در رابطه با همسران امام حسن(ع) مقدمه ای را در ابتدا عرض نموده و بعد به سوال می پردازیم:
اولا: تعدد زوجات در صدر اسلام و در محیط جزیرة العرب امری متعارف بود و اسلام با تعیین شرایطی حدود آن را مشخص و آن را تائید نموده است.
در دین مبین اسلام یک مرد در یک زمان می تواند چهار همسر به صورت دائمی داشته باشد ولی بیشتر از آن حرام است و این در حالی است که این مرد می تواند همسرانی به صورت موقت داشته باشد و همچنین کنیزانی از راه صحیح شرعی در اختیار داشته باشد.
پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام از این مسأله که امری شرعی و جایزه بوده است، استثناء نبوده اند و چه بسا در یک زمان بیش از یک همسر دائم داشته اند و همسرانی هم بصورت متعه در اختیار داشته اند و کنیزانی نیز خریداری نموده اند. ولی آنان از تعدد زوجات به عنوان یک ابزار و وسیله برای حفظ و تقویت اسلام و اصحاب و یاران و حفظ جان خود استفاده می کردند.
اگر به تاریخ نگاه کنیم همسران پیامبر اکرم (ص) یا ائمه علیهم السلام از قبائل مختلف بوده است و پیوند با آنان به منزله سربازگیری برای یاری اسلام و شیعه بوده است نه اینکه از سر شهوترانی و جاذبه های نفسانی باشد. دلیل بر این مطلب این است که بسیاری از همسران پیامبر (ص) و ائمه طاهرین از بین زنان سالخورده و یا زنانی بوده اند که بهره ای از زیبائی نداشته و پیامبر (ص) و امام (ع) روی جهات سیاسی و اجتماعی به اینگونه ازدواج ها تن می دادند .
ثانیا: درباره همسران امام حسن(ع) بعضی از قلم های مسموم دشمنان و افراد مغرض عددهای مختلفی را نوشته اند که از آنجایی که اسنادشان ضعیف است نمی توان آنها را قبول کرد. مضافا بر اینکه اگر تعداد ازدواجهای امام (ع) زیاد بود، باید فرزندان آن حضرت هم زیاد می شد. حتی اگر هر یک از همسران آن حضرت یک فرزند به دنیا آورده باشد باید عددی زیاد می شد. در حالیکه اینطور نیست. و تاریخ چنین چیزی را نشان نداده که آن حضرت فرزندان زیادی داشته باشد(1).
نکته دیگری که ساختگی بودن این روایات را روشن می سازد این است که آن حضرت دشمنان زیادی داشتند که در صدد نکته گیری و خارج نمودن آن حضرت از صحنه خلافت بوده اند اگر این مطالب (داشتن بیش از صد همسر) درست بود، باید از این نکته بر علیه آن حضرت استفاده کرده و به آن حضرت بگویند چون زنان و همسران زیادی داری برای خلافت شایسته نیستی در حالیکه چنین چیزی را حتی دشمنان معاصر آن حضرت نگفته اند .
پس این افرادی که عدد های زیاد و بزرگی را برای تعداد همسران آن حضرت نقل کرده اند قولشان قابل اعتماد نیست .
حال پاسخ اصلی به سوال شما دوست عزیز: همسران آن حضرت که نامشان در کتاب های تاریخ ذکر شده است عبارتند از :
1. جعده بنت اشعث
2. ام عبد الله که دختر شلیل بن عبدالله بوده است .
3. مادر حضرت قاسم (ع) که کنیز بوده است .
4. عایشه الخثعمیه
5. خوله الفزاریه
6. ام کلثوم دختر فضل بن عباس
7. ام اسحاق دختر طلحة بن عبدالله تمیمی
8. ام بشیر دختر ابی مسعود انصاری .
9. هند دختر عبدالرحمن بن ابی بکر
10. زنی از دختران عمرو ابن أهیم المنقوی
11. زنی از دختران زراره
12. زنی از طایفه ثقیف که فرزندی بنام عمر بدنیا آورد.
13. زنی از طایفه بنی شیبان از آل همام.
لازم به یادآوری است همه این زنان دریک زمان همسر آن حضرت نبوده بلکه بعد از اینکه بعضی از دنیا رفته اند حضرت با بعضی دیگر ازدواج کرده اند(2).
پی نوشت:
1. آنحضرت 15 فرزند داشته است. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به :سیره معصومان ج4 سید محسن امین ص15- 16.
2. برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، سید هاشم رسولی محلاتی،چاپ بوستان کتاب، ص429-431.
شبهه: چرا امام صادق ـ علیه السّلام ـ برای رسیدن به خلافت از فرصتها استفاده نکردند؟
پاسخ: این شبهه ای است که در زمان آن امام بزرگوار نیز مطرح بوده است و گاهی هم آن را با آنحضرت در میان میگذاشتند و کسانی که درباره امام صادق ـ علیه السّلام ـ بهخصوص زندگانی سیاسی آنحضرت بحث کردهاند، به این نکته پرداخته و جوابهای هم به آن دادهاند.
مرحوم علّامه مجلسی در کتاب بحارالانوار نقل میکند که : «شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمیکنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتیکه بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالیکه یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آنحضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ... هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او میپرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از اینها در خراسان چند نفر پیدا میشود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یکنفر هم نیست. امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر میدانیم.[1]
آری رهبری در مبارزات خود پیروز میشود که دارای یاران و سربازان فداکاری باشد و بدون داشتن چنین نیروئی شرکت در جنگ و مبارزه، نتیجهای جزء شکست به بار نخواهد آورد. در بررسی زندگی امام صادق ـ علیه السّلام ـ و موقعیت آنحضرت بخوبی در مییابیم که آنحضرت از چنین نیروئی برخوردار نبود و کسانی که آنحضرت را به مبارزه دعوت میکردند در حقیقت منافع خود را جستجوی میکردند.
یکی از کسانی که قصد فریب امام ـ علیه السّلام ـ را داشت، ابومسلم خراسانی «فرمانده مبارزه بر علیه بنی امیه بود.» ابومسلم پس از مرگ «ابراهیم امام» به حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ چنین نوشت: «من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت میکنم، اگر مایل هستید کسی برای خلافت بهتر از شما نیست؟ امام در پاسخ نوشت: «ما انت من رجالی و لا الزّمانُ زمانی» (نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانه من است»[2]
همچنین «فضل کاتب» میگوید: روزی نزد امام صادق ـ علیه السّلام ـ بودم که نامهای از ابومسلم رسید، حضرت به پیک فرمودند: «نامه تو را جوابی نیست از نزد ما بیرون شو»[3]
همچنین آن حضرت بعد از اینکه نامهای از «ابوسلمه خلّان» دریافت کرد و آنحضرت را به مبارزه و به دست گرفتن قدرت دعوت میکرد. فرمودند: مرا با ابوسلمه که شیعه و پیرو دیگران است چه کار؟ و سپس نامه او را بدون اینکه آن را بخواند در آتش انداخت و آن را سوزانید و بعلاوه به دیگر بزرگان علّوی که چنین نامهای را دریافت کرده بودند هشدار داد که فریب اینگونه افراد را نخورند و جان خود و جان یاران و فرزندان خود را بیجهت به خطر نیندازند»[4]
و بار دیگر که ابوسلمه به آنحضرت نامه نوشت و گفت: «هفتاد هزار جنگجو در رکاب ما آماده جنگ هستند، اکنون موضع خود را روشن کن» امام ـ علیه السّلام ـ باز همان جواب قبلی را دادند»[5]
در نظر ابتدائی بنظر میرسد که آن حضرت باید به اینگونه درخواستها جواب مثبت میداد و دست به مبارزه و قیام میزد ولی باگذشت زمان بخوبی به این نکته میرسیم که امام ـ علیه السّلام ـ کاری را انجام داد که شایسته یک رهبر واقعی بود زیرا آنحضرت میدانست که رهبران قیام، هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را هم مطرح میکنند، صرفاً به منظور جلب حمایت تودههای شیفته اهل بیت است.
امام ـ علیه السّلام ـ بخوبی میدانست که: ابومسلم و ابوسلمه دنبال چهره روشنی از اهل بیت میگردند که از وجه و محبوبیت او در دراه رسیدن به اهداف خود، بهرهبرداری کنند و به امامت آنحضرت عقیده نداشتند وگرنه معنا نداشت که نامههای دیگر به بزرگان علّوی به همین مضمون بنویسند.
امام ـ علیه السّلام ـ که سرچشمه علوم و معدن حکمت بود بخوبی میدانست که هدف رهبران قیام علیه بنیامیّه استفاده از موقعیت و شخصیت آنحضرت میباشد و خود شاهد مبارزات زیادی بر علیه بنیامیه بود که رهبران آن مبارزات از فرزندان پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودند. ولی بهخاطر سست عنصری یاران خود شکست خوردند و به این بهانه جان و مال و ناموس زیادی از شیعیان به هدر رفت.
بنابراین امام صادق ـ علیه السّلام ـ دست به یک فعالیت فرهنگی عمیق زدند و با تربیت شاگردان زیادی، مکتب حقّه اثنی عشریه را برای همیشه بیمه کردند. گذشت زمان نشان میدهد که هشیاری و ژرف اندیشی امام صادق ـ علیه السّلام ـ بیشترین ضربه را به دشمنان وارد کرده و در عوض بیشترین خدمت را به دین اسلام انجام داده است. نهایتاً همین فعالیتها باعث شد که دشمنان مکتب شیعه نتوانند آنحضرت را تحمّل کنند و آن امام بزرگوار را بهوسیله سمّ به شهادت رسانیدند.
[1] ـ بحارالانوار، علّامه مجلسی، جلد 47، صفحه 123 و 124.
[2] ـ شهرستانی، الملل و النحل، دارالمعرفه بیروت، 1402 هـ ق، جلد اوّل، ص 154 (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[3] ـ کلینی، الروضه من الکافی، ط 2، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ص 274 و مجلسی بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، جلد 47، ص 297، (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[4] ـ ابن الطقطقی، الفخری، بیروت دارصادر، ص 154، مسعودی مروج الذهب، بیوت، دار الاندلس، جلد 3، ص 253، و 245 (به نقل از سیره پیشوایان، استاد مهدی پشوائی).
[5] ـ مجلسی، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، جلد 47، ص 133، (به نقل از سیره پیشوایان از استداد مهدی پشوایی).
در این پاسخ امام صادق(ع) از سؤال عبدالله بن عطا دربارة سیرة حضرت مهدی(ع) آمده است:
الف) کاری که پیامبر(ص) میکرد، او میکند. کار پیامبر(ص) انذار، تبشیر، هدایت، ارشاد گمراهان، ابلاغ کتاب الله، امر به معروف و نهی از منکر و سوق جوامع به سوی خدا بود، امام زمان(ع) که متمّم و مکمّل همین دعوت است نیز همین برنامهها را اجرا میکند.
روایات بسیاری از حضرت صادق(ع) دربارة حضرت مهدی(ع) رسیده که بخشی از آنها مربوط به سیره و صفات آن حضرت است و ما در اینجا بعضی از آن روایات را که در خصوص این موضوع رسیده یادآور میشویم:
1. ابوبصیر از حضرت صادق(ع) روایت کرده که فرمودند: «مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ وَ الله مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ مَا طَعَامُهُ إِلَّا الشَّعِیرُ الْجَشِبُ وَ مَا هُوَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الْمَوْتُ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْف؛1
چگونه تعجیل در خروج و ظهور قائم(ع) دارید، پس به خدا سوگند که لباس او چیزی جز جامههای درشت و طعام او چیزی جز نان جو سخت نمیباشد و برنامة او چیزی جز شمشیر و مرگ در زیر سایة شمشیر نخواهد بود.»
طبق این روایت، راه و روش و سیره و منش حضرت ولیّعصر(ع) زهد و پارسایی در لباس و خوراک است. او اهتمام و اعتنایی به لباسهای نرم و لطیف ندارد، بلکه جامههای درشت بافت میپوشد و نیز خوراک او خوراک درشت و خشن و سبوس نگرفته است یا نان جو بیخورش و با همة این بیاعتنایی به ظواهر مادّی و با این همه زهد و پارسایی راه و روش او جنگ با دشمنان دین و مخالفان اسلام و قرآن و شعار و منش او مردن در زیر سایة شمشیر میباشد.
2. همچنین امام صادق(ع) دربارة سیرة امام مهدی(ع) سخنی دارند: عبدالله بن عطا میگوید: از آن حضرت پرسش کردم که سیرة مهدی چگونه است؟ فرمودند:«یَصْنَعُ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ کَمَا هَدَمَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم أَمْرَ الْجَاهِلِیَّةِ وَ یَسْتَأْنِفُ الْإِسْلَامَ جَدِیداً؛2
او کاری میکند که رسول خدا(ص) کرد، منهدم میکند آنچه را که پیش از او پیامبر خدا(ص) منهدم ساخت و آن امر جاهلیّت است و اسلام را از سر، آغاز میکنند و اسلام را جدیداً ارائه میفرماید.»
ب) پیامبر(ص) وقتی نبوّتشان پا گرفت و مستقر گردید، برنامههای ضلالتآوری که یادگار بتپرستان و عناصر ضلال و گمراهی بود را یکی پس از دیگری منهدم و ویران ساخت و آداب و سنن زشت جاهلیّت را از بین برد و به اوهام و خرافات و خرافهگرایی پایان داد و کشتن فرزندان خصوصاً دختران را به کلّی برانداخت با تمام وجود با آن مبارزه کرد، حضرت ولیّعصر(ع)، جاهلیّتها و خرافههای قرنهای بعد و بعدتر را از میان میبرد و با آنان مبارزه میکند و سنن جاهلی و خرافههای تازهای که مردم در طول اعصار به وجود آوردهاند همه را در هم میکوبد و نابود میسازد که البتّه این جهالتهای قرنهای تمدّن و پیشرفت فکری از جهالتهای جاهلیّت ملّت عرب بیشتر، شدیدتر و خطرناکتر است.
ج) امر اسلام و حرکت به سوی اسلام را از سر میگیرد و اسلام را مجدّداً ارائه میکند و این نه بدان معنی است که اسلامی جدید و تازه برای مردم میآورد که اسلام جدید نداریم و امام زمان(ع) زنده کنندة همان اسلام محمّدی، علوی و فاطمی است. بله، کثرت ورود اوهام و تخیّلات و مخلوط شدن دین خدا با هزاران امر غیرصحیح و غیر دینی و مسخ شدن اسلام واقعی و تغییر ماهیّت دادن آن به دست حکّام، ستمگران و عوامِ خرافهپسند، دین را بدین صورت و حالت در آورده که آن را معجونی غیر از آنچه که در نخستین دورة نزولش بوده درمیآورد و نمایش میدهد.
3. از امام صادق(ع) روایت است که: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخَذَ مَانِعَ الزَّکَاةِ فَضَرَبَ عُنُقَه؛3
زمانی که قائم آل محمّد(ص) قیام کند، مانع الزّکا? را گرفته و گردن او را خواهد زد.»
ظاهر آن است که مقصود از مانع الزّکا?، منکر زکات باشد، کسی که به کلّی امر زکات را انکار میکند و البتّه چنین کسی جزو مرتدان است و میدانیم که حکم مرتد از دین خدا عبارت از قتل و کشته شدن است و این حکم از مرتد فطری برداشته نمیشود.
احتمالاً معنای این سخن آن است که مقصود، امتناع کننده از پرداخت آن باشد هر منکر اصل وجوب و لزوم آن نباشد، ولی صرف اینکه ادا نمیکند و نمیپردازد و از ادای این واجب الهی سرباز میزند او را مستوجب قتل میگرداند بههرحال که این مطلب، حاکی از اهمّیت فساد مالی و اخلال کردن در امور اقتصادی کشور اسلامی است و باید پیروان مهدی موعود(ع) امروز سخت پایبند به ادای آن باشند.
4. مفضّل بن عمر از اصحاب امام صادق(ع) میگوید: شنیدم اباعبدالله، حضرت صادق(ع) میفرمودند: «لَو قَد قامَ قائِمُنا لَبَدءَ بِکَذّابی الشِّیعةِ فَقَتَلَهُم؛4
اگر قائم ما قیام کند هر آینه از کذّابان شیعه آغاز میکند و آنان را به قتل میرساند.»
در این حدیث شریف که یکی از مزایا و سیره و صفت امامزمان(ع) را یادآوری میکند از کشتن دروغگویان شیعه سخن به میان آمده نه دروغگویان، تا مطلق دروغپردازان را شامل شود و نه کذّابان از سایر فرق اسلامی، بلکه فقط کذّابان شیعه و اکنون بنگرید که مقصود چه کسانیاند؟ اگر لفظ کذّابان به کار برده شده بود، میگفتیم یعنی افرادی که سخت با دروغ سر وکار دارند و بسیار دروغ میگویند. چنان که اگر میفرمودند: کذّابان علی رسول الله، میگفتیم؛ یعنی دروغپردازان بر پیامبر(ص) و کسانی که روایات دروغ از آن حضرت نقل میکردند که در بعضی از اخبار خود پیامبر(ص) از وجود چنین افراد منحرفی خبر دادند. ولی بنابر آن دیگر اختصاصی به شیعه نداشت و سایر فرق اسلامی و اهل سنّت را نیز شامل میشد، بلکه کذّابان بر رسول خدا(ص) نوعاً از آن فرق و گروهها بودند.
بنابراین به نظر میرسد که مقصود از کذّابان شیعه کسانی هستند که به دروغ بر خدا و پیامبر(ص) نسبت دروغ بسته و ادّعای مهدویّت دارند و خود را مهدی موعود اهل بیت قلمداد و معرفی میکنند و مردم را به اطاعت خود وا میدارند این معناست که مناسبت با کذّابان شیعه دارد، چنان که در طول اعصار، بسیاری از اشخاص از میان شیعه برخاسته و ادّعای مهدویّت نمودهاند هر چند که بعضی از مدّعیان احیاناً از فرق دیگر اسلامی بودهاند، ولی چون اعتقاد به مهدویّت و امامت حضرت حجّت(ع) و غیبت او از انظار و ظهور او در آخرالزّمان، از مزایای شیعه است، پس کذّابان شیعه هم مربوط به همین جهت خواهد بود که در روایات رسیده، هر کس در دوران غیبت ادّعای مهدویّت کرد او را تکذیب کنید. بله، در روایتی از پیامبر(ص) رسیده که: «لا یَخرُجُ المَهدیّ حَتّی یَخرجُ سِتّونَ کَذّاباً کُلُّهُم یَقوُلُ: أنا نَبیٌّ؛5
مهدی ظهور نمیکند تا اینکه شصت نفر کذّاب خروج کنند و همة آنها میگویند من پیامبرم.»
ماهنامه موعود شماره 124-125
پینوشتها:
1. غیبت نعمانی، ص 231.
2. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 236؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 356.
3.
4. ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 371.
5. کشف الغمّه فی معرفه الائمة، ج 2، ص 465؛ الارشاد، ج 2، ص 384.
مقتلالحسین ( ع )
ابومِخْنَف لوط بنیحیی بنسعید بنمِخْنَف بنسُلَیْم اَزْدی غامدی (م 157 ق).( یاقوت حمّوی، معجم الادباء، ج17، ص41؛ محمّد بنشاکر کتبی (764 ق)، فَواتُ الْوَفَیات، ج2، ص 175.)
«ابومِخْنَف لوط بنیحیی اَزْدی کوفی» مقتلنویس قرن دوّم است که با تدوین کتاب «مقتلالحسین نام خود را به عنوان مشهورترین و از قدیمیترین مقتلنویسان در تاریخ ثبت کرد. وی هرچند در خانوادهای با پیشینه شیعی (به معنای تشیّع سیاسی و دوستدار اهلبیت ? ) رشد و نمو کرده، امّا تشیّع خود او ثابت نشده است. نجاشی ـ رجالی شهیر شیعی ـ در اثر رجالی خود، از وی با عنوان «شیخ اصحاب الاخبار بالکوفة و وَجْهُهُم» ؛ استاد و چهرة بزرگ اصحاب اخبار در کوفه (و نه شیخ اصحابنا) یاد میکند که دلالتی بر تشیّع وی ندارد.( نجاشی، رجالالنجاشی، ص 320، شمارة 875.) برخی از محققان، قرینة دیگری بر عدم تشیّع او (به معنای تشیّع اعتقادی) بیان کرده اند، و آن این که رجالیان غیر شیعی او را متهم به «رافضی بودن» نکردهاند، شیوهای که درباره شیعیان اعتقادی معمولاً توسط ایشان به کار گرفته میشود.( ر.ک: وَقْعَةُ الطَّف (مقتل ابی مخنف)، با مقدمه و تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، ص 19) چنانکه ابنابیالحدید نیز تصریح به عدم تشیّع او کرده است.( ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ج 1، ص 147. ) برخی دیگر از رجالیان، معتقد به تشیّع او هستند و اتهام تشیّع به او توسط رجالیان اهل سنّت را دلیل این امر دانستهاند.( عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج 2، شماره 9992.) به هر حال، با صرف نظر از مذهب او، با توجّه به مدح وی توسط نجاشی با این جمله: «و کان یسکن الی ما یرویه»؛ آنچه را نقل می کرد، مورد اعتماد و پذیرش بود، وثاقت او قابل اثبات است.( نجاشی، رجالالنجاشی، ص320، شمارة 875)
ابومِخْنَف، صاحب آثار متعدّدی بوده که غالب آنها تکنگاریهای مربوط به حوادث مهم قرن اوّل و دوّم است. در میان این آثار، کتاب «مقتلالحسین ـ ع ـ» او به لحاظ ویژگیهای ذیل، از جایگاه خاصی برخوردار شده است:
1. اهمیّت موضوع؛ چرا که جریان کربلا ـ به ویژه نزد شیعیان ـ همواره در قیاس با دیگر حوادث، موقعیّت خاص داشته است.
2. قرب زمانی مؤلف و تألیف به حادثه؛ چرا که أبومِخْنَف، روایات این کتاب را گاه از شاهدان عینی و گاه به یک یا دو واسطه نقل کرده که نسبت به مقاتل تدوین شده در ادوار بعد، امتیازی ویژه است.
3. توجّه مورّخان بعدی ـ اعم از شیعه و سنّی ـ به این اثر، و نقل تمام یا غالب روایات آن، از جمله توسط شاگردش، هِشام بنمحمد بنسائب کلبی (م 204 یا 206 ق) و سپس محمّد بنجَریر طبری (م 310 ق)، ابوالفرج اصفهانی (م 356 ق)، شیخ مفید (م 413 ق) و سبط ابنجوزی (م 654 ق).
4. جایگاه مؤلف، که به تعبیر نجاشی، «شیخ اصحاب الاخبار بالکوفة» بوده و در تألیف تکنگاریهای تاریخی ید طولانی داشته است.
اما این که ابومِخْنَف در چه زمانی به نگارش این مقتل پرداخته است، برخی از قرائن حاکی از آن است که او این مقتل را در دهة سوّم قرن دوّم نگاشته است، چنان که وی در خبر ورود مسلم بنعقیل در کوفه به خانة مختار بنابوعبیدة ثقفی میگوید که هم اکنون این خانه، خانة مسلم بنمُسَیِّب خوانده میشود(طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 355) و مسلم بنمُسَیِّب در سال 128 عامل یوسف بنعمر بر شیراز بوده است.( طبری، تاریخ الامم و الملوک ، ج 6، ص 39) هم چنین یعقوبی مینویسد: پس از شهادت زید بنعلی در سال 121، شیعیان خراسان (یعنی عباسیان و علویانی که مخالف بنیاُمَیَّه بودند) به جنب و جوش آمده و پیروان بسیاری را پیدا نموده، و ظلمهای بنیاُمَیّه و ستمهایی که بر خاندان پیامبر?شده بود، برای مردم بازگو کردند و یکی از کارهایی که صورت گرفت، تدریس و مباحثة کتابهای ملاحم بود.( یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 326) البتّه مقصود از این نوع کتابها، کتابهایی در موضوع جنگها و نبردهای مسلمانان بود که از مصادیق بارز آن، مقاتل و به ویژه مقتل امام حسین ـ ع ـ به شمار میرفت. به نظر میرسد این همان زمانی است که ابومِخْنَف شرایط را برای نگارش مقتل امام حسین ـ ع ـ? مناسب دیده و چنان که برخی از محققان گفتهاند، تشویق و ترغیب ابومِخْنَف توسط برخی از داعیان عباسی که در پی ترویج مثالب و مفاسد و جنایات بنیاُمَیّه بودهاند و نیز ضعف و افول دولت بنیاُمَیّه که شرایط مناسبی را برای بیان ستمهای آنان بر اهلبیت پیامبر ـ ص ـ فراهم ساخته بود، سبب شده که او اقدام به جمعآوری اخبار واقعة عاشورا و نگارش این مقتل کند.( وَقْعَةُ الطَّف، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، ص 17) بنابراین میتوان گفت که مقتل ابومِخْنَف تقریبا همزمان با مقتل جابر بنیزید جُعُفِی نگاشته شده است.
متأسفانه این مقتل به مرور زمان مفقود شده است و اگر گزارشهایی از آن در منابعی هم چون تاریخ طبری، مقاتلالطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ارشاد شیخ مفید و تذکرةالخواص سبط ابنجوزی منعکس نمیشد، از این مقتل نیز امروزه ـ هم چون بسیاری دیگرـ جز نامی باقی نبود. البته ممکن است علّت عمدة از بین رفتن چنین مقتلی، اقدام هِشام بنمحمد شاگرد ابومِخْنَف در انعکاس تمام یا حداقل بیشتر اخبار مقتل استادش در کتاب مقتلالحسین خود باشد، که این امر سبب به فراموشی سپرده شدن تدریجی مقتل ابومِخْنَف نزد مورّخان و مقتل نویسان قرون بعدی شده است.
گزارشهای ابومِخْنَف در گذر زمان
نکتة دیگر در این باره آن که تا حافظة تاریخ به خاطر دارد، هر امر و کار ارزشمندی، در طول زمان، دچار صدمات و آسیبهایی شده است. مقتل ابومِخْنَف نیز به سبب اعتبار و قدمت آن، از این آسیب مصون نمانده است، از اینرو از قرن ششم به بعد، برخی از اخبار و نوشتهها در بارة حادثة عاشورا که از اعتبار چندانی برخوردار نبوده است و سازندگان آنها خواستهاند به هر قیمتی به خوانندگانشان بقبولانند، به ابومِخْنَف نسبت دادهاند(برای نمونه میتوان به دو گزارشی که ابنشهراشوب دربارة حوادث روز عاشورا، به نقل از ابومخنف و او نیز از فرد مجهولی به نام جلودی نقل کرده است، اشاره کرد (مناقب آلابیطالب، ج4، ص65ـ 66) که ضمن عجیب بودن دو گزارش یاد شده، در تاریخ طبری و مَقاتلالطالبیین و ارشاد شیخ مفید وجود ندارد.) و این امر تا بدانجا پیش رفته است که در قرون اخیر به سبب فقدان اصل کتاب مقتلالحسین ابومِخْنَف، کتابی با همان عنوان مقتلالحسین ـ ع ـ، به ابومِخْنَف نسبت داده شده است که تفاوتهای فاحشی بین آن و گزارشهای ابومِخْنَف در آثار فوقالذکر وجود دارد. افزون بر این، اثر یاد شده مشتمل بر اغلاط فاحشی است.( وَقْعَةُ الطَّف، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، مقدمه، ص 22 - 29. ) زمان نگارش چنین مقتل جعلی و محرَّفی به درستی روشن نیست، امّا برخی از محقّقان، اثر یاد شده را ساخته و پرداخته عصر صفوی دانستهاند.( سیدعلی میرشریفی، مقالة «ابومخنف و سرگذشت مقتل وی»، فصلنامة «آینة پژوهش»، شمارة 2، 1369 ش، ص34؛ سیدحسن امین، مستدرکات أعیانالشیعة، ج6، ص255) این اثر گویا برای نخستین بار، در سال 1275 قمری به خط محمدرضا خوانساری در تهران به ضمیمة ملهوف و مهیج الاحزان چاپ سنگی شده است.( میرشریفی، ابومخنف و سرگذشت مقتل وی، فصلنامة «آینة پژوهش»، شمارة2، 1369ش، ص 38؛ سیدحسن امین، مستدرکات أعیانالشیعة، ج6، ص257) هم چنین تا آن جا که اطلاع داریم، اثر یاد شده یک بار به اردو و دوبار به فارسی ترجمه شده است. یکی در سال 1332 به قلم محمدطاهر بنمحمدباقر موسوی دزفولی و همراه با کتاب «أخْذُ الثّار فی احوال المُختار» ـ که این اثر نیز منسوب به ابومِخْنَف است ـ در240 صفحه و بار دوّم در سال 1405 قمری با عنوان «به ضمیمة کتاب «أخْذُ الثّار فی احوال المُختار» در 317 صفحه.( میرشریفی، ابومخنف و سرگذشت مقتل وی، فصلنامة «آینة پژوهش»، شمارة2، 1369ش، ص36؛ سیدحسن امین، مستدرکات أعیانالشیعة، ج6، ص 256. )
در سالهای اخیر، اقداماتی در جهت بازسازی آثار ابومِخْنَف صورت گرفته است که از جمله میتوان به احیای مقتل وی توسط یکی از محققان معاصر، با عنوان« وقعة الطَّف» بر اساس گزارشهای موجود از مقتلالحسین ابومِخْنَف در کتابهای یاد شده، اشاره کرد. همچنین پیش از وی، محقّق دیگری اخبار ابومِخْنَف دربارة قیام عاشورا و حوادث پس از آن، از جمله قیام توّابین و مختار را از تاریخ طبری استخراج کرده (این مقتل به همّت محقق محترم، استاد محمدهادی یوسفی غروی از منابع اولیّه جمعآوری و تحقیق شده و توسط مرکز انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین چاپ شده است. هم چنین چاپ جدید آن با اضافات و اصلاحات در سال 1385 توسط انتشارات مجمع جهانی اهلبیت?منتشر شده است) و با افزودن تعلیقاتی بر آن، به غلط بر تمام آن، «مقتلالحسین ـ ع ـ» ابومِخْنَف، نام نهاده است. افزون بر این، محقّق یاد شده برخی از اخبار هِشام از راویانی مانند ابوهُذَیْل، عمرو بنشمر، محمّد بنسائب (پدر هشام)، عَوَانَة بنحکم و ... را در لابلای اخبار ابومِخْنَف آورده است.( میرشریفی، ابومخنف و سرگذشت مقتل وی، فصلنامة «آینة پژوهش»، شمارة2، 1369ش، ص 37 (برای نمونه به صفحات 22، 95، 187 ـ 189، 203، 216، 220، 228 و 231 اشاره کرده است). که از ارزش کار وی کاسته است.
نکتة دیگر آن که بر اساس گزارش برخی از محقّقان معاصر، چهار نسخة خطی از مقتلالحسین در کتابخانة «گوثه» (شمارة 1836)، «بِرلین» (شمارة 159ـ 160)، «لیدن» (شمارة 792) و «سِنْت پِطرزبورگ» (شمارة 78 ) موجود است که هرچند برخی از مستشرقان در انتساب این نسخهها به ابومِخْنَف، تردید کردهاند، امّا در این که این نسخهها از قدمت خاصی برخوردار است، هیچ کس تردید نکرده است.( سیدحسین محمّد جعفری، تشیّع در مسیر تاریخ، ص 254ـ 255) هم چنین بنابر گزارش محقّق دیگری، میکرو فیلم نسخة خطی دیگری به نام مقتلالحسین ابومِخْنَف در کتابخانة امبروزیانای شهر میلان ایتالیا به شمارة 233f موجود است.( شمسالدّین محمّد بنطولون، الائمة الاثنا عشر، ص 138) که احراز قدمت آن، نیاز به بررسی دارد. این نسخه در سال 1311قمری در بمبئی(کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، برگرداننده به عربی: عبدالحلیم النجار، ج 1، ص 253) و در سال 1343 قمری در نجف چاپ شده است.( فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، برگرداننده به عربی: محمود فهمی حجازی، جلد اول، جزء دوم، ص 129) افزون بر این، بروکلمان و سزگین، شماری از نسخههای مقتلالحسین را معرفی کردهاند.( کارل بروکلمان، پیشین؛ فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، برگرداننده به عربی: محمود فهمی حجازی، جلد اول، جزء دوم، ص 129)
(مطالبی که ذکر شد به نقل از مقتل جامع سید الشهداء ص 60 به بعد می باشد.)