چشمداشت مامون از گرفتن بیعت براى ولایتعهدى امام رضا (ع) تامین هدفهایى بود که به اجمال ذیلا بیان مى گردد :
نخستین هدف
احساس ایمنى از خطرى که او را از سوى شخصیت امام رضا (ع) تهدید مى کرد. شخصیتى نادر که نوشته هاى علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام به اعتراف مامون از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدى ، او دیگر نمى توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگرى بر ضد حکومت ، دعوت کند .
هدف دوم
شخصیت امام باید تحت کنترل دقیق وى قرار گیرد، و از نزدیک هم از داخل و هم از خارج این کنترل بر او اعمال گردد، تا آنکه کم کم راه براى نابود ساختن وى به شیوه هاى مخصوصى هموار شود .
افزون بر این ، چشمهاى دیگرى نیز از سوى مامون براى مراقبت امام رضا گماشته شده بودند که تمام حرکات و اعمال وى را گزارش مى کردند. یکى از آنها "هشام بن ابراهیم راشدى " بود که از نزدیکان امام به شمار رفته (1 ).
هدف سوم
مامون مى خواست امام چنان به او نزدیکى پیدا کند که براحتى بتواند او را از زندگى اجتماعى محروم ساخته ، مردم را از او دور بگرداند. تا آنان تحت تاثیر نیروى شخصیت امام ، علم ، حکمت و درایتش قرار نگیرند .
از این مهمتر آنکه مامون مى خواست امام را از شیعیان و دوستانش نیز جدا سازد تا با قطع رابطه شان با او به پراکندگى افتند و دیگر نتوانند دستورهاى امام را دریافت نمایند .
هدف چهارم
همزمان با آنکه مامون مى خواست خود را در پناه وجود امام از خشم و انتقام مردم علیه بنى عباس مصون بدارد، همچنین مى خواست از احساسات مردم نسبت به اهلبیت که پس از برافروختن شعله جنگ بین او و برادرش پیوسته رو به تزاید نهاده بود نیز به نفع خویشتن و در راه مصالح حکومت عباسى ، بهره بردارى کند .
به دیگر سخن ، مامون از این بازى مى خواست پایگاهى نیرومند و گسترده و ملى براى خود کسب کند. او چنین مى پنداشت که به همان اندازه که شخصیت امام از تایید و نفوذ و نیرومندى برخوردار بود، حکومت وى نیز مى توانست با اتصال به او در میان مردم جا باز کند .
دکتر شیبى مى نویسد: ((امام رضا پس از ولیعهد شدن دیگر تنها پیشواى شیعیان نبود، بلکه اهل سنت ، زیدیه و دیگر فرقه هاى متخاصم شیعه ، همه بر امامت و رهبرى وى اتفاق کردند))(2 ).
اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورشها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب مى کرد که ذهن آن را به طرقى از حقیقت آنچه که در متن جامعه مى گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهاى مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود .
هدف پنجم
نظام حکومتى در آن ایام نیاز به شخصیتى داشت که عموم مردم را با خشنودى به سوى خود جلب کند. در برابر آن افراد کم لیاقت و چاپلوسى که بر سر خوان حکومت عباسى فقط به منظور طلب شهرت و طمع مال گرد آمده بودند و حالشان بر همگان روشن بود، وجود چنان شخصیتى عظیم یک نیاز مبرم بود. به ویژه آنکه به لحاظ منطق در برابر هجوم علماى سایر ادیان با شکست مواجه مى شدند. هنگام بروز ضعف و پراکندگى در دستگاه دولتى ، متفکران سایر ادیان بر فعالیت خود بسى افزوده بودند .
بنابراین ، حکومت در آن ایام به دانشمندان لایق و آزاداندیش نیاز داشت نه به یک مشت آدم چاپلوس و خشک و تهى مغز. لذا مى بینیم که اصحاب حدیث متحجر را از خود مى راند، و برعکس، معتزلیانى چون (بشر مریسى) و (ابوالهذیل علاف) را به خویشتن جذب مى کرد. با این همه ، تنها شخصیت علمى که درباره برترى علمیش توام با تقوا و فضیلت ، کسى تردید نداشت امام رضا (ع) بود. این را خود مامون نیز اعتراف کرده بود. بنابراین ، حکومت به وى بیش از هر شخصیت دیگرى احساس نیاز مى کرد .
هدف ششم
اوضاع پر آشوب آن زمان که آشوب و بلوا و شورشها از هر سو مردم را فرا گرفته بود، ایجاب مى کرد که ذهن آن را به طرقى از حقیقت آنچه که در متن جامعه مى گذرد، منصرف گردانند. تا بدین وسیله و با توجه به رویدادهاى مهم مشکلات حکومت و ملت کمتر احساس شود .
هدف هفتم
بنابر آنچه که گفته شد دیگر براى مامون طبیعى بود که مدعى شود چنانکه در سند ولایتعهدى مدعى شده که هدف از تمام کارها و اقداماتش چیزى غیر از خیر امت و مصالح مسلمانان نبوده . حتى در کشتن برادرش نمى خواسته فقط به ریاست و حکومت دست یابد، بلکه بیشتر هدفش تامین مصالح عمومى مسلمانان بوده است . دلیل بر این ادعا آن است که چون خیر ملت را در جدا ساختن خلافت از عباسیان و تسلیم آن به بزرگترین دشمن این خاندان یافت ، هرگز درنگ نکرد و با طیب خاطر، به گفته خویش ، این عمل را انجام داد. بدین وسیله ، مامون کفاره گناه زشت خود را که قتل برادر بود و بر عباسیان هم بسیار گران تمام مى شد، پرداخت .
با این عمل رابطه امت را با خلافت استوار کرده اعتمادشان را در این راه جلب نمود، بگونه اى که دل و دیده مردم متوجه آن گردید. مردم بدین امر دل بسته بودند که دستگاه خلافت از آن پس با آنان و در خدمتشان خواهد بود .
در نتیجه ، مامون با این شگرد توانسته بود براى هر اقدامى که در آینده ممکن بود انجام دهد، حمایت مردم را جلب کند هر چند که آن اقدام نامانوس و یا نامعقول جلوه نماید
احساس ایمنى از خطرى که او را از سوى شخصیت امام رضا (ع) تهدید مى کرد. شخصیتى نادر که نوشته هاى علمیش در شرق و غرب نفوذ فراوان داشت و نزد خاص و عام به اعتراف مامون از همه محبوبتر بود. در صورت ولیعهدى ، او دیگر نمى توانست مردم را به شورش یا هرگونه حرکت دیگرى بر ضد حکومت ، دعوت کند .
هدف هشتم
مامون مى خواست با انتخاب امام رضا به ولیعهدى خویش ، شعله شورشهاى پى در پى علویان را که تمام ایالات و شهرها را فرا گرفته بود، فرو نشاند. براستى همینگونه هم شد، چون پس از انجام بیعت تقریبا دیگر هیچ قیامى صورت نگرفت ، مگر قیام عبدالرحمن بن احمد در یمن ، و تازه انگیزه آن ظلم والیان آن منطقه بود که به مجرد دادن قول رسیدگى به خواسته هایش ، او نیز بر سر جاى خود نشست .
در اینجا چند نکته را هم باید افزود :
الف : موفقیت مامون تنها در فرونشاندن این شورشها نبود، بلکه اعتماد بسیارى از رهبران و هواخواهانشان را نیز به سوى خود جلب کرد .
ب : به علاوه ، بسیارى از این رهبران و پیروانشان با مامون بیعت هم کردند. اساسا بیشتر مسلمانان که تا آن زمان مخالف او بودند، از در اطاعت در آمدند. این خود بدون تردید یکى از بزرگترین آرزوهاى مامون بود .
ج : بیشتر قیامهایى که بر ضد مامون صورت مى گرفت ، از سوى اولاد حسن بود، به ویژه آنانى که آیین زیدیه را پذیرفته بودند. لذا او مى خواست که در برابر ایشان ایستادگى کرده ، براى همیشه خود و آیینشان را به نابودى کشاند. (3 )
هدف نهم
مامون ، به گمان خود، از امام رضا قانونى بودن اقدامات خود را در مدت ولایتعهدى ، بطور ضمنى تایید گرفت ، و همان تصویرى را که خود مى خواست از حکومت و حاکم در برابر دیدگان مردم قرار داد. وى در تمام محافل تاکید مى کرد که فقط حاکم اوست و اقداماتش نیز چنین و چنان است . دیگر کسى حق نداشت آرزوى حکمران دیگرى بکند حتى اگر به خاندان پیغمبر تعلق مى داشت .
بنابر این ، سکوت امام در برابر اعمال هیات حاکمه در ایام ولایتعهدى ، بعنوان رضایت و تایید وى تلقى مى شد. در آن صورت ، مردم براحتى مى توانستند ماهیت حکومت خود امام یا هر علوى دیگرى که ممکن بود روزى بر سر کار آید، پیش خود مجسم کنند. حال اگر قرار است که شکل و محتوا و اساس یکى باشد و فقط در نام و عنوان اختلافى رخ دهد، مردم چرا خود را به زحمت انداخته دنبال چیزى که وجود خارجى ندارد، یعنى حکومتى برتر و حکمرانانى دادگسترتر، بگردند.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
1. بحار / 49 / ص 139 مسند الامام الرضا / 1 / ص 77 و 78 عیون اخبار الرضا / 2 / ص 153.
2. الصلة بین التصوف و التشیع / ص 256.
3. البدایة و النهایة /10 / ص 147 و سایر کتابهاى تاریخى ، به فصل «منبع خطر براى عباسیان» همین کتاب نیز مراجعه کنید.
منبع: زندگى سیاسى هشتمین امام حضرت على بن موسى الرضا (ع) علامه سید جعفر مرتضى حسینى عاملی؛
در مکتب مترقى اهل بیت توجه ویژهاى به جوانان و نوجوانان شده است و هر کدام از امامان معصوم(ع) به نوعى به این گروه اجتماعى پرداختهاند.
آنچه پیش رو دارید، نگاهى گذرا به جوانان از دیدگاه حضرت صادق(ع) است.
هدایت جوانها
بعد از اینکه پدر محمد بن عبداللّه بن حسن در دوران عباسیان به شهادت رسید و او دست به قیام زد و مردم را به سوى حق دعوت نمود، حضرت امام صادق(ع) به عنوان راهنمایى به او فرمود: «یا ابن اخى علیک بالشّباب ودع عنک الشّیوخ؛1 اى فرزند برادرم! جوانان را دریاب و پیران را رها کن!»
امام صادق(ع) در روایات دیگر نیز این مسئله را بیان نمودهاند که جوانها زودتر حرف حق را مىپذیرند و به سوى خیر و نیکى مىشتابند و آمادگى بیشترى دارند. از جمله، از اسماعیل بن عبدالخالق چنین نقل شده است که من شنیدم حضرت صادق(ع) از ابوجعفر اَحوَل مىپرسید: به بصره رفتى؟ گفت: بلى، فرمود: «اقبال مردم را به امامت و ورود آنان را به این مرام چگونه یافتى؟ گفت: به خدا سوگند که شیعیان اندکاند و تلاشهایى کردهاند، امّا آن هم اندک است.
آنگاه (امام صادق(ع) به او) فرمود: «علیک بالاحداث فانّهم اسرع الى کلّ خیرٍ؛2 بر تو باد به جوانان(و به دنبال آنها رفتن) که آنان در (پذیرش) هر نیکى و خیرى با شتاب ترند.»
تجربه پیروزى انقلاب اسلامى و حضور جوانان در صحنههاى مختلف، و جذب شدن آنان به اسلام و انقلاب و روحانیت و رهبرى انقلاب، و همین طور حضور تمام عیار جوانان در صحنههاى مختلف جنگ تحمیلى، دوران سازندگى و پیشرفتهاى علمى، مهر تأییدى است بر مضامین احادیثى که مطرح گشت.
جوان و کسب دانش
فراگیرى دانش در جوانى همچون نقشى است بر سنگ که تا پایان عمر، انسان را همراهى مىکند، از این رو هر کس هرچه دارد، از جوانى دارد، به همین سبب است که پیشوایان دینى سخت بر این مسئله سفارش کردهاند که در جوانى دنبال علم و دانش باشید.
در کلام الهى نیز دوره جوانى، دوره منحصر به فردى است. آنجا که در قرآن کریم مىفرماید: «و لمّا بلغ أشدّه و استوى آتیناه حکماً و علماً؛3 چون به حدّ رشد و کمال خویش رسید، به او علم و حکمت عطا کردیم.»
امام صادق(ع) در تفسیر آن فرمودهاند: «اشدّه ثمانى عشره سنهٌ و استوى التحى؛4 اشدّ یعنى هجده سالگى و استوى یعنى ریش درآورد.»
امام صادق(ع) مىفرمایند: «لست احبّ ان ارى الشّابّ منکم الّا غادیاً فى حالین امّا عالماً او متعلّماً فان لم یفعل فرّط و ان فرّط ضیّع فان ضیّع اثم و ان اثم سکن النّار والّذى بعث محمّداً بالحقِّ؛5 دوست ندارم جوانان شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا دانشجو. اگر (جوانى) چنین نکند، کوتاهى کرده و اگر کوتاهى کرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه کرده است و اگر گناه کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق برانگیخت، دوزخ جایگاه او خواهد شد.»
به همین سبب است که جوانان باید از عمر خویش استفاده کافى ببرند تا بعداً پشیمان نگردند.
پیامبراکرم (ص) فرمودهاند: «هر جوانى که در سنّ کم ازدواج کند، شیطان فریاد بر مىآورد که «واى بر من! واى بر من! دو سوّم دینش را از دستبرد من مصون نگه داشت.» پس بنده در یک سوّم باقى مانده، تقواى الهى پیشه سازد»
جوان و عبادت
ولادت امام صادق علیه السلام
بهترین دوران براى رشد معنوى و بالندگى روح انسان، دوران جوانى است. انبیاى بزرگوار که لیاقت دریافت وحى و افتخار رسیدن به نبوت را پیدا کردند، بر اثر عبادتهاى دوران جوانیشان بود.پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «خداوند بزرگ به جوان عبادت پیشه، نزد فرشتگان افتخار مىکند، در حالى که مىفرماید: بندهام را بنگرید! براى من خواستههاى نفس خود را کنار نهاده است.»6
حضرت صادق(ع) نیز بر این امر تأکید نموده است، آنجا که فرمود: «انّ أحبّ الخلائق الى اللّه تعالى شابٌّ حدث السّنّ فى صورهٍ حسنهٍ جعل شبابه و ماله فى طاعه اللّه تعالى ذاک الّذى یباهى اللّه تعالى به ملائکته فیقول عبدى حقّاً؛7
به راستى که دوست داشتنىترین مردم نزد خداوند، جوان کم سال و خوش سیمایى است که جوانى و زیبایىاش را در راه فرمانبرى از خداوند بزرگ قرار داده است. آنکه خداوند بزرگ به وى نزد فرشتگان افتخار مىکند و مىفرماید این بنده حقیقى من است.»
امام صادق(ع) که بیش از دیگران به سخنان خویش عمل مىکرد، در جوانى اهل بیشترین عبادت بود. ایشان مىفرمایند: «اجتهدت فى العباده و انا شابٌّ فقال لى أبى یا بنىّ دون ما أراک تصنع فانّ اللّه عزّ وجلّ اذا أحبّ عبداً رضى عنه بالیسیر؛8 در جوانى بسیار در عبادت مىکوشیدم. پدرم به من فرمود: فرزندم! از آنچه انجام مىدهى، کم کن، زیرا خداوند عزیز و جلیل اگر بندهاى را دوست بدارد، با عبادت کم هم از او خشنود مىگردد.»
آثار عبادت در جوانى
عبادت در هر سنّ و سالى، آثار گرانسنگى دارد، امّا در جوانى آثار و برکات ویژهاى به همراه خواهد داشت.
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: پیامبر خدا، نماز صبح را با مردم خواند. سپس جوانى را در مسجد دید که از شدّت بىخوابى سر مىجنباند. رنگش زرد بود، جسمش لاغر و چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود. پیامبر(ص) به وى فرمود: جوان! چگونه صبح کردى؟
گفت: اى پیامبر! با یقین صبح کردم.پیامبر(ص) از سخنش شگفت زده شد و فرمود: هر یقینى حقیقتى دارد. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: اى پیامبر! یقین من همان است که مرا اندوهگین ساخته و شبها بیدار نگاهم داشته و روزها (با روزهدارى) تشنهام کرده است. خود را از دنیا و آنچه در آن است، رها ساختم. گویا بر عرش پروردگارم مىنگرم که براى رستاخیز برپا شده، و مردم براى حسابرسى از قبرها سر برآوردهاند و من در میان آنانم.
پیامبر خدا به یارانش فرمود: او بندهاى است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس فرمود: آنچه دارى نگهدار!
جوان گفت: اى رسول خدا!برایم دعا کن که همراه تو به شهادت نایل آیم!
پیامبر(ص) برایش دعا کرد. چیزى نگذشت که در یکى از جنگهاى پیامبر شرکت جست و پس از به شهادت رسیدن نه نفر، به شهادت رسید و او دهمین نفر بود.»9
همراهى با پدر
از امورى که حضرت صادق(ع) در مورد جوانان سفارش نمودهاند، این است که آنها نباید همراهى پدر را رها کنند. خصوصاً در این دوران که دوستان ناباب و دزدان فکر و ایمان فراواناند که بر ضرورت این کار مىافزاید، چرا که پدر دلسوز همیشه مواظب است که خطر انحراف جوانش را تهدید نکند.
حضرت صادق(ع) فرمودهاند: «دع ابنک یلعب سبع سنین و یؤدّب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین؛10 بگذار فرزندت هفت سال بازى کند (و آزاد باشد) و هفت سال تربیت شود و هفت سال او را با خود همراه بدار.»
جوان و خوش اخلاقى
اخلاق نیک براى همه لازم، مفید و مثمر ثمر است، چنان که امام صادق(ع) مىفرمایند: «حسن الخلق من الدّین و هو یزید فى الرّزق؛11 خوش خلقى بخشى از دین است و روزى را افزون مىکند.»
اما این امر براى جوان زیباتر، مفیدتر و لازمتر است. ایشان در جاى دیگرى چنین مىفرمایند که هرگاه ورقه بن نوفل بر خدیجه دختر خویلد وارد مىشد، به وى چنین سفارش مىکرد: «اعلمى أنّ الشّاب الحسن الخلق مفتاحٌ للخیر مفلاقٌ للشّر؛12 بدان که جوان خوش اخلاق، کلید خوبیها و قفل بدیها است...».
حضرت امام صادق(ع) در حدیثى مىفرمایند: «اى گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانى که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهاى برجسته) را به جاى خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینهاش زد(یعنى به جاى ما به دنبال رهبران ستمکار نروید)»
جوان و ازدواج
ولادت امام صادق علیه السلام
از مهمترین دغدغههاى دوران جوانى، مسئله ازدواج است. هر جامعه که امر ازدواج جوانها را به خوبى و سادگى حل نموده، کمتر دچار انحرافات است. و هر جامعهاى که نسبت به این امر بىتفاوت بوده، ضربههاى سختى از ناحیه انحرافات جنسى جوانان خورده است، به همین سبب، پیامبراکرم (ص) و امام معصوم (ع) طرحها و راهکارهاى مفیدى براى این مسئله اندیشیدهاند.
پیامبراکرم (ص) فرمودهاند: «هر جوانى که در سنّ کم ازدواج کند، شیطان فریاد بر مىآورد که «واى بر من! واى بر من! دو سوّم دینش را از دستبرد من مصون نگه داشت.» پس بنده در یک سوّم باقى مانده، تقواى الهى پیشه سازد.»13
حضرت صادق (ع) نیز بر این امر به عنوان یک راهکار مهم تأکید دارند، آنجا که مىفرمایند: «جوانى از انصار به نزد پیامبر(ص) آمد و از نیازمندىاش نزد ایشان شکوه کرد. پیامبر (ص) به وى فرمود:«ازدواج کن!»
جوان گفت: خجالت مىکشم بار دیگر نزد پیامبر(ص) باز گردم (و بگویم که با دست خالى چگونه ازدواج کنم؟!) آن گاه مردى از انصار به وى رسید و گفت: دخترى زیبا دارم. پس آن را به ازدواج آن جوان درآورد. از آن به بعد، خداوند در زندگى او گشایشى ایجاد کرد. جوان نزد پیامبر آمد و داستان را باز گفت. آنگاه پیامبر خدا(ص) فرمود: اى جوانان! بر شما باد به ازدواج.»14
این دسته از احادیث، این حقیقت را ثابت مىکند که در ازدواج، داشتن تمکّن مالى شرط نیست، بلکه حتى ممکن است ازدواج سبب تمکّن مالى نیز شود.
زمینهگاه در جوانى
راز اینکه امامان ما این همه بر امر ازدواج تأکید داشتهاند، این است که با توجه به اینکه شهوت جنسى در دوران جونى در اوج خود قرار دارد، زمینه گناهان ناشى از آن بیشتر است و با عدم ازدواج، احتمال آلودگى به گناهان بیشتر است.
امام صادق(ع) فرمودهاند: «وقتى یوسف با همسر سابق عزیز(مصر) ازدواج کرد، او را باکره یافت. به وى گفت: چه چیزى تو را بر آن کار (زشت که قبلاً نسبت به من کردى) واداشت؟
گفت: سه خصلت: جوانى، ثروت و اینکه همسر نداشتم.(یعنى پادشاه ناتوانى جنسى داشت)15 این حدیث نشان مىدهد که یکى از عوامل انحرافات جنسى، عدم ارضاء صحیح میل جنسى در دوران جوانى است.
حضرت صادق(ع) در جاى دیگر فرمودهاند: «روز قیامت، زنى زیبا آورده مىشود که به خاطر زیبایىاش فریب خورده است. زن مىگوید: خدایا! مرا زیبا آفریدى و گرفتار شدم. مریم آورده مىشود و گفته مىشود تو زیباترى یا این؟او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد. و نیز مرد(جوان و) زیبایى آورده شود که به خاطر زیبایىاش (در دوران جوانى) فریفته شده است و مىگوید:پروردگارا! مرا زیبا آفریدى و چنین گرفتار زنان شدم. در این هنگام یوسف(ع) آورده مىشود و به وى گفته مىشود: تو زیباترى یا این؟ او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد.»
امام صادق(ع) مىفرمایند: « دوست ندارم جوانان شما را جز در دو حالت ببینم: دانشمند یا دانشجو. اگر (جوانى) چنین نکند، کوتاهى کرده و اگر کوتاهى کرد، تباه ساخته و اگر تباه ساخت، گناه کرده است و اگر گناه کند، سوگند به آنکه محمد(ص) را به حق برانگیخت، دوزخ جایگاه او خواهد شد»
میلاد امام صادق علیه السلام
سفارش به جوانان
حضرت صادق(ع) براى اصلاح جوانان توصیههاى مهم و کارسازى دارند که به نمونه هایى اشاره مىشود:
الف. ایشان در حدیثى مىفرمایند:«یا معشر الاحداث اتّقوا اللّه و لاتأتوا الرّؤساء دعوهم حتّى یصیروا أذناباً لاتتّخذوا و الرّجال و لائج من دون اللّه انا و اللّه خیرٌ لکم منهم ثمّ ضرب بیده الى صدره16 اى گروه جوانان! تقوا پیشه کنید و نزد رئیسان نروید. رهایشان کنید تا زمانى که از ریاست بیفتند. مردان (شخصیّتهاى برجسته) را به جاى خداوند دوست همراز مگیرید. به خدا سوگند! من برایتان بهتر از آنان هستم. آن گاه با دست بر سینهاش زد(یعنى به جاى ما به دنبال رهبران ستمکار نروید).»
در این حدیث گرانسنگ حضرت به چند نکته اشاره نمودهاند:
1ـ تقوا و پاکى را پیشه سازید.
2ـ به دنبال رؤسا و مقام داران نباشید.
3ـ شخصیت زده نشوید.
4ـ ما را در زندگى رها نکنید که از هر نظر مصالح شما را تأمین مىکنیم.
ب. آن حضرت در جاى دیگر، سخنان لقمان به فرزند جوانش را به عنوان سفارش به جوانان نقل نموده است. آنجا که مىفرماید: «یا بنىّ ایّاک و الضّجر و سوء الخلق و قلّه الصّبر فلایستقیم على هذه الخصال صاحب و الزم نفسک التّؤده فى امورک و صبّر على مؤونات الاخوان نفسک و حسّن مع جمیع النّاس خلقک؛17 فرزندم! بپرهیز از گرفتگى و بد خُلقى و ناشکیبایى، چرا که با این خصلتها، دوستى استوار نمىماند. آرامش و وقار را در کارهایت حفظ کن و خود را بر هزینه کردن براى برادران وادار و با تمام مردم اخلاقت را نیکو ساز.»
بخش عترت و سیره تبیان
1. کافى، محمد بن یعقوب کلینى، بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401 ق، ج 1، ص 362، ح 17.
2. همان، ج 8، ص 93، ح 66.
3. سوره یوسف، آیه 22.
4. معانى الاخبار، ابن بابویه قمى، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1361 ش، چاپ اوّل، ص 226.
5. امالى، طوسى، قم، دارالثقافه للنشر،1414 ق، ص 303، ح 604.
6. ر.ک: کنزالعمّال، متقى هندى، بیروت، مؤسسه الرساله، ج 15، ص 776، ح 43057.
7. اعلام الدین، حسن دیلمى، قم مؤسسه آل البیت، ص 120.
8. اصول کافى، ج 2، ص 87، ح 5.
9. ر.ک: کافى، ج 2، ص 53؛ ترجمه این حکمت نامه جوان، ص 400 و 401.
10. من لایحضره الفقیه، صدوق، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، ج 3، ص 492، ح 4743.
11. تحف العقول، على بن شعبه، قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1404 ق، ص 373.
12. الامالى، شیخ طوسى، ص 302، ح 598.
13. ر.ک: بحارالانوار، ج 103، ص 221، ح 34.
14. ر.ک:کافى، ج 5، ص 330، ح 3.
15. ر.ک: بحارالانوار، ج 12، ص 296، ح 79.
16. بحارالانوار،ج 24، ص 246، ح 5؛ تفسیر العیاشى، ج 2، ص 83، ح 32.
17. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 373، ح 5762.
منبع: پاسدار اسلام، شماره 323