و دوست بدار آن که با او از در دوستى درآید  .

در حالى که همین جمله توسّط خود زید بن ارقم در کتاب مسند احمد ـ آن سان که گذشت ـ موجود است  .

جالب توجّه این که احمد بن حنبل این دو حدیث را با فاصله چند صفحه آورده است; ولى زید بن ارقم در یک حدیث کلام رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را به طور کامل بیان نمى کند و از نقل دعاى پایانى حدیث خوددارى مى نماید و در حدیث دیگر، که براى شخص دیگرى بوده، حدیث را با دعاى پایانى آن نقل مى نماید  .

البتّه ما به زودى متن دیگرى را از معجم کبیر طبرانى، خواهیم آورد که زید بن ارقم این حدیث را به طور کامل و با دعاى پایانى آن براى شخص سومى بیان مى کند  .

پیش از نقل روایت زید بن ارقم از معجم کبیر طبرانى، به کیفیّت نقل زیر نیز توجّه نمایید  !

راوى مى گوید: به سعد بن ابى وَقّاص ـ که یکى از راویان حدیث غدیر و از بزرگان صحابه به شمار مى رود، و به پندار اهل تسنّن یکى از ده نفرى است که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله مژده بهشت به آنان داده است! ـ گفتم: مى خواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمایم; ولى از تو تقیّه مى کنم!3

سعد گفت: هر چه مى خواهى بپرس; زیرا من عموى تو هستم  .

راوى گوید: گفتم: جایگاه رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در میان شما در روز غدیر چگونه بود؟  ... .

سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حدیث نمود.4

به شرایط حاکم بر مردم آن زمان درباره حدیث غدیر توجّه کنید! به راستى با چه مشکلات و سختى هایى این حدیث را از اصحاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله که در آن واقعه حضور داشتند اخذ مى کردند. تا آن جا که راوى مى گوید: مى خواهم مطلبى از تو بپرسم; ولى از تو تقیّه مى کنم !

در نقل دیگرى که طبرانى در معجم کبیر نقل کرده است این گونه مى خوانیم. راوى مى گوید: عدّه اى در اطراف زید بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بین آنان ایستاد و گفت: آیا زید در میان شماست؟

گفتند: آرى، این شخص زید بن ارقم است.

آن شخص گفت: اى زید! تو را به خدایى که معبودى جز او نیست سوگند مى دهم! آیا از رسول خدا شنیدى که درباره على فرمود:

مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟

زید گفت: آرى.

او پس از دریافت این پاسخ از جماعت دور شد.

گویا موقعیّت این گونه بوده است که وقتى شخصى مى خواهد حقیقت قضیّه را دریابد، چاره اى ندارد جز این که پرسش خود را با سوگند همراه نماید تا این که زید بن ارقم به احترام سوگندى که او را داده است! واقعه را همان گونه که از پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله شنیده است بیان کند.

 

1 . مناقب علىّ بن ابى طالب علیه السلام، ابن مغازلى: 16.

2 . مسند احمد: 4 / 368.

3 . توجّه دارید که چگونه حتّى خودشان از یک دیگر تقیّه مى کردند.

4 . کفایة الطّالب فى مناقب على بن ابى طالب علیه السلام: 62.







آن روز، مادرت با خوشحالی و هیجان، نزد پدرت ابوطالب آمد تا خبر فرزنددار شدن آمنه را به او بدهد. پدرت، خبر را که شنید رو به مادرت کرد و گفت: تو هم سی سال صبر کن. پسری به دنیا خواهی آورد که هم شأن و هم رتبه فرزند آمنه است مگر در مقام نبوت.1
راستی معروف بود که مادرت فاطمه، مهربان ترین زن ها نسبت به پسرعمویت بود و البته این مهربانی یک سویه نبود. روزی از پیامبر(ص) شنید که مردم در قیامت، برهنه محشور می شوند. مادرت گفت: وای از این رسوایی. حضرت به او فرمود: «من از خدا می خواهم که تو را با لباس محشورکند»
روزی دیگر شنید که پیامبر(ص) برای اصحابش از فشار قبر می گوید. مادرت با نگرانی گفت: وای از ناتوانی آن روز. حضرت به او فرمود: «من از خدا می خواهم که تو را در قبر آسوده بدارد...»2

اقرار به حقیقت تو

شنیده ام پیش از آن که تو از مادر متولد شوی، همه قریش تو را می شناختند...
آن روز که نور پاک تو از صلب ابوطالب به فاطمه بنت اسد منتقل شد، زمین تکان شدیدی خورد و تا چند روز این لرزش ادامه داشت. قریش وحشت زده بت هایشان را برداشتند؛ آنها را بالای کوه ابوقبیس گذاشتند و قسمشان دادند که این زمین لرزه را متوقف کنند. اما زلزله شدیدتر شد و صخره های ابوقبیس شروع به ریزش کرد و بت ها به صورت بر زمین افتادند.
قریش وحشت زده و مضطرب مانده بود که باید چه کار کند. پدرت بی آنکه ترسی در چهره اش پیدا باشد پیش آنها آمد و گفت: ایهاالناس! امروز خداوند خلق مبارکی آفریده که اگر به ولایت او اقرار نکنید و به اطاعتش گردن ننهید و شهادت به امامتش ندهید، این زلزله هیچ وقت آرام نخواهد شد و هیچ خانه ای را در این دیار باقی نخواهد گذاشت. قریش گفتند: ای ابوطالب! هرچه تو بگویی اطاعت می کنیم . آن وقت پدرت با گریه دست به آسمان بلند کرد و گفت: «الهی و سیدی اسألک بالمحمدیه المحموده و بالعلویه العالیه و بالفاطمیه البیضاء الا تفضلت علی تهامه بالرأفه و الرحمه» به خدا قسم که همه عرب آن کلمات را نوشتند و در جاهلیت معروف بود که هر وقت گرفتاری شدیدی پیش می آمد، مردم آن کلمات را می خواندند و دعایشان مستجاب می شد بی آنکه حقیقت آن کلمات را بدانند.3

در آغوش آفتاب

اصلاً قحطی وخشکسالی حجاز و فقر و تنگدستی ابوطالب همه و همه بهانه بود. انگار روزگار هم با دل تو و پسرعمویت همراه شده و زمین و زمان را به هم ریخته بود تا ابوطالب بیاید و بگوید ای بنی هاشم! هر کدام از شما تکفل یکی از فرزندان مرا به عهده بگیرد و در این میان تو سهم پسرعمویت شوی که از مدت ها قبل، تو را برای خودش نشان کرده بود و تو تا همیشه آن روزها را با افتخار به یاد بیاوری و تعریف کنی که خردسال بودم که رسول خدا(ص) مرا در آغوش می گرفت و به سینه می فشرد. مرا در بستر خود می خواباند طوری که بدن او را لمس می کردم و بوی خوش او را می شنیدم. اصلاً او خودش غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. هرجا می رفت مثل بچه ای که به دنبال مادرش برود، دنبال او به راه می افتادم. او هر روز یکی از فضائل خود را به من یاد می داد و.....4

فقط تو پیامبر نیستی

و فکر نمی کنم این اصلاً تصادف باشد که تو هنگام نزول نخستین وحی، کنار غار حرا، تنها شاهد بعثت آخرین رسول حق باشی.
خودت تعریف کردی هنگامی که وحی نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم. از حضرت پرسیدم این ناله چیست؟ رسول خدا(ص) فرمود: این ناله شیطان است و علت ناله اش این است که دیگر ناامید شد از این که در روی زمین از او اطاعت شود.
می بینی علی جان! هرچه را من می شنوم، تو هم می شنوی و هرچه را من می بینم، تو هم می بینی. فقط تو پیامبر نیستی... اگر من خاتم پیامبران نبودم، تو شایستگی مقام نبوت را داشتی؛ ولی تو، وصی و وارث من، سرور اوصیاء و پیشوای پرهیزگاران هستی...5

من و تو، از یک گِل...

آن روز، رسول خدا(ص) رو به تو کرد و گفت: می خواهی به تو بشارتی بدهم؟ فرمودی: چه بشارتی یا رسول الله؟ حضرت فرمود: «من و تو از یک گل آفریده شده ایم و شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند. روز قیامت مردم را به نام مادرشان صدا می زنند به جز شیعیان تو را که به نام پدرت صدایشان خواهند کرد. چون شیعیان تو همه حلال زاده اند.»

مهربان بودی و نگران

رسول خدا(ص) به ما گفته بودند که تو هم مثل ایشان پدرمان هستی اما تو نه تنها پدر امت بودی که مثل مادری نگران که موقع ترک خانه، با نگرانی سفارش همه چیز و همه کس و همه جا را به فرزندانش می کند و باز هم مرور می کند تا سفارشی را از قلم نیانداخته باشد، مدام این حرف ها را با ما متذکر می شدی:
* می گفتی ما دوست داریم شما را شفاعت کنیم. ما اهل بیت را در قیامت از شفاعت خودتان درمانده نکنید.
* مواظب اعمالتان باشید. نکند روز قیامت پیش دشمنان ما رسوا باشید.
* زیاد استغفار کنید. استغفار روزی آور است.
* تا می توانید کار خیر ذخیره کنید. مطمئن باشید که فردا به دستتان می رسد.
* بیشتر کلامتان ذکر خدا باشد. گناه نکنید. بنده وقتی گناه کند روزی اش قطع می شود.
* انواع بلاها را با دعا دفع کنید
* هرماه، سه روزش را روزه بگیرید. ما اهل بیت، دو پنج شنبه که میانشان چهارشنبه است روزه می گیریم.
* اگر حاجت مهمی دارید، صبح پنج شنبه به دنبال آن بروید. چون رسول خدا(ص) از خدا خواسته که بامداد پنج شنبه را بر امتش مبارک گرداند.
* از خانه که بیرون می روید آیه الکرسی و اناانزلناه و فاتحه الکتاب را یادتان نرود. قضای حاجت دنیا و آخرت شما در این آیات است.
* لباس ضخیم بپوشید. لباس نازک دین آدم را نازک می کند
* ایستاده آب نخورید، دردی می گیرید که دیگر درمان نمی شود. مگر آن که خدا عافیتتان دهد.
* مریض هایتان را با صدقه درمان کنید و از مالتان با زکات محافظت نمایید.
* نکند با هم اختلاف کنید که سبب خروجتان از دین است.
* هروقت از برادرتان لغزشی دیدید بر سر او نریزید که ارشادش کنید، با نرمی به او بگویید
* چهارپایان را نزنید. آنها هم برای خودشان خدا را تسبیح می کنند.
* لباس نخی بپوشید که لباس رسول خدا(ص) بود.
* بر پیغمبر و آلش صلوات بفرستید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.
* لباس هایتان را زود به زود بشویید که همّ و غم را از بین می برد.
* موهای سفیدتان را نکنید. موی سفید نور است. هر که در اسلام مویش را سفید کند، روز قیامت همان موی سفید نور او خواهد بود.
* بدون طهارت نخوابید.
* به سمت قبله آب دهان نیاندازید. و اگر سهواً انداختید از خدا آمرزش بخواهید.
* پیش برادر مؤمنتان که می خواهید بروید خودتان را بیارایید
* سحرخیزی باعث تندرستی است و رضای خدا و رحمت اوست و تمسک به اخلاق پیمبران است.
* سیب بخورید. معده تان را پاک می کند.
* رکاب انگشتر مردها چیزی به جز نقره نباشد.
* غذای داغ نخورید. صبر کنید تا سرد شود. آخر رسول خدا(ص) فرموده برکت در غذای سرد است و غذای داغ برکت ندارد
* امانت را به صاحبش برگردانید حتی اگر صاحبش قاتل پیغمبران باشد.
* بازار که می روید خیلی به یاد خدا باشید.
* مواظب باشید غده هایی را که به گوشت چسبیده نخورید
* کدو بخورید عقل را زیاد می کند
* گلابی دل را روشن می کند و به اذن خدا دردهای آن را آرام خواهد کرد
* پیغمبر دوست داشت قبل و بعد از غذا ترنج میل کند
* انار را با پیه اش بخورید. معده را شستشو می دهد و دل را زنده می کند و وسوسه شیطان را از بین می برد.
* کاسنی بخورید. هر بامداد یک قطره بهشتی در کاسنی است
* آب باران بنوشید. پاک کننده تن است و بیماری ها را دفع می کند
* بچه هایتان را از چرک و چربی بشویید. شیطان، چرک و چربی را بو می کند و بچه هایتان در خواب می ترسند. دو تا فرشته آنها هم از این آلودگی در آزارند.
* حج که می روید به کعبه زیاد نگاه کنید
* اگر می خواهید بدانید چه مقامی پیش خدا دارید، ببینید با گناهانتان در چه وضعی هستید
* با بدگویان ما ننشینید و ما را پیش دشمنانمان علنی مدح نکنید
* هر وقت در سفر بودید و راه را گم کردید یا از چیزی ترسیدید فریاد بزنید و بگویید یا صالح اغثنی
* به خدا قسم که شتاب بلاها به سمت مؤمن از سیلی که از کوه سرازیر می شود یا از دویدن استر تندتر است
* از خدا عافیت از سختی بلا را بخواهید و سختی بلا چیزی نیست جز از بین رفتن دین.
* چشم به راه فرج باشید. از رحمت خدا ناامید نشوید. محبوب ترین کارها نزد خدا انتظار فرج است.7
اما؛ ما و تو ای امام مهربان
آری تو پدر ما بودی و مهربان تر از مادر اما، ما چه فرزندهایی بودیم که می فرمودی:
- به خدا چقدر دوست دارم که حق تعالی مرا از میان شما ببرد و در ریاض رضوان جا دهد
- چرا بدبخت ترین این امت نمی آید تا محاسن مرا از خون سرم خضاب کند؟
- خدایا من از این ها به تنگ آمده ام و این ها از من
- من از این ها ملال یافته ام و این ها از من
- خدایا مرا از این ها بگیر و راحت کن و این ها را مبتلا به کسی کن که مرا به یاد بیاورند...8

