امامان بزرگوار در دوران حیات خود به عنوان اسوه های زندگی و کارشناسان دین در بین مردم شناخته میشدند و رفتار و گفتار و کردارشان نزد دیگران به عنوان حجت شرعی تلقی میشد. خاندان اهل بیت عصمت و طهارت در مواجهه با مسائل عصر خود راهکارهای ویژهای داشتند و برای ماندگاری اثرات رفتارشان، میراث شفاهی و کتبی از خود به
یادگار گذاشتند. نوع برخورد ائمه اطهار با مسائل پیرامونیشان متناسب با شرایط خاص زمانی و مکانی متفاوت بود .
برخورد متناسب با زمان ومکان
برخی از این رفتارها به همان دوره تاریخی محدود بود و برخی دیگر از اقدامات فراتر از زمان و مکان بود و جنبه عام پیدا میکرد. این میراث گرانبها بخصوص در مورد 2 امام همام یعنی امیرمومنان و امام سجاد از اهمیت بیشتری برخوردار است. وجود آثاری چون نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه نمونههای معتبر برجای مانده از میراث گرانبهای شیعی است که دقت در محتوا و مضامین آن، خواننده را با میزان توجه ائمه اطهار نسبت به رعایت حقوق مردم آشنا میسازد .
امام علی بن الحسین(ع) چهارمین امام شیعیان در 61 هجری پس از شهادت پدرش امام حسین(ع) در واقعهکربلا، امامت را عهدهدار شد و تا سال 94 یا 95 راهبری جامعه شیعی را بر عهده داشت. امام سجاد(ع) در این زمان با 5 خلیفه اموی به نامهای یزیدبن معاویه، معاویه بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک مروان و ولید بن عبدالملک همزمان بود.
اوج تجمل گرایی در دوران امام سجاد(ع )
دوران امامت امام سجاد(ع) یکی از شگفتترین دورههای تاریخی اسلام است که در آن تحولات متعددی روی داد. سنت پیامبر در این زمان تقریباً به فراموشی سپرده شده و پیمانهای اسلامی جای خود را به همان پیمانهای قبیلهای عصر جاهلیت داده بود. خفقان و سرکوب جای خود را به آزادی و برابری داده و از اسلام در این دوران جز نامی باقی نماند. به سبب گسترش فتوحات و افزایش سرمایه در جامعه اسلامی تجملگرایی به اوج خود رسیده بود. فرهنگهای بیگانه و تعاطی افکار گوناگون تهدیدی علیه اعتقادات دینی اسلام بود. شرایط زمانه به گونهای بود که امام(ع) امکان فعالیت سیاسی به صورت آشکار نداشت اما فرهنگ دعا و انتظار را در بین پیروان ترویج کرد. این شیوه، ثمرات و آثار مهمی را در دنیای شیعه پدیدار کرد .
یادگاری از امام سجاد(ع )
یادگارهای علمی امام علی بن الحسین(ع) در قالب ادعیه بویژه در صحیفه سجادیه، نگارش رساله حقوق و ثبت و ضبط روایات اخلاقی در دسترس است. متن رساله حقوق در 2 منبع تحفالعقول و خصال شیخ صدوق آمده است و اگرچه متن رساله حقوق در تحفالعقول شرح و بسط بیشتری دارد اما صحیحترین نسخ رساله حقوق، منقولات شیخ صدوق بویژه در نسخه خصال است .
نظام حقوقی در مکتب انبیا بویژه در اسلام، جامعه را بر اساس کرامت انسان استوار دانسته و بر مبنای معارف و عقاید صحیح بازسازی میکند و با نفی ارزشهای کاذب نژادی و قومی همه مؤمنین را از قبایل، طوایف و نژادهای گوناگون، سفید و سیاه و عرب و عجم را به عنوان جامعه واحدی میشناسد. قوانین اسلام هماهنگ با فطرت است و نیازها و تمایلات انسان را در مسیری معتدل مورد توجه قرار میدهد .
امام سجاد یکی از این انسانهای شاخصی است که حقوق مبتنی بر کرامت انسانی را علماً و عملا ارائه فرموده است. رساله حقوق در بردارنده اهم حقوق الهی و وظایف اخلاقی است و در هر حق نیز اهم جوانب آن بیان شده است.در آیات و روایات و علوم دینی (فلسفه کلام، اخلاق و فقه) و نیز برخی علوم انسانی حــق به 5 معنی و اصطلاح مختلف به کار رفته است .
اول: حق به معنای موجود، ثابت و صادق، نقیض باطل(اصطلاح قرآنی، فلسفی و کلامی )
دوم: حقالله مرادف حکمالله به معنای تکلیف الهی و وظیفه اخلاقی انسان اعم از الزامی و غیرالزامی (اصطلاح روایی )
سوم: حقالله و حقالناس، اصطلاح حقوق جزایی اسلام در ابواب فقهی قضا، شهادات و حدود .
چهارم: حق در مقابل حکم اصطلاح خاص فقهی در ابواب معاملات با 3 ویژگی قابلیت اسقاط، انتقال و توریث .
پنجم: حق در مقابل تکلیف، برابر با اصطلاح رایج در علوم انسانی و حقوق بشر، رعایت شوونات انسانیت انسان بگونه ای که زیر پا گذاشتن آنها جرم محسوب میشود و رعایت آنها حداقل شرایط یک زندگی سالم اجتماعی است .
حق الهی در رساله امام سجاد(ع )
امام زینالعابدین در رساله حقوق، 51 حق الهی را در 7 دسته بر میشمارد :
اول: حق خداوند
دوم: حق نفس و اعضای بدن
سوم: حق افعال عبادی
چهارم: حق رعایا
پنجم: حقوق خویشاوندان
ششم: حقوق برخی اصناف اجتماعی
هفتم: حق مالی
در اینجا مراد از حق، احکام و وظایفی است که از سوی خداوند نسبت به اصناف مختلف بر انسان قرار داده شده است. این حقوق منحصر به وظایف الزامی مؤمن نیست و شامل احکام استحبابی نیز میشود. به علاوه این حقوق منحصر به احکامی نیست که نقض آنها معصیت(مستوجب مجازات اخروی) محسوب شود یا موجب اجرای مجازات دنیوی(حد و تعزیر شرعی) شود، بلکه رساله حقوق در بردارنده وظایف اخلاقی یک مؤمن است.
حق حاکم و سلطان چیست؟
در فرازهایی از این رساله در مورد حقوق سلطان به موارد زیر اشاره شده است .
فأما حق سائسک بالسلطان فأن تعلم أنک جعلت له فتنه و أنه مبتلى فیک بما جعله الله له علیک من السلطان و أن تخلص له فى النصیحه و أن لا تماحکه و قد بسطت یده علیک فتکون سبب هلاک نفسک و هلاکه؛ و تذلل و تلطف لإعطائه من الرضى ما یکفک عنک و لا یضر بدینک و تستعین علیه فى ذلک بالله ولا تعازّه ولا تعانده فانک ان فعلت ذلک عققته وعققت نفسک فعرضتها لمکروهه و عرضته للهلکه فیک و کنت خلیقا ان تکون معینا له على نفسک و شریکا له فیما أتى الیک و لا قوه الا بالله ؛ اما حق کسی که امور سیاسی تو را رهبری میکند؛ پس بدان که تو برای او فتنه و امتحان هستی و او به خاطر سلطه که بر تو دارد به این امتحان مبتلا شده است. او را مخلصانه نصیحت کن و از در معارضه و مخالفت با او وارد مشو؛ زیرا که این کار تو سبب نابودی خودت و او خواهد شد؛ بذل و بخشش او را اگر قبول آن ضرری به دینت وارد نمیکند، بلکه میتوانی از این بخشش برای امور دینیات استفاده کنی؛ بدون تکبر و با جبین گشاده و تواضع بپذیر و با او در حکومتش معارضه و معانده نکن زیرا نتیجه دشمنی تو با او قطع رابطه دوستی و ایجاد کینه و عداوت است؛ و این تو هستی که با معارضهات او را وادار نمودهای که به تو ضرر بزند و خودش را به هلاکت و نابودی دچار گرداند در حالی که تو یاور و معین و شریک او حساب میشوی در آنچه که او نسبت به تو مرتکب شده است و قوتی نیست مگر به قوت خداوند .
حق رعیت و زیردست
در مورد حقوق رعیت میفرماید :
فأما حقوق رعیتک بالسلطان فأن تعلم أنک إنما استرعیتهم بفضل قوتک علیهم فإنه إنما احلهم محل الرعیه لک؛ ضعفهم و ذلهم فما اولى من کفاکه ضعفه و ذله حتى صیره لک رعیه و صیر حکمک علیه نافذا؛ لایمتنع منک بعزه و لا قوه و لا یستنصر فیما تعاظمه منک إلا (بالله) بالرحمه والحیاطه والأناه وما أولاک إذا عرفت ماأعطاک الله من فضل هذه العزه و القوه التى قهرت بها أن تکون لله شاکرا و من شکر الله أعطاه فیما أنعم علیه؛ و لا قوه إلا بالله؛ ای کسی که بر مردم حکومت میکنی و زمام امور آنها را به دست گرفتهای بدان که رعیت را بر گردن تو حقوقی است که ملزم به رعایت آن میباشی. بدان که حکومت تو بر آنها ناشی از قوت تو و ضعف ایشان است؛ پس بهتر آن است که کفایت و رعایت کنی کسی را که ضعف و ناتوانیاش او را رعیت تو ساخته است و حکم تو را بر او نافذ گردانیده است و نمیتواند که با تو به مخالفت پردازد و برای استیفای حقش علیه تو قیام نماید و فرمانت را سرپیچی کند چون قوت و قدرتی ندارد. چنان که برای رهاییاش از تو نمیتواند به کسی اتکا کند مگر به خداوند متعال. پس نسبت به رعیت رحیم و مهربان باش و برای حفاظت جان و مال و ناموس رعیت و حمایت از آنان لحظه غافل نباش؛ برای آسایش و آرامش آنها تلاش کن و با حلم و بردباری با ایشان برخورد نما و باید بدانی که تو به فضل خداوند و لطف او حکومت را به دست آوردهای پس خدا را شکرگزار باش؛ زیرا کسی که شاکر باشد خداوند نعمت بیشتری به او عطا میکند و قوتی نیست مگر به قوت خداوند.
منابع:
1 ـ رساله حقوق امام سجاد، ترجمه دکتر علی شیروانی
2ـ رساله حقوق امام سجاد، ترجمه محمود جواد خلیلی
3 ـ رساله حقوق، شرح نراقی
4 ـ رساله حقوق امام سجاد، ترجمه احمد رنجبری
نوشته: قدیر فخاری
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) امام رسول خدا امام علی امیرالمومنین مومنین حسین بن علی حسین میلاد غدیر شیعه شیعیان امام سجاد حقوق اجتماعی حقوق اجتماعی
ابـوالفـضل العباس (علیه السّلام) به عنوان بزرگترین سردار یگانه ای که انسانیت در قـهـرمـانـیهـای نـادر و دیـگـر صـفـات بـرجـسـتـه اش کـه زبـانـزد مـلل جـهـان اسـت، هـمـانـنـدی برای او نمیشناسد، در عرصه تاریخ اسلامی، ظاهر شد. ابوالفضل در روز عاشورا ایستادگی فوق العاده و اراده استوار و وصف ناپذیری از خود نشان داد و با قلبی مطمئن و آرام و عزمی نیرومند، لشکری بود شکست ناپذیر. سپاه ابن زیـاد را هـراسـان کـرد و نه تنها از نظر روحی ، بلکه در میادین رزم نیز آنان را شکست داد.
قهرمانی های ابوالفضل در گذشته و حال، مورد گفتگوی مردم بوده است .
آنـان هرگز ندیده اند یک تنِ سنگین از غم و اندوه، بر لشکر درهم فشرده مجهز به آلات جنگی، شامل دهها هزار پیاده و سواره که همچنان تقویت میشود، بتازد و خسارات سنگینی به آنان و ادوات جنگی شان وارد کند.
مـورّخـان دربـاره شـجـاعت آن حضرت در روز عاشورا میگویند که: هر گاه به لشکری حـمـله میکرد، در حالی که یکدیگر را زیر پا له میکردند و دلهایشان پریشان شده و هـراس مـرگ بـر آنـان سـایـه افـکـنـده بـود و از تـرس، راه خـود را گم کرده بودند، از برابرش میگریختند و کثرت جمعیت به آنان سودی نمیبخشید.
شـجاعت و دیگر ویژگیهای ابوالفضل نه تنها موجب سرافرازی و افتخار وی و مسلمانان اسـت، بـلکه هر انسان پایبند انسانیت و ارزشهای انسانی را به تکریم و بزرگداشت، وادار میکند.
عـلاوه بـر قـهـرمـانـیهـای شـگـفـت آور، حـضـرت ، نـمـونـه کـامل صفات و گرایشهای بزرگ بود، شهامت، نجابت، بلندمنشی، وفاداری، همدردی و هـمـگـامی در ایشان مجسم شده بود. حضرت با برادرش امام حسین (علیه السّلام) در سخت تـریـن روزهـای رنـج و مـحـنـت، همدرد و همگام بود و رنج او را با خود تقسیم کرد. جان را فدای برادر نمود و با خون خود او را حمایت کرد. به طور قطع، چنین همدلی و همراهی جز از کـسـانـی کـه خـداونـد دلهـایـشـان را بـرای ایمان آزموده و بر هدایتشان افزوده باشد، ساخته نیست .
ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در رفتار با برادرش امام حسین (علیه السّلام) حقیقت بـرادریِ صـادقـانـه اسلامی را به نمایش گذاشت و همه ارزشها و الگوهای آن را آشکار کرد. هیچ یک از انواع ادب، احسان و نیکی نماند، مگر آنکه حضرت آن را درباره امام رعایت کـرده و بـه کـار بست. از جمله زیباترین جلوههای مواسات و برادری آن بود که در روز عـاشـورا پـس از آنـکـه بـر آب فـرات دسـت یـافـت ، مـشتی آب برگرفت تا عطش خود را فـرونـشـانـد و قـلب سـوزان چـون اخـگـرش را خـنـک کند، ناگهان در آن لحظات هولناک، تـشنگی برادرش امام حسین و اهل بیتش (علیهم السّلام) را به یاد آورد، شرافت نفس و علوّ طـبـع، او را بـه ریـخـتـن آب واداشت و همدردی خود را در آن محنت کمرشکن نیز با برادرش نشان داد.
صـفـحات تاریخ ملتها و امتها را بنگرید، آیا چنین برادری صادقانه خواهید یافت؟! به کارنامه شریفان و نجیب زادگان دنیا نگاه کنید آیا چنین ایثار و نجابتی را خواهید دید؟!
اللّه اکبر!
این چه رحمت و چه محبت و دوستی است ! انسانیت با تمامی ارزشها و آرمانها در برابر چنین فـداکـاری و جـانبازی حضرت، در راه امام حسین ( علیه السّلام ) سرفرود میآورد و عظمت حضرت را پاس میدارد.
آنـچـه مـوجـب عـظمت جانبازی ابوالفضل در راه امام حسین ( علیه السّلام ) و یاری اوست، آن است که این جانبازی به انگیزه برادری، خویشی، پیوند خونی و دیگر اعتبارات مرسوم میان مردم صورت نگرفت، بلکه به انگیزه خدایی و با خلوص نیت، در راه پروردگار بود. ایمان حقیقی با ذات حضرت، عجین شده بود و یکی از عناصر بارز ایشان به شمار میرفت .
حضرت ، این نکته را هنگامی که دست راستش (که منبع خیر و برکت بود) از تن جدا شد با خواندن این رجز بیان کرد:" به خدا سوگند! اگر دست راستم را قطع کنید، من همچنان از دینم و امامِ درست باورم ، حمایت خواهم کرد".(1)
رجـزهـا در آن زمان نمایانگر اهداف ، اعتقادات و ارزشهایی بودند که رجز خوان به خاطر آنـهـا پـیـکـار میکرد و شـهـید میشد. رجز حضرت عباس ( علیه السّلام ) به صراحت و روشـنـی نـشـان میدهد کـه ایـشـان بـرای دفـاع از دیـن و ارزشـهـای اصـیـل اسـلامـی ـ که در حکومت سیاه امویان در معرض خطر قرار گرفته بود ـ و حمایت از امـام مـسـلمین ، ریحانه رسول خدا( صلّی اللّه علیه و آله) امام حسین (علیه السّلام) اولین مـدافـع کـرامت انسانی میجنگید. این عوامل، حضرت را به جانبازی برانگیخت و نه عاملی دیـگـر. رمـز جـاودانـگـی و پـایـنـدگـی و عـظـمـت جـانـبـازی حـضـرت در طول قرنها و نسلها، همین است .
ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در راه تحقق آرمانهای والا که پدر آزادگان، برادرش امام حسین (علیه السّلام) بانگ آنها را سر داده بود، شهید شد. از مهمترین خواستههای امام، برپایی حکومت قرآن در شرق، گسترش عدالت میان مردم و توزیع بهرههای زمین بر آنـان بـود؛ زیـرا نـعـمـتـهـای الهـی بـه گـروهـی خـاص تـعـلّق نـدارد. ابوالفضل برای بازگرداندن آزادی و کرامت مسلمانان، گسترش رحمت اسلامی میان مردم و نـعـمت بزرگ این دین که نابودی ظلم و ستم را هدف خود ساخته بود و ایجاد جامعه ای که در آن هرگز ترس و هراس جایی نداشته باشد، به شهادت رسید.
ابـوالفـضـل، مـشـعـل آزادی و کـرامت را برگرفت، کاروانهای شهیدان را به عرصههای شرف و میدانهای عزت ، راهبری کرد و پیروزی را برای ملتهای مسلمان که زیر چکمههای جور و ستم دست و پا میزدند به ارمغان آورد.
ابـوالفـضـل بـرای حـاکـمـیت کلمة اللّه در زمین به میدانهای جهاد شتافت ؛ همان کلمه و پیامی که راه زندگی کریمانه را به مردم نشان میدهد.
پی نوشت ها:
1- واللّه ان قـطـعـتـم یـمینى انى احامى ابداً عن دینى
منبع:
زنـدگـانـی حـضـرت ابـوالفـضـل العباس علیه السلام
علّامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشی
ترجمه : سیّد حسن اسلامی
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) امام رسول خدا امام علی امیرالمومنین مومنین حسین بن علی حسین میلاد غدیر شیعه شیعیان عباس ابالفضل ابوالفضل
بخشنده و بزرگوار
1 - روزى یک اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض کرد: اى فرزندرسول خداصلىاللهعلیهوآله من پرداخت دیهاى کامل را ضمانت کردهام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا مىکنم و از خاندان رسول اللَّه کسى را بزرگوارتر و بخشندهتر نیافتم.
پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مىکنم اگر یکى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو مىدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را که مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض کرد: آیا کسى مانند تو که اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهشنیدم که مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض کرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"
اعرابى گفت: ایمان به خدا.
حضرت سؤال کرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: در این صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش که او سزاوار آن است.
آنگاه امام حسین علیه السلام خندید و کیسهاى که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را که نگین آن به دویست درهم مىارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبکارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است که رسالتش را در کجا نهد."(1)
2 - انس بن مالک گوید: پیش امام حسینعلیه السلام بودم که کنیز آنحضرتداخل شد و در حالى که دستهاى گل براى آن حضرت آورده بود، به وى سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد کردم".
عرض کردم: او به شما با دستهاى گل سلام کرد. این امر براى آن کنیز چندان مهم نبود که آزادش کردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون بهشما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد کردنش بود".(2)
یاور ضعیفان
این صفت در حقیقت به مثابه شاخهاى از صفات پسندیده بخشش و کرم آنحضرت است. زیرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاک و والابرسد نسبت به دیگران مهر مىورزد همچنان که ابر بر زمین و خورشید بردیگر ستارگان مهربانى و محبّت مىبخشد.
1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن حضرت زخمى عمیق مشاهدهکردند. به نظر مىرسید که این زخم در اثر ضربت چند شمشیر بر شانه آن حضرت پیدا شده است. کسانى که این زخم را دیدند دریافتند که این، زخمى عادى نیست. از امام سجادعلیه السلام در این باره پرسش کردند. آنحضرت پاسخ داد: "این زخم در اثر حمل توبرهاى بود که حسینعلیه السلام آن را بردوش مىگرفت و به منزل بیوه زنان و یتیمان و بیچارگان مىبرد".(3)
3 - آنحضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامىخواند:
- چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش.
- پس بخشش، نابود کننده آن نعمت هاى رسیده نیست و بخل نمىتواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.
در حقیقت او پیش از آنکه گوینده خصال نیک باشد، عامل بدان هابود. داستان زیر از همین ویژگى امام حسینعلیه السلام حکایت مىکند.
شجاعت و دلاورى
ما شیعیان بر این باوریم که ائمه معصوم علیهم السلام به قلّه همه کمالات انسانى رسیده و در رسیدن به هر کمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرایط خاصّ اجتماعى که هر یک از ائمه علیهم السلام در آن به سر مىبردهاند، موجب مىشده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرایط در آن نمود بیشترى پیدا کند.
بنابر این مىتوان گفت که هر کدام از آنان صفتى متفاوتاز دیگرى داشتهاند. صفت برجسته امام حسینعلیه السلام، که وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آنحضرت است.
هر گاه انسان واقعه کربلا را با آن صحنههاى شگفت انگیز به خاطرمىآورد صحنههایى که در آنها خون با اشک و بردبارى با مروّت و همدلىبا فداکارى آمیخته بود، چهره قهرمان یکى از دلیر مردان این میدان یعنىحسین بن علىعلیه السلام در شکوهمندترین و درخشانترین شکل خود نمایانمىشود به گونهاى که اگر از تواناییهاى جنگى آن حضرت که آن را دست بهدست و سینه به سینه از پدران خویش به ارث برده بود آگاهى نداشتیم و یاآنکه در این باره مدارک و اسناد قطعى تاریخى در دست نداشتیم و اگر براین باور و اعتقاد نبودیم که رهبران معنوى مىبایست آیت خلقت و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسیارى از حقایق ثابتى که عقل و اندیشه و ضمیر ما در برابر آنها سر تعظیم فرود آورده، گرفتار گمان و تردید مىشدیم.
امام حسینعلیه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به میدان نبرد گام مىنهاد و در میان تاخت و تاز اسبان براى یافتن جسد صحابى یا هاشمىکه شهید شده بود به جستجوى مىپرداخت. و چه بسا تا رسیدن بر سر جسد یاران خود درگیریهاى بس خونین میان او و دشمنانش در مىگرفت.
هر یک از این درگیریها و نبردها، خود یورشى بى همتا و دشوارمحسوب مىشد. مصیبت، خود از نیروى انسان و اراده او مىکاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعیف مىکند و توان او را کاهش مىدهدو گرماى شدید خود عامل دیگرى است که تلاش بیشترى از وى مىطلبد.
تمام این موارد، در روز عاشورا براى امام حسین به وجود آمده بود. امّابا این حال او نیم زرهى در برکرده بود و با یورشهاى شجاعانه خویش بردشمن درنده خوى مىتاخت. همچون صاعقهاى بود که چون فرود مىآمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاکوخون مىنشاند.
یکى از کسانى که در صحنه عاشورا حضور داشت، مىگفت:
"هیچ کس را دلیرتر از حسین ندیدم. چون یورش مىآورد، دشمنان مانند حیوان ضعیفى که از پیش روى شیر مىگریزد، از مقابل او مىگریختند. بعلاوه اینکه فصیحتر از ایشان کسى وجود نداشت".
عقاد در این باره مىنویسد: "در میان نوع انسان هیچ کس دلدارتر ازحسینعلیه السلام در روز عاشورا یافت نمىشود."(4)
بردبار حکیم:
1 - شکیبایى آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بىگمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسختترین حالتى بوده که انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى کرده است. امّا با این همه آنحضرت شکیبایى ورزید، آن گونه که حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند.
2 - یکى از خادمان آنحضرت مرتکب عملى شد که بر وى مجازات لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ )(و آنهایى که خشم و غضب خود فرو نشانند) امام فرمود: رهایش