آیتالله جوادی آملی به چهار پرسش در مورد وجود مقدس امام زمان(عج) پاسخ داد/
متن سئوالات و پاسخ ایشان به شرح ذیل است:
1. چگونه میتوان امام زمان(عج) را شناخت؟
شناخت بر دو قسم است: «شناخت تاریخی» و «شناخت واقعی» که از قسم نخست مهمتر است. مسئله مهم این است که ما آن حضرت را به حقیقت بشناسیم و ایشان نیز ما را ببیند؛ نه اینکه ما حضرت را ببینیم.
در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم (که مقامش از همه امامان بالاتر است) عده زیادی آن وجود مبارک را میدیدند، اما خدای سبحان درباره آنها فرمود: ?و تراهم ینظُرُون اِلیک و هُم لایُبصرون?[5]؛ آنها را میبینی که به تو مینگرند؛ ولی تو را نمیبینند. اهل نظر هستند، اما اهل بصیرت نیستند. هنر این است که به گونهای باشیم که وجود مبارک امام زمان(علیهالسلام) ما را ببینند.
در قرآن کریم آمده است: خدا که بر همه چیز بصیر است، در روز قیامت به عدهای نگاه نمیکند: ?ولایُکلّمهم اللّه و لاینظرُ اِلیهم یومَ القیامةِ و لایزکّیهم?[6] و نگاه تشریفی خود را نسبت به عدهای اعمال نمیکند.
اگر ما در مسیر صحیح حرکت کنیم، آن حضرت ما را میبیند.
2. دلیل قرآنی وجود حضرت حُجّت (عج) چیست؟
مرحوم کلینی (رضوان اللّه علیه) در کتاب شریف کافی[4] طی بابی از ائمه(علیهمالسلام) نقل کرده است که به سوره قدر احتجاج کنید، زیرا در سوره قدر آمده است، هر سال لیلة القدری دارد و فرشتگان در شب قدر، هر سال با همراهی روح (جبرئیل سلام اللّه علیه)، همه احکام و امور را به زمین نازل میکنند.
وقتی فرشتگان احکام و امور را به زمین میآورند، باید آن را به کسی بسپارند، چون افراد عادی نمیتوانند میزبان فرشتگان باشند و احکام صادره را تحویل بگیرند، پس تنها کسی که در روی زمین مهماندار فرشتگان و تحویل گیرنده این امور و مقدّرات است، وجود مبارک ولی عصر(علیهالسلام) است، بنابراین با توجه به روایاتی که مرحوم کلینی نقل کرد، از نظر قرآن، در شب قدر که همه فرشتگان به همراهی جبرئیل(سلام اللّه علیه) یا روح، مقدّرات امور را نازل میکنند، باید آن را به کسی بسپارند و به او گزارش بدهند؛ گیرنده این امور وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) است.
3. حیات حضرت ولی عصر(علیهالسلام) از نظر علمی چگونه توجیه میشود؟
حیات طولانی امام زمان(علیهالسلام) بر خلاف عادت است، نه بر خلاف علّیّت؛ یعنی به طور عادی کسی نمیتواند، هزار یا ده هزار سال زندگی کند؛ اما به صورت غیر عادی (خرق عادت) این کار ممکن است.
دوم. اگر بدانیم انسان چیست و چه کسی بدن او را اداره میکند، اصلاً این پرسش برای ما مطرح نمیشود؛ برای مثال برای عرفا و حکمای بزرگ، اصلاً چنین پرسشهایی مطرح نمیشود.
بنده زمانی به دندانپزشک محترمی مراجعه کردم. او میگفت دندانهای بعضی صد سال سالم میماند و نمیپوسد؛ ولی اگر فولاد صد سال شب و روز کار کند، فرسوده میشود. چون اگر فولاد و آهن فرسوده شود، دیگر چیزی جایگزین آن نمیشود؛ امّا دندان انسان هر روز عوض میشود و هر روز سلولهای جدیدی جای سلولهای مرده و قدیمی را میگیرد.
با این توضیح، همه ذرات بدن در حرکت و تعویض است و روح آدمی همه حرکات این ذرات را تحت کنترل دارد. حال اگر روح انسان کاملی، بر خلاف عادت (نظم عادی)، بهترین سلولها را جایگزین کند و دقیق ترین کنترلها را روی قسمتهای مختلف بدن داشته باشد، یک انسان کامل میتواند، میلیونها سال زنده بماند (این مطلبی است که در علم پزشکی امروز به اثبات رسیده است).
مُلای رومی طی مثالی میگوید: اگر شما روز یا شبی در کنار نهر روانی که آب آن به آرامی در حرکت است، بنشینید و تصویر خورشید یا ماه را در آن ببینید، متوجه میشوید که صدها عکس میآید و میرود و شما همچنان خیال میکنید که ساعتها با عکس نخست روبهرو بودهاید، در حالی که آینهها و عکسهای متعدد، هر لحظه میآمدند و میرفتند.
آب مبدَل شد در این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار[1]
این بزرگوار در جای دیگر میگوید:
ای برادر تو همان اندیشهای ما بقی تو استخوان و ریشهای[2]
بنابراین، اگر کسی روح و سلطه آن بر بدن خود را بشناسد، و سَیَلان، حرکات و تعویض ذرات بدن را تحت کنترل روح بداند و نیز کمی با حکمت و عرفان آشنا شود، این اشکال که چگونه یک انسان میتواند یک یا دو میلیون سال یا بیشتر بماند، برای او مطرح نمیشود. اگر پیوند روح با خالق جهان هستی به اندازهای بود که قدرت خاصی ما فوق قدرت افراد عادی یافت، میتواند همان طور که بدن خود را میگرداند، خارج از بدن خود را هم اداره کند، زیرا خارج از روح او هم حکم بدن او را دارد.
وجود مبارک امیرمؤمنان(سلام اللّه علیه) در خطبه قاصعه نهجالبلاغه میفرماید: من در حضور پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم بودم که مشرکان حجاز به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم گفتند، اگر تو پیامبری معجزهای (حسّی) بیاور تا تو را بپذیریم. آنگاه گفتند: دستور بده نیمی از درختی که روبروی تو است، از نیمه دیگر جدا شود و به حضور تو بیاید. حضرت فرمود: اگر این کار را انجام بدهم، ایمان میآورید؟ گفتند: بلی. حضرت علی(علیهالسلام) در ادامه میفرماید: من دیدم که این درخت دو نیم شد و نیمی از آن در جای خود ایستاد و نیم دیگر حرکت کرد و جلو آمد، به طوری که شاخههای آن روی دوش ما قرار گرفت.
مشرکان گفتند: دستور بده نیمه دیگر آن هم از جای خود حرکت کند و نزدمشرق،حضرت آیتالله جوادیآملی در آستانه فرارسیدن میلاد حضرت بقیةالله الاعظم به چهار پرسش مهدوی پاسخ گفتند. تو بیاید. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم این کار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده دو نیمه درخت به هم متصل شود و در جای اول قرار گیرد؛ با این همه، مشرکین باز هم ایمان نیاوردند.[3]
همه کرامات محال عادی هستند؛ نه محال عقلی که محال عقلی (مانند 2*2=5) کرامت یا اعجازبردار نیست؛ به هر حال، حیات حضرت ولیعصر(عج) محال عادی است؛ نه محال عقلی.
4. مسئله وجود مقدس امام زمان(عج) از نظر فلسفی چگونه توجیه میشود؟ آیا دلیل فلسفی بر اثبات وجود آن حضرت وجود دارد؟
درباره وجود مبارک حضرت حجّت(عج) «برهان عقلی بر امکان» اقامه میشود؛ یعنی بر اساس حکم عقل، ممکن است انسان کاملی عمر طولانی داشته باشد.ما به دیدن عمرهای کوتاه عادت کردیم. اما اگر شخصی، از همه علل و عوامل طبیعی آگاه باشد و آنچه برای او سودمند است، فراهم کند و از آنچه برای او زیانبار است بپرهیزد، میتواند عمر طولانی داشته باشد. این مسئله خارق عادت است؛ نه خارق عقل. معجزه هم چیزی خارق عادت است، نه خارق عقل. علم نیز به چنین چیزی راه نیافته است، زیرا علم به امور عادی راه دارد؛ نه امور غیر عادی. کرامت نیز در امور خلاف عادت جاری است.
......... پی نوشت ..........
[1] ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت 3178.
[2] ـ همان، دفتر دوم، بیت 277.
[3] ـ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه).
[4] ـ الکافی، ج 1، ص 242 (باب فی شأن «اِنّا اَنزلناه فی لیلة القدر» و تفسیرها).
[5] ـ سوره اعراف، آیه 198.
[6] ـ سوره آلعمران، آیه 77.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) مومنین میلاد مهدویت امام زمان مهدی ظهور
حضرت امام مهدی(عج) مصلح کل، دوازدهمین پیشوای شیعیان، یگانه فرزند حضرت امام حسن عسکری(ع) است که در روز پانزدهم شعبان سال 255 هجری قمری در شهر سامرّا چشم به دیدار جهان گشود. آن حضرت در پنج سالگی به مقام امامت رسید. در میان امامان معصوم(ع) سه امام در خردسالی به امامت رسیدند: امام جواد(ع) در هفت سالگی، امام هادی(ع) در نُه سالگی و حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی.
از این رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، این سؤال مطرح شد که با توجّه به مقام بسیار ارجمند امامت، چگونه انسانی در خردسالی به امامت میرسد؟ چرا که دوران شکوفایی رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگی شروع و در چهل سالگی به تکامل میرسد. و نظر به این که این مسأله در مورد امامان(ع) نخستینبار در مورد حضرت جواد(ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجالیترین مسائل روز بود.
حضرت رضا(ع) قبل از امامت امام جواد(ع) به بیان پاسخ این سؤال میپرداختند، و با روشنگری و آگاهیبخشی، اذهان را روشن میساختند.
گاهی این مسأله به گونههای دیگر، در نزد بستگان امامان(ع) مطرح میشد، و آنها نیز به پاسخ آن میپرداختند؛ به عنوان نمونه محدّث خبیر کلینی از محمّد بن حسن بن عماد روایت میکند که گفت: من در حضور علی بن جعفر (عموی بزرگوار حضرت رضا(ع)) در مسجدالنّبی نشسته بودم، دو سال بود که در مسجد رسول خدا(ص) به درس او میرفتم و از محضرش مستفیض میشدم، یک روز ناگاه دیدم حضرت جواد(ع) در خردسالی در مسجدالنّبی(ص) به نزد علی بن جعفر(ع) آمد، علی بن جعفر(ع) تا آن حضرت را دید، شتابان برخاست و با پای برهنه و بدون ردا به سوی حضرت جواد(ع) رفت و دست او را بوسید و به او احترام شایان نمود، حضرت جواد(ع) به او فرمود: «ای عمو، بنشین خدا تو را رحمت کند». علی بن جعفر گفت: ای آقای من چگونه بنشینم با این که تو ایستادهای؟ هنگامی که علی بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش کردند و به او گفتند: «تو عموی پدر حضرت جواد(ع) هستی، در عین حال با این سن و سال، این گونه در برابر حضرت جواد(ع) که خردسال است فروتنی میکنی و دستش را میبوسی و آن همه احترام شایان مینمایی؟» علی بن جعفر(ع) گفت: ساکت باشید. آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت:
«اِذا کانَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَمْیُؤَهِّلْ هذَا الشَّیبَةَ وَ أَهَّلَ هذَا الْفَتی وَ وَضَعَهُ حَیْثُ وَضَعَهُ، اُنْکِرُ فَضْلَهُ، نَعُوذُ بِاللّهِ مِمّا تَقُولُونَ بَلْ اَنَا لَهُ عَبْدٌ؛ اگر خداوند صاحب این ریش سفید را شایسته (امامت) ندانست، و این نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامی داد، آیا من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن ناروای شما. من غلام و برده او هستم و او مولای من است».1
پاسخهای امام رضا(ع) و امام جواد(ع)
عدّهای در مورد امامت حضرت جواد(ع) در خردسالی، از حضرت رضا(ع) سؤال کردند، آن حضرت به آنها که به قرآن معتقد بودند، ماجرای نبوّت حضرت عیسی(ع) را در خردسالی به عنوان شاهد ذکر کرد، در این مورد دو روایت را از فرهنگ روایی خود ذکر میکنیم:
1ـ صفوان بن یحیی میگوید: به حضرت رضا(ع) عرض کردم؛ قبل از تولّد حضرت جواد(ع) در مورد جانشین شما میپرسیدیم، میفرمودید خداوند پسری را به من عنایت میکند. اکنون خداوند حضرت جواد(ع) را به شما داده است، و چشمهای ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آن روز را که شما از دنیا بروید برای ما نیاورد، ولی اگر حادثهای رخ داد، به چه کسی رجوع کنیم؟ (امام بعد از شما کیست؟) حضرت رضا(ع) به پسرش حضرت جواد(ع) که در مقابلش ایستاده بود اشاره کرد و فرمود: «به این مراجعه کنید».
عرض کردم فدایت گردم، این پسر سه سال دارد؟ فرمود: «وَ ما یَضُرُّهُ مِنْ ذلِکَ، فَقَدْ قامَ عیسی بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاثَ سِنِینً؛ چه مانعی دارد! عیسی سه ساله بود که به حجّت قیام کرد (و نبوّت خود را آشکار نمود)».
2ـ خیرانی میگوید: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا(ع) بودم، شخصی از آن حضرت پرسید: «اگر برای شما پیشامدی رخ داد، پس از شما امام مردم کیست؟» امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گویی پرسش کننده از شنیدن این پاسخ ـ از این رو که حضرت جواد(ع) کودک بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا(ع) به او فرمود: «خداوند حضرت عیسی(ع) را در کمتر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پیامبر شریعت تازهای برگزید.2 بنابراین، چه مانعی دارد که همان خدا ابوجعفر را در خردسالی به امامت برساند». توضیح این که: در آیه 30 سوره مریم به این مطلب تصریح شده که حضرت عیسی(ع) در گهواره با بیان گویا چنین گفت: «اِنّی عَبْدُاللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّا؛ من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من عنایت فرموده و مرا پیامبر قرار داده است.»
بنابراین، وقتی حضرت عیسی در گهواره برای ابلاغ شریعت تازه به مقام پیامبری برسد، چه اشکالی دارد که به اراده خداوند، حضرت جواد(ع) در هفت سالگی، به مقام رهبری، آن هم در مورد شریعت پیامبر اسلام(ص) که بیش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندین رهبر میگذرد، برسد.
مسأله امامت حضرت جواد(ع) در خردسالی، در عصر امامت حضرت جواد(ع) نیز مطرح بود، حتّی این مسأله را از خود آن حضرت میپرسیدند. گفتهاند شخصی همین سؤال را به صورت اعتراض از آن حضرت پرسید، او در پاسخ فرمود: خداوند به داود(ع) وحی کرد تا پسرش سلیمان را که در آن وقت کودک و چوپان بود، جانشین خود سازد، دانشمندان و عابدان بنیاسرائیل، آن را نپذیرفتند، و گفتند سلیمان خردسال است. خداوند با نشان دادن اعجازی، شایستگی سلیمان را آشکار ساخت، و همین امر موجب شد که عالمان و عابدان بنیاسرائیل نزد داود(ع) آمدند، و جانشینی سلیمان را پذیرفتند.3
در موردی دیگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراضکنندگان، این آیه را خواند: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؛ بگو این راه من است که من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنم».4
آن گاه امام جواد(ع) فرمود: «سوگند به خدا در آغاز بعثت، جز علی(ع) از پیامبر(ص) پیروی نکرد، با این که او در آن وقت نُه سال داشت، من نیز اکنون نُه سال دارم».5
استدلال امام جواد(ع) به ایمان آوردن حضرت علی(ع) در نُه سالگی بر این اساس است که حضرت علی(ع) در این سنّ و سال، پیرو کامل پیامبر(ص) بود، و شایستگی کسب ایمان کامل را پیدا کرد، با توجّه به این که بر اساس روایات شیعه و اهلتسنّن، پیامبر(ص) در آغاز بعثت، در مجلسی که خویشانش را دعوت کرده بود، و در میان آنها تنها علی(ع) ایمان خود را آشکار ساخت، پیامبر(ص) در همان مجلس علی(ع) را جانشین خود معرّفی نمود.6 همه این گفتار در مورد امامت حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی نیز مطرح است، بلکه امامت حضرت جواد(ع) در هفت سالگی، و حضرت هادی در نُه سالگی، مقدّمهای برای پذیرش امامت حضرت مهدی(عج) در پنج سالگی بود، تا یک نوع آمادگی به وجود آید و مردم امامت حضرت مهدی(عج) در خردسالگی را بپذیرند.
تحلیل و بررسی
در مورد پاسخ این سؤال که چگونه انسان خُرد سال به مقام امامت میرسد، ما دو راه در پیش داریم:
1ـ به آنان که به خدای قادر و حکیم معتقدند، میگوییم: چه مانعی دارد خداوند با آن قدرت و حکمت مطلقهای که دارد، براساس مصالحی، شخصی را در خردسالی به مقام نبوّت یا امامت برساند، چنان که مطابق قرآن، خداوند حضرت عیسی و یحیی(ع) را در دوران کودکی به مقام نبوّت رسانید؛ و به استناد قرآن عیسی(ع) در گهواره سخن گفت و فرمود: «من بنده خدایم، خداوند به من کتاب آسمانی داد و مرا پیامبر نمود».7 و خداوند در مورد یحیی(ع) فرمود: «یا یَحیی خُذ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ و آتیناهُ الْحُکْمَ صَبِیّا؛8 ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر، و ما فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم».
امام جواد(ع) برای یکی از یاران خود به نام علی بن اسباط، به همین آیه استدلال کرد، و پس از ذکر آیه فرمود: «خداوند کاری را که در مسأله امامت کرده؛ همانند کاری است که در مسأله نبوّت کرده است، همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را در چهل سالگی به انسانی بدهد، ممکن است که حکمت را در کودکی به انسانی دیگر عطا فرماید».9
2ـ در طول تاریخ دیده شده است که برخی از کودکان رشد فکری فوقالعادهای داشتهاند، گاه افرادی در سنین کمتر از ده سال، نابغه شدهاند و از رشد و عقل و درک ممتاز و استثنایی برخوردار بودهاند، این موضوع بیانگر آن است که شایستگی مقامهای ارجمند، مانند مقام امامت برای بعضی از کودکان محال نیست که آن را غیر ممکن سازد، در این زمینه نمونههای فراوان وجود دارد، که برای تقریب اذهان به ذکر سه نمونه زیر میپردازیم.
نمونههای استثنایی از خردسالان نابغه
در حالات حسین بن عبد الله بن سینا معروف به شیخالرّئیس ابوعلی سینا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل کردهاند که خود در شرح حال خود گفت: «در ده سالگی آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم که مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفتزده شده بودند، در دوازده سالگی بر مسند فتوا نشستم، و در شانزده سالگی کتاب قانون را در علم طبّ نوشتم، و بیماری نوح بن منصور رئیس دولت سامانی را که همه اطبّاء از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به این خاطر، امکانات فرهنگی بسیار در اختیارم گذاشت، شب و روز به بررسی و مطالعه پرداختم. هنگامی که به بیست و چهار سالگی رسیدم، همه علوم جهان را میدانستم و چنین میاندیشیدم که علم و دانشی وجود ندارد که من به آن دست نیافته باشم».10
نمونه دیگر، یکی از دانشمندان غرب به نام «توماس یونگ» است، که در دو سالگی خواندن و نوشتن را میدانست، و در هشت سالگی به تنهایی به آموختن ریاضیات پرداخت، و به امتیازات استثنایی و اعجاب انگیزی دست یافت.11
نمونه دیگر که در عصر حاضر رخ داده و بسیار عجیب است و پاسخ به سؤال فوق را به طور عینی و گویا تبیین میکند، مربوط به کودکی به نام آقای سید محمد حسین طباطبائی، فرزند حجةالاسلام آقای سید محمد مهدی طباطبائی، ساکن قم است، آقای سید محمد حسین طباطبائی استعداد و حافظه فوقالعاده و استثنایی دارد، مصاحبه با این کودک چندین بار از تلویزیون پخش شده است، و بسیاری از مردم چهره او را دیدهاند. این کودک که اکنون حدود 9 سال دارد، و در حوزه علمیّه قم به تحصیل دروس مقدّماتی حوزوی مشغول است. در پنج و نیم سالگی حافظ همه قرآن شد، جالب این که علاوه بر حفظ قرآن، آن چنان بر آیات قرآن و معانی آیات مسلّط است، که اگر ترجمه آیهای را برای او بخوانیم، او متن آیه را تلاوت میکند، و ترجمه هر آیه از آیات قرآن را میداند، از همه مهمتر این که انس عمیق او با آیات قرآن به گونهای است که پرسشهایی که از او میشود، با آیات قرآن، به آنها پاسخ میدهد. در فروردین سال1376 (ذیحجه 1417 هـ.ق) در سفر حج، وزیر کشور عربستان سعودی با همراهانش به دیدار او آمدند، به مناسبت اینکه او کودک است، اسباب بازی برای او آورده بودند و به او اهدا کردند، و از او پرسشهایی کردند که او با آیات قرآن به همه آن پرسشها پاسخ داد، پرسشهای آنها چنین بود:
1ـ «آیا از وسایل اسباب بازی که برای تو آوردهایم خوشنود شدی؟»
او در پاسخ، این آیه را خواند: «فَما آتانِیَ اللّهُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ بَلْ اَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ؛ آنچه خدا به من داده بهتر است از آن چه به شما داده است، بلکه شما هستید که به هدیههایتان خوشنود میشوید».12
2ـ آیا پیراهن عربی بهتر است یا پیراهن ایرانی؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «وَ لِباسُ التَّقوی ذلِکَ خَیْرٌ؛ لباس پرهیزکاری برای شما بهتر است».13
3 ـ آیا خوشنودی که در کشور ما بمانی و مهمان ما باشی؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «حتّی یَأذَنَ لِی أَبِی؛ تا پدرم به من اجازه دهد».14
و در موردی دیگر، از ایشان پرسیده شد:
4ـ میخواهی از این خانه فعلی که در آن سکونت داری به جای دیگری بروی، و برای پدرت خانه بخریم، نظر شما چیست؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «اِنّا هیهُنا قاعِدوُنَ؛ ما همینجا نشستهایم».15
5ـ از او شخصی سؤال کرد: «آیا میخواهی پسر من شوی؟»
او در پاسخ، این آیه را خواند: «وَ والدٍ وَ ما وَلَدَ؛ سوگند به پدر و فرزندش».16
اشاره به این که هر کسی فرزند پدر خویش است.
6ـ از او سؤال شد، آیا بازی را دوست داری؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنیا؛ بهرهات را از دنیا فراموش نکن».17
7ـ آیا کودکان همسال تو، به تو آزار نمیرسانند؟
او در پاسخ این آیه را خواند: «فَبِئْسَ الْقَرِینُ؛ پس چه بد همنشینی بودی»؟18 اشاره به این که همنشین بد موجب آزار است، و گاهی بعضی از کودکان مرا آزار میدهند.
8ـ آیا هیچ گاه از پدرت کتک خوردهای؟
او در پاسخ این آیه را خواند: «قالوُا بَلی؛ گفتند آری».19 اشاره به این که آری کتک خوردهام.
9ـ آیا هیچ گاه پدرت با تو دعوا کرده است، سپس تو را ببخشد؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «و إذا ما غَضِبُوا هُم یَغْفِروُنَ؛ مؤمنان هنگامی که خشمگین شوند، عفو میکنند».20 اشاره به این که آری پدرم به من خشم کرده و مرا بخشیده است.
10ـ تو این همه فضل و کمال، استعداد و حافظه را در این سن و سال از کجا آوردهای؟
او در پاسخ، این آیه را خواند: «یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤتِی الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرا کثیرا؛ خداوند دانش و حکمت را به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میدهد، و به هر کس دانش داده شود، به او خیر فراوانی داده شده است».21 اشاره به این که این فضل و کمال از طرف خداست که به من داده شده است.
نتیجه این که: وقتی یک کودک عادی در خردسالی به لطف خدا دارای چنین موهبت و امتیاز فوق العاده شد، نباید تعجّب کرد که چگونه حضرت مهدی(عج) در دوران کودکی به مقام امامت رسیدهاند، چنین موضوعی محال نیست، و به اذن الهی به سبب مصالحی به بعضی از افراد داده میشود.
با توجّه به این که از نظر علمی ثابت شده است که هرگاه عوامل طول عمر و ادامه زندگی شناخته شود و به آن عمل گردد، انسان میتواند، صدها برابر عمر طبیعی کنونی عمر کند، چنانکه این موضوع در مورد گیاهان و حیوانات، آزمایش شده و نتیجه آن مثبت بوده است. به عنوان مثال: زیست شناسان در مورد طول عمر ملکه زنبوران عسل که چندین برابر عمر طبیعی زنبوران دیگر است به این نتیجه رسیدهاند که طول عمر رابطه نزدیکی با طرز تغذیه و شرایط اقلیمی دارد، و راز طول عمر ملکه زنبوران عسل این است که ژله مخصوصی که زنبوران کارگر، برای تغذیه ملکه فراهم میکنند، موجب افزایش عمر چندان برابر او شده است.22
حجةالاسلام والمسلمین محمد محمدی اشتهاردی
پاورقیها:
1- محمّد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص322.
2- همان.
3- اقتباس از همان، ص383.
4- یوسف (12) آیه 108.
5- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص384.
6- قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق، ج4، ص62 (به نقل از مدارک متعدّد اهل تسنّن).
7- مریم(19) آیه 30.
8- مریم (19) آیه 12 ـ مطابق مفهوم بعضی از روایات، منظور از حکم در آیه بالا، مقام نبوّت است (اصول کافی، ج1، ص382).
9- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص494.
10- محدّث قمّی، الکُنی والالقاب، ج1، ص320 و 321.
11- پی یر روسو، تاریخ علوم ، ص432.
12- نمل( 27) آیه 36 ـ این پاسخ در قرآن در مورد پاسخ حضرت سلیمان(ع) به مأموران بلقیس( ملکه سبأ) است در آن هنگام که از جانب آن ملکه هدایایی برای سلیمان(ع) آورده بودند.
13- اعراف (7) آیه 26.
14- یوسف(12) آیه80.
15- مائده(5) آیه24.
16- بلد (90) آیه3.
17- قصص (28) آیه 77.
18- زخرف (43) آیه 38.
19- تغابن (64) آیه 7.
20- شوری (42) آیه 37.
21- بقره (2) آیه269.
22- آیت الله ناصر مکارم، مهدی انقلابیِ بزرگ، ص225 و 226.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) مومنین میلاد مهدویت امام زمان مهدی ظهور
پاسخ:
آثار فردی:
1. ایجاد و تقویت و استحکام اعتقاد به توحید و عدل الهی؛ ایجاد عدالت کامل و رفع هرگونه ظلم در جهان میتواند اعتقاد به توحید و اجرای عدالت را که از اسول اعتقادی دین اسلام و سایر ادیان الهی است، به اثبات برساند و باعث اعتقاد فردی میشود؛
2. ایجاد امید به زندگی و صبر در مقابل ناملایمات بخاطر فردای روشن؛
3. ایجاد حرکت مضاعف و شور و نشاط بیشتر در مسیر زندگی فردی؛
4. ارتباط معنوی دائم با احساس حضور امام معصومی که ناظر بر اعمال انسان است؛
5. رشد و تکامل تربیتی در اخلاق و رفتار و سایر شئون زندگی؛
6. تقویت بعد عبادی به وسیله ارتباط معنوی با امام زمان(ع) از طریق نماز امام زمان(ع) و دعای عهد و دعای فرج و امثال این ادعیه که باعث رشد عبودیت فرد خواهد شد.
آثار اجتماعی:
این بخش در سه فصل مورد تحقیق و بررسی قرار میگیرد:
فصل اول: آثار اجتماعی ـ دینی
فصل دوم: آثار اجتماعی ـ تربیتی
فصل سوم: آثار اجتماعی ـ سیاسی
الف. آثار اجتماعی ـ دینی (رفتارهای دینی جمعی):
1. مراسم نیمه شعبان و ایجاد شور و نشاط دینی در بین افراد جامعه: اینگونه مراسم لزوم اجرای عدالت را به افراد یادآوری کرده و شوق امید و انتظار فرج را به صورت فرهنگ عمومی در میآورد.
2. برگزاری مجالس دعا: دعای ندبه، آل یاسین، جامعه کبیره و سایر دعاهای مربوط به امام زمان(ع).
3. توجه به مکانهای منسوب به حضرت مهدی(ع): مسجد جمکران و مسجد امام حسن عسکری(ع) در قم و مسجد سهله در کوفه و شهر مکه و صحرای عرفات توجه به این مکانها محبت و اعتقاد به خدا را تقویت کرده، انسانها را به سوی عبادت و توجه ویژه به معنویات سوق میدهد.
4. صدقه دادن برای سلامتی امام زمان(ع): این رفتار فردی علاوه بر ایجاد روحیه امام دوستی، ولایت و توجه به محبوب و ثواب عبادی، باعث یک نوع رفتار اجتماعی و ایجاد روحیه نوع دوستی و کمک به دفع فقر در جامعه نیز خواهد شد.
ب. آثار اجتماعی ـ تربیتی:
1. روحیه انتظار: انتظار افراد جامعه، برای تحقق هدفی والا و واقعی یعنی برقراری عدالت واقعی در همه ابعاد، میتواند موتور حرکتی برای پیشرفت جامعه به سوی ایجاد مؤلفههای عدالت شود.
2. امید به آیندهای روشن: جامعهای که معتقد به مهدویت است هیچگاه دچار سردرگمی سیاسی و انحطاط فرهنگی نخواهد شد. امید به هدفی مقدس و دست یافتنی، انسان را به سوی طرح و برنامه برای سعادت و پیشرفت و تلاش برای تحقق و اجرای آن برنامه حرکت میدهد.
ج. آثار اجتماعی ـ سیاسی:
جامعهای که معتقد به مهدویت است در رأس اهداف آن، رفع ظلم و ستم و مبارزه با ظالمان و ستمکاران در جامعه خواهد بود. انقلابهای بزرگ دینی ـ سیاسی در جوامع از آثار همین اعتقاد است همانند انقلاب اسلامی ایران که نقطه عطفی در تاریخ مبارزه با رژیمهای عدالت ستیز و استعمارگر میباشد.
تذکر: برای اگاهی بیشتر به فصلنامه انتظار شماره5، مجله موعود شماره 6، کتاب آثار اعتقاد به امام زمان(ع) ـ هادی قندهاری، آفتاب ولایت ـ آیت الله مصباح یزدی مراجعه فرمایید.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام فاطمه زهرا امیرالمومنین مهدویت امام زمان مهدی ظهور