و آن روز لبخندت محو شد

به مسجد رفتی؛ نماز صبح را خواندی؛ مشغول تعقیبات شدی تا آفتاب درآمد. چقدر دلتنگ به نظر می رسیدی. رو کردی به چند نفری که در مسجد بودند، گفتی به خدا قبل از این ها کسانی را می شناختم که شب ها را تا صبح به عبادت حق تعالی می گذراندند؛ ساعت ها برای خدا روی پا می ایستادند و پیشانی شان را برای خدا بر خاک می گذاشتند؛ طوری عبادت می کردند که انگار صدای شعله های جهنم در گوششان است؛ وقتی پیش آنها از خدا یاد می کردی از ترس به خود می لرزیدند؛ با همه این اوصاف گمان می کردند که شب را به غفلت گذرانده اند.
بعد از آن روز هیچ کس لبخند تو را ندید تا روزی که.....9

و قصه ماه و چاه...

می گفتی دنیا! بگرد و ببین علی چه کسی را دوست دارد و دوست های علی را از علی بگیر! راستی، منظورت فاطمه که نبود؟
چقدر آبادی ساختی. اصلاً مدینه را تو نخلستان کردی
اما تو نیامده بودی که فقط درخت بکاری...
شاید هیچ کس در جهان به اندازه تو چاه نکنده باشد.
اما این همه چاه عمیق
حتی برای یک آه عمیق تو
چقدر کوتاه بودند
امروز آه تو دامن عالم را گرفته است.

پی نوشت ها

1. کافی/ج2/ باب امیرالمؤمنین(ع)/ حدیث1
2. همان/ حدیث 2
3. جلاءالعیون علامه مجلسی/ باب سوم/ فصل اول ص296
4. سیره پیشوایان/ مهدی پیشوایی/ ص27
5. همان/ ص28 و 29
6. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل اول/ ص293
7. تحف العقول/ ماروی عن امیرالمؤمنین(ع) / اربع مأته باب للدین والدنیا / ص95
8. جلاءالعیون/ باب سوم/ فصل دوم/ ص316
9. همان ص 318






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90 خرداد 26 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فاطمه امیرالمومنین علی بن ابیطالب علی ابوطالب میلاد

در بسیاری از اخبار آمده که امامان ما، از جمله امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) ، با پای پیاده به حج می رفتند، در حالی که مرکب ایشان نیز با ایشان بوده. از آن جایی که این اولیاء، الگوی ما هستند، آیا برای ما و زمان ما نیز چنین عملی نیک است؟ در این صورت، با توجّه به این که پیاده رفتن خیلی بیشتر از سواره (یا با هواپیما) طول می کشد، آیا بهتر نیست که سریع تر رفت و در عوض آن وقتِ اضافی را در عبادت و اعمال دیگر (مثل کسب علم) صرف کرد؟ اگر اوّلی بهتر است، چرا اکثر بزرگان و علمای روز ما این کار را انجام نمی دهند، و اگر دومی بهتر است، چرا امامان که وقتشان پر ارزش ترین و عبادتشان کامل ترین بوده، چنین نمی کردند؟

پاسخ  :

حج بیت الله الحرام ، یکی از مهم ترین عبادات اسلامی ، و یکی از ارکان اسلام است .در روایات زیادی آمده است که اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده است ( نماز روزه زکات حج ولایت )[1] یعنی باید همان اندازه که به نماز اهمیت داده می شود به حج نیز اهمیت داده شود   .

همچنین روایات زیادی داریم که می فرماید: اگر کسی بدون هیچ گونه عذری حج خانه خدا را ترک کند ( حج واجب ) بی ایمان ( یهودی یا نصرانی ) از دنیا می رود.[2  ]

حج به این میزان اهمیت داشته است ولی این عمل با این اهمیت ، ممکن بود بعلت دوری راه و مشکلات زیاد و سختی شرایط آب و هوایی مکه ، از طرف مسلمانان ، اهمیت داده نشود و یا حداکثر هرکس وقتی حج واجب خود را که انجام داد ، دیگر در سالهای بعد ، برای انجام حج استحبابی اقدام ننماید   .

در این شرائط ائمه علیهم السلام که چراغ هدایت جامعه هستند ، وظیفه مهمی بر دوش دارند  .

اینکه ائمه (ع) پیاده به حج می رفتند حکمت های زیادی دارد که ما در اینجا به بعضی از آنها اشاره می کنیم   :

1- یک دلیل و حکمت برای انجام حج بصورت پیاده و گاهی با پای برهنه ، بیان اهمیت حج و حتی حج مکرر در سالهای بعد است .آیا اگر ائمه علیهم السلام تنها به تبلیغ زبانی درباره اهمیت حج می پرداختند و عملی در این راستا انجام نمی دادند جای این سؤال نبود که اگر حج ، ( با پای پیاده ) این همه ثواب داشته است چرا خود آنان اقدام نکردند ؟

پس مسافرتهای متعدد ائمه علیهم السلام در طول سالیان متمادی برای انجام مراسم حج و آنهم بصورت پیاده یک تبلیغ عملی مؤثر است که هنوز بعد از قرن ها اثر آن را می بینیم   .

مخصوصا که امام ( ع) با اینکه مرکب سواری مناسبی همراه داشتند ، سوار نمی شد و خودشان پیاده و مرکب هم بدون سوار همراه قافله حرکت می کرد نشانگر این است که اگر امام پیاده به حج می رود ، نه از این جهت است که امکانات ندارد و مجبور است که پیاده راه را طی کند ، بلکه بخاطر ثواب و پاداش و اهمیتی است که در این عمل وجود دارد   .

2- حکمت دوم این است که ائمه علیهم السلام مرد عمل بودند، به آنچه که از جانب خدا و پیغمبر به آنان رسیده بود اعتقاد و یقین داشتند و اگر چیزی را به مردم می فرمودند قبل از همه خود بدان عمل می کردند و بهتر از همه خود به جا می آوردند   .

3- از نظر اجر و پاداش روایات زیادی داریم که می فرماید: « افضل الاعمال احمزها »[3] یعنی بهترین اعمال آن کارهایی است که سخت تر است و با دشواری بیشتری انجام می شود .آن حجّی که انسان با پای پیاده و در هوای گرم و سوزان انجام می دهد و خود را به زحمت می اندازد و تنها عشق به معبود است که او را به این کار وا می دارد ، مسلما در پیشگاه معشوق و معبود ارزش و پاداش بیشتری دارد از آن حجی که انسان سوار هواپیما شود و در طول چند ساعت از دورترین نقاط کره زمین خود را به مکه برساند و در بهترین هتل ها و منزل ها با بهترین امکانات رفاهی مسکن گزیند و بهترین غذاها در اختیارش باشد .این کجا و آن کجا؟

4- همراهی با اقشار ضعیف جامعه: مسلما در بین مسلمانان افراد زیادی علاقمند به حج بوده و هستند که از امکانات کمی برخوردارند و ممکن است وقتی خود را با اغنیای جامعه مقایسه می کنند که با چه امکانات و وسائلی حج به جا می آورند ، احساس حقارت کنند و به این عمل اقدام نکنند این روش ائمه علیهم السلام که در مواردی بصورت پیاده به حج می آمدند ،و در مواردی بصورت خدمتگزار کاروان های حجاج ، به حج مشرف می شدند ، یک جواب عملی به این اقشار کم در آمد و علاقمند به حج است که مبادا به خاطر اینکه پول ندارید احساس حقارت کنید و از حج دست بردارید ! بلکه حج را هر چقدر با شرایط سخت تری انجام دهید ثواب بیشتری می برید   !

البتّه با توّجه به تمام این حکمت ها باید توّجه داشته باشیم ، انجام حج ائمه علیهم السلام به این صورت ، برای دیگران هم امری است مطلوب و سفارش هم شده است ولی این بدان معنی نیست که بر همه و در همه زمانها لازم است که اینگونه حج بجا بیاورند ، خیر هرکس به اندازه توان و طاقت خود می تواند از امکانات و وسائل رفاهی در انجام حج کمک بگیرد .مخصوصا اگر در مواردی پیاده حج به جا آوردن موجب خستگی زیاد و از بین رفتن حال دعا و مناجات ، یا موجب کسالت و مریضی شود در این صورت لازم است که بصورت سواره حرکت کند [4 ]

همینطور درباره کسانی که دارایی دارند ولی برای اینکه خرج شان کمتر شود پیاده می روند، در روایت آمده است که بهتر است بصورت سواره حج انجام دهند و صرفه جویی نکنند [5]

[1]کافی ج 2/ص 18

[2]کافی ج 4/ ص 268 حدیث 15-16-17و...

[3]بحار الانوار

[4]وسائل ج 11/ ص 83

[5]وسائل ج 11/ ص 83

منبع: پایگاه حوزه






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90 خرداد 26 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فاطمه امیرالمومنین امام باقر باقر علی بن ابیطالب علی

بنا بنوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفیل (1) بطرز عجیب و بیسابقه‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید:

اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏ 
بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏ 
گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏ 
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر این على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)

اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان بسادگى و بطور عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است مادر این طفل خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى میکرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات کرده و تقاضا مینمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند زیرا تا باین کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى میدید و گوئى از ملکوت اعلى بوى الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد.

شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده‏اند که گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیر المؤمنین در حالیکه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من بتو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است بحق آنکه این خانه را ساخته و بحق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، یزید بن قعنب گوید ما بچشم خوددیدیم که خانه کعبه از پشت(مستجار) شکافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالیکه امیر المؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامیکه در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأدیبش کردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بتها را از خانه من میشکند و اوست که در بام خانه‏ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسیکه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. (3)

و چنین افتخار منحصر بفردى که براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه گوید:

و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. (4)

یعنى پیش از آنحضرت احدى در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او واین فضیلتى است که خداى تعالى به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند.

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسمیه آنحضرت بعلى چنین نوشته شده است که چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسینه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پیشگاه خداوند تعالى چنین مناجات نمود.

یا رب هذا الغسق الدجى‏ 
و القمر المبتلج المضى‏ء 
بین لنا من حکمک المقضى‏ 
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

هاتفى ندا کرد:

خصصتما بالولد الزکى‏ 
و الطاهر المنتجب الرضى‏ 
فاسمه من شامخ على‏ 
على اشتق من العلى (6)

علماى بزرگ اهل سنت نیز در کتب خود بهمین مطلب اشاره کرده‏اند و محمد بن یوسف گنجى شافعى با تغییر چند لفظ و کلمه در کفایة الطالب چنین مینویسد که در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و این دو بیت را گفت.

یا اهل بیت المصطفى النبى‏ 
خصصتم بالولد الزکى‏ 
ان اسمه من شامخ العلى‏ 
على اشتق من العلى (7)

و در بعضى روایات آمده است که فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پیش از اینکه بوسیله نداى غیبى نام او على گذاشته شود) نام کودک را حیدر نهاد و هنگامیکه او را قنداق کرده بدست شوهر خود میداد گفت خذه فانه حیدرة و بهمین جهت آنحضرت در غزوه خیبر بمرحب پهلوان معروف یهود فرمود: 
انا الذى سمتنى امى حیدرة 
ضرغام اجام و لیث قسورة (8)

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حیدر جزو سایر القاب بر او اطلاق گردید و از القاب مشهورش حیدر و اسد الله و مرتضى و امیر المؤمنین و اخو رسول الله بوده و کنیه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

همچنین خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نیز از روایات گذشته معلوم میشود که آنها در جاهلیت موحد بوده و براى تعیین نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولین گروهى است که به آنحضرت ایمان آورد و بمدینه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پیراهن خود را براى کفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقین فرمود و دعا نمود. (9)

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بدو ایمان آورده و چون شیخ و رئیس قریش بود لذا ایمان خود را مصلحة مخفى مینمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان که آیا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حالیکه میگفت:

و قد علموا ان ابننا لا مکذب‏ 
لدینا و لا یعبأ بقول الا باطل

یعنى مشرکین مکه دانستند که فرزند ما(محمد صلى الله علیه و آله و سلم) نزد ما مورد تکذیب نیست و بسخنان بیهوده اعتناء نمیکند مثل ابوطالب مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را در دل مخفى نگهمیداشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق علیه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب کهف است که در دل ایمان داشتند و ظاهرا مشرک بودند و خداوند دو پاداش (یکى براى ایمان و یکى براى تقیه) بآنها داد. (10)

اشعار زیادى از ابوطالب در مدح پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مانده است که اسلام وى از مضمون آنها کاملا روشن و هویداست چنانکه به آنحضرت خطاب نموده و گوید:

و دعوتنى و علمت انک ناصحى‏ 
و لقد صدقت و کنت قبل امینا 
و ذکرت دینا لا محالة انه‏ 
من خیر ادیان البریة دینا (11)

بحضرت صادق عرض کردند که(اهل سنت) گمان کنند که ابوطالب کافر بوده است فرمود دروغ گویند چگونه کافر بود در حالیکه میگفت:

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا 
نبیا کموسى خط فى اول الکتب (12)

شیخ سلیمان بلخى صاحب کتاب ینابیع المودة درباره ابوطالب گوید:

و حامى النبى و معینه و محبه اشد حبا و کفیله و مربیه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابیاتا کثیرة و شیخ قریش ابوطالب. (13)

یعنى ابوطالب که رئیس و بزرگ قریش بود حامى و کمک پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و او را بسیار دوست داشت و کفیل معیشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زیادى سروده است.(درباره اثبات ایمان ابوطالب مطالب زیادى در کتب دینى‏نوشته شده و کتابهاى مستقلى نیز مانند کتاب ابوطالب مؤمن قریش برشته تألیف در آمده است) .

بارى ولادت على علیه السلام در اندرون کعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشید و شعراى عرب و عجم در اینمورد اشعار زیادى سروده‏اند که در خاتمه این فصل بچند بیت از سید حمیرى ذیلا اشاره میگردد.

ولدته فى حرم الاله امه‏ 
و البیت حیث فنائه و المسجد 
بیضاء طاهرة الثیاب کریمة 
طابت و طاب ولیدها و المولد 
فى لیلة غابت نحوس نجومها 
و بدت مع القمر المنیر الاسعد 
ما لف فى خرق القوابل مثله‏ 
الا ابن امنة النبى محمد (14)

مادرش او را در حرم خدا زائید در حالیکه بیت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى که لباسهاى پاکیزه ببر داشت و خود پاکیزه بود و مولود او و محل ولادت نیز پاکیزه بود.

در شبى که ستاره‏هاى منحوسش ناپیدا بوده و سعیدترین ستاره بهمراه ماه پدید آمده بود .

قابله‏هاى(دنیا) هیچ مولودى را مانند او لباس نپوشاینده‏اند(یعنى هرگز مولودى مانند او بدنیا نیامده) بجز پسر آمنه محمد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم.

پى‏نوشتها:

(1) حبشى‏هاى فیل سوار که باصحاب فیل سوار که باصحاب فیل مشهورند تحت فرماندهى ابرهه براى ویران کردن کعبه بمکه آمده بودند که خداوند همه آنها را هلاک نمود و خود ابرهه نیز آخرین نفر بود که بهلاکت رسید چنانکه در قرآن کریم فرماید: (ألم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارک شمرده و نامش را عام الفیل گذاشتند و ولادت نبى اکرم نیز در همانسال بوده است تا 71 سال پس از آنواقعه یعنى تا سال 18 هجرى عام الفیل مبدأ تاریخ مسلمین بود ولى در سال مزبور که ششمین سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امیر از عام الفیل صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت.

(2) ابوطالب پیش از ولادت على علیه السلام داراى سه پسر دیگر هم بود که به ترتیب عبارتند از طالب،عقیل،جعفر.

(3) امالى صدوق مجلس 27 حدیث 9ـروضة الواعظین جلد 1 ص 76ـبحار الانوار جلد 35 ص 8ـکشف الغمه ص .19

(4) فصول المهمه ص .14

(5) اى پروردگار صاحب شب تاریک و ماه نور دهنده از حکم مقضى خود براى ما آشکار کن که اسم این کودک را چه بگذاریم.

(6) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص یافتید بفرزند پاکیزه و برگزیده و پسندیده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده است.

(7) ینابیع المودة باب 56 ص 255ـکفایة الطالب ص .406

(8) من آنکسم که مادرم نام مرا حیدر نهاد،شیر بیشه‏ام چنان شیرى که زورمند و پنجه افکن باشد.

(9) اعلام الورىـاصول کافى جلد 2 ابواب تاریخـامالى صدوق مجلس 51 حدیث .14

(10) امالى صدوق مجلس 89 حدیث 12 و 13ـروضة الواعظین جلد 1 ص 139

(11) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدین خود) دعوت کردى و من دانستم که یقینا تو خیر خواه منى و تو از این پیش راستگو و امین بودى و دینى را بمردم عرضه داشتى که آن بهترین ادیان است.

(12) اصول کافى جلد 2 باب ابواب التاریخـآیا ندانستید که ما محمد(ص) را مانند موسى به پیغمبرى یافتیم که در کتابهاى گذشته نامش نوشته شده است.

(13) ینابیع المودة باب 52 ص .152

(14) روضة الواعظین جلد 1 ص .81






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 90 خرداد 26 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فاطمه امیرالمومنین علی بن ابیطالب علی
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin