سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ پژوه

غصب خلافت

اولین فتنه و شاید مهمترین آنها برای حضرت علی(ع) بعد از رحلت رسول گرامی اسلام غصب خلافت از حضرت بود. با توجه به سفارشات بسیار پیامبر(ص) در رابطه با جانشینی بعد از خودش و جریان غدیر دیگر برای مسلمانان نامعلوم نبود که خلیفه بعد از رسول الله(ص)، علی(ع) است. اما بلافاصله بعد از رحلت پیامبر با جریان سقیفه روند سیاسی جهان اسلام عوض شد.

اما در این میان چگونگی برخورد امام با این واقعه مهم است، با توجه به اینکه امام خلافت را حق مسلم خود می داند و آنرا منسبی از طرف خداوند که توسط پیامبر به او ابلاغ شده قلمداد می کند. آیا حضرت دست به شمشیر می برد و جنگ و خونریزی را سرلوحه کار خود قرار می دهد؟ ویا گونه ای دیگر عمل می نماید؟

در این باره مشهور است که حضرت سکوت را اختیار کردند اما دلیل سکوت ایشان را باتوجه به سخنان آن حضرت و دورنمایی از جامعه آنروز را ذیلا بیان می کنیم :

مسلمانان جامعه اسلامی هنگام رحلت پیامبر(ص)، از حیث تعهدات دینی، به سه دسته کلی تقسیم می‌شدند: اصحاب با سابقه، مسلمانان شکست خورده آزاد شده یا حزب طلقا، نومسلمانان پس از فتح مکه.

«اصحاب با سابقه» همان مهاجران و انصار بودند که مدتها قبل از فتح مکه ایمان آورده بودند و در راه نصرت اسلام دست از مال و منال و خانه و کاشانه و جان و زن و فرزند خویش کشیدند. درمیان آنها کسانی به چشم می خوردند که از نخستین سالهای بعثت ایمان آورده و در روزگار غربت و تنهایی و در کشاکش سختی ها و مرارت ها کنار پیامبر(ص) استقامت کردند و درجنگ های سرنوشت سازی چون بدر و احد و احزاب شرکت داشته اند .

« طلقا » کسانی بودند که تا روزی که احتمال شکست حکومت نو پای پیامبر(ص) در مدینه قوّت داشت از گرویدن به اسلام خودداری کرده، حتی کمر به نابودی اسلام بسته و به جنگ با مسلمانان می آمدند؛ ‌ولی پس از تثبیت نظام اسلامی و رشد اقتدار حکومت پیامبر(ص)، زمانی که پیامبر (ص) برای فتح مکه آمده بود، از ترس جان خود به زبان اسلام آوردند. رسول خدا (ص) اسلام ظاهری آنها را پذیرفت و دستور آزادی آنان را صادر کرده فرمود : « لا تثریب علیکم الیوم.... فاذهبوا فأنتم الطلقا؛[1] سرزنشی بر شما نیست بروید ، همگی تان آزاد هستید» از این رو آنها در تاریخ به حزب طلقا معروف گردیدند؛ یعنی حزب آزاد شدگان. ریاست این گروه بدست بنی امیّه بود که ابوسفیان و فرزندانش در رأس آن بودند. آنها همواره دنبال فرصتی برای ضربه زدن به اسلام بودند. ازاین رو علی (ع) در باره آنها می‌فرمودند : « ما اسلموا ولکن استسلموا؛ آنها قلبا مسلمان نشدند بلکه اظهار اسلام کردند».

«نو مسلمانان» که تعدادشان در مقیاس دو گروه سابق به مراتب بیشتر بود، قبائلی بودند که پس از صلح حدیبیه و فتح مکه و پیروزی کامل مسلمانان بر قریش و یهودیان، فوج فوج به دین اسلام گرویدند که این روند در سال نهم هجری به اوج خود رسید بطوری که آنرا «عام الوفود» (سالی که گروه های عرب وارد مدینه شده به اسلام پیوستند) نامیدند. این گروه عظیم نسبت به دو گروه پیشین با پیامبر (ع) و اصحاب راستین آنحضرت ارتباط کمتری داشت، از این رو آشنایی اندکی با پوسته دین داشت و از هسته آن بیگانه بودند.

در میان این سه دسته، دسته دوم یک حزب شکست خورده به شمار می آمد و جایگاه و پایگاهی در اعمال رأی خود در ماجرای جانشینی پیامبر (ص) نداشت، دسته سوم نیز بخاطر عوامزدگی و بیگانگی با معارف قرآن و سنّت پیامبر (ص) و عدم شناخت صحیح از امتیازات اصحاب نسبت به یکدیگر ، نه جایگاه اجتماعی درخوری در تصمیم سازی حکومت اسلامی داشت و نه درصورت دخالت می‌توانست تصمیم مناسبی اتّخاذ کند. تنها دسته سوم یعنی مهاجران و انصار بودند که با حساسیّت فراوان درتب و تاب انتخاب خلیفه بوده و رأی نافذی در این امر داشتند. دراین میان انصار با روی کار آمدن علی (ع) مخالفتی نداشتند ولی مهاجران که از قبایل قریش تشکیل می شدند، می خواستند شخصی غیر از امیرمؤمنان (ع) از قبائل قریش به خلافت برگزیده شود. چنانچه خلیفه اول ضمن اذعان به شایستگی علی (ع) برای خلافت به عبدالله بن عباس (پسر عموی علی علیه السلام) می گفت :« قریش مایل نبودند نبوت وخلافت توأمان در خاندان شما (بنی هاشم ) جمع گردد»[2] شاهد صدق گفته عمر این است که پس از سقیفه بنی ساعده، حتی یک اعتراض جدّی بر علیه خلیفه اول و به نفع حاکمیت علی (ع) صورت نگرفت. علت مخالفت قریش، به رقابت های قبیلگی قبایل عرب نسبت به یکدیگر باز می‌گشت؛ رقابتی که گاه تا حد جنگ ها و تخاصم‌های جدی و خونین می‌کشید. این امر به اندازه‌ای جدّی بود که رسول خدا (ص) از ابلاغ دستور الهی درباره خلافت علی (ع) می هراسید و بیم داشت کسانی در اثر حسادت های جاهلی، این انتصاب را برخاسته از انتساب قومی و خانوادگی قلمداد کرده ومردم را تحریک نمایند و حقانیت دین را زیر سؤال ببرند. از این رو خداوند با لسان تهدید، آن حضرت را موظف به ابلاغ دستور مزبور نموده و محفوظ ماندن دین را به وی وعده داد؛ فرمود: « یا ایّها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس؛[3] ای رسول آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شد را ابلاغ کن اگر چنین نکنی رسالت خود را به انجام نرسانده ای ، خدا تو از مردم در امان نگه می دارد» بدین روی خداوند متعال خاطر آن حضرت را از شرارت ها و اعتراض های مخالفان آسوده نمود.

حقد وحسد نسبت به بنی هاشم و شخص امیرمؤمنان (ع) بستر بسیار مناسبی را برای کسانی که در صدد تصاحب خلافت به نفع خود بودند فراهم آورد؛ به گونه ای که پس تصاحب خلافت، نه تنها به سکوت آن حضرت رضایت ندادند؛ بلکه وی را تهدید به ترور کردند[4]و گاه رأی مردم را به رخ امیرمؤمنان می کشیدند. اکنون با توجه به توضیحات فوق به برخی از دلایل سکوت امیرمؤمنا ن(ع) که بعضا از زبان خود آنحضرت بیان گردیده اشاره می کنیم:


[1] - تاریخ‏الیعقوبى،ج‏2،ص:60

[2] - طبری ، تاریخ الامم والملوک ، ج2 ، ص578

[3] - مائده / 67

[4]  - رک : وقعه صفین ،‌ص120و انساب الاشراف ، تحقیق محمد باقر محمودی ، ج2 ، ص396 و الایضاح ، ص 367






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 مهر 29 توسط حسین ظفری نژاد

سقیفه بنی ساعده

اصل رخداد سقیفه به روایت شیخ مفید

طبق نظر مشهور علمای شیعه پیامبر (ص) در بیست وهشتم صفر سال یازدهم هجری در سن شصت وسه سالگی رحلت فرمود[1] ، و توسط امیرمؤمنان (ع) د ر خانه خودش ، مجاور مسجد النبی دفن گردید. ولی در همان ساعات درگیریهایی بین مهاجران و انصار بر سر خلافت رخ داد به گونه ای که بیشتر مردم در حین دفن رسول خدا (ص) حضور نداشتند ، و بر آن حضرت نماز نخواندند .[2] این وضع به گونه ای شد که حضرت زهراء (س) فریاد زد « وا سوءَ صباحا» « وای چه روز بدی است! » و خلیفه اول وقتی این صدا را شنید گفت : « إنّ صباحکِ لصباح سوء » « روز تو روز بدی است ». [3]

و در اثر مشغول بودن علی (ع) به کفن و دفن رسول خدا (ص) و نبودن بنی هاشم در میان آنها به خاطر مصیبتی که در اثر فوت رسول خدا (ص) به آنها وارد آمده بود ، به سرعت بدنبال تعیین حاکم رفتند و در سایه اختلاف داخلی انصار و از آنجا که حزب طلقا و آنان که از آنها به مؤلفه القلوب[4] یاد می شد می خواستند خلیفه قبل از تمام شدن مراسم تدفین و فراغت یافتن بنی هاشم ، تعیین گردیده و خلافت در جایی که آنها می خواهند مستقر شود ، به سرعت با ابوبکر به خاطر اینکه در محل حضور داشت بیعت کردند. [5]

وقتی کار بیعت با ابوبکر تمام شد ، مردی نزد أمیر مؤمنان (ع) آمد ، در حالی که حضرت با بیل مشغول صاف کردن قبر رسول خدا (ص) بود ، گفت :‌ مردم با ابوبکر بیعت کردند ، انصار در اثر اختلاف شان شکست خوردند و طلقا هم از ترس اینکه شما به حکومت برسید ، با وی بیعت کردند ، حضرت به بیل تکیه داد و این آیات مبارکه را تلاوت فرمودند :   

بسم الله الرّحمن الرّحیم : « ألم + أحسب الناس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون + ولقد فتنّا الذین من فبلهم فلیعلمنّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین + أم حسب الّذین یعملون السّیّئات أن یسبقونا ساء ما یحکمون »[6] « الم + آیا مردم گمان می کنند همین که بگویند ایمان آورده ایم رها می شوند و آزمایش نخواهند شد + همانا کسانی را که پیش از آنها بودند آزموده ایم (و اینها را نیز می آزماییم )،‌ باید علم خدا در باره کسانی که راستگو هستند و کسانی که دروغگو هستند تحقق یابد .+ آیا کسانی که اعمال زشت انجام می دهند گمان می کنند بر قدرت ما چیره خواهند شد ؟ ! چه بد داوری می کنند. » [7]

ابوسفیان نزد درب خانه رسول خدا (ص) آمد و در حالی که علی (ع) و عباس عموی پیامبر (ص) خیره خیره رفتارش را زیر نظر داشتند با صدای رسا اشعاری بدین معنا خواند :

« بنی هاشم نگذارید مردم به شما طمع کنند ، مخصوصا قبیله تیم بن مرّه و عدیّ[8] ، خلافت تنها از آن شما ست ، کسی جز علی شایستگی آن را ندارد ، ای أبا الحسن دستت را با حزم و درایت دراز کن ، همانا تو شایسته ترین فرد برای این کار هستی »[9]

سپس با صدای بلند گفت : ای بنی هاشم ، ای فرزندان عبد مناف ، آیا راضی شده اید أبوفصیل این فرد پستِ فرزند پست ، بر شما حکومت کند ، اگر بخواهید من مدینه را برایتان پر از نیروی نظامی می کنم .

حضرت در پاسخ وی فرمودند : « ارجع یا أباسفیان ، فوالله ما ترید الله بما تقول ،‌ومازلت تکید الإسلام و أهله ، و نحن مشاغیل برسول الله صلّی الله علیه و آله ، و علی کلّ امریء ما اکتسب.... » [10] « أبو سفیان برگرد ، به خدا قسم تو برای خدا این پیشنهاد را نمی کنی ، تو همواره در پی ضربه زدن به اسلام و فریفتن مسلمانان بوده ای ، ما اکنون مشغول رسیدگی به کار [ تدفین ] رسول خدا (ص) هستیم ، و هر کسی مسئول عمل خود خواهد بود. » [11]

سپس ابو سفیان به طرف مسجد رفت و بنی امیه را برای گرفتن خلافت تحریک کرد ولی کسی به دنبالش نرفت.[12]

بدین سان فتنه بزرگی در میان امت پیامبر (ص) پدید آمد که آتش آن تنها به خانه بر پا کنند گانش نیفتاد بلکه دامنگیر همه مسلمانان شد .


[1] - رک : بحار الانوار ، ج 22 ، ص514 و الارشاد ، ج 1 ، ص 189 درباره تاریخ رحلت نبی اکرم (ص) اقوال دیگری نیز وجود دارد : رک : بحار الانوار، ج 22 ، ص 514- 521 و الطبقات الکبری ، ج 2 ، ص 272-274

[2] - الارشاد ، ج 1، ص189

[3] -   الارشاد ، ج 1، ص189

[4] - مقصود از حزب طلقا و مؤلفه القلوب آن دسته از قریش هستند که تا روز فتح مکه ایمان نیاورده بودند ولی پس از فتح مکه از ترس شمشیر مسلمانان اسلام را پذیرفتند .

[5] - الارشاد ، ج 1، ص189

[6] - عنکبوت / 1-4

[7] - حویزی ، تفسیر نور الثقلین ، ج 4  ، ص149/ 11 ؟ و الارشاد ، ج 1 ، ص 189-190

[8] - مقصود قبیله خلیفه اول و دوّم است .

[9] -   بنی هاشم لاتطمعوا الناس فیکم                        و لا سیّما تیم بن مرّه أو عدیّ

          فما الأمر إلا فیکم و إلیکم                                       ولیس لها إلا أبو حسن علیّ

         أبا حسن فاشدد بها کفّ حازم                            فإنّک بالأمر الذی یُرتجی ملیّ

[10] - الارشاد ، ج1 ، ص 190

                    [11] - از جمله ما مشغول کار رسول خدا (ص) هستیم بر می آید این گفتگو زمانی رخ داد که هنوز خلافت ابوبکر تثبیت نشده بود و رسول خدا                       (ص) به خاک سپرده نشده بود.

[12] - رک : الارشاد ، ج1 ، ص 190






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 88 مهر 15 توسط حسین ظفری نژاد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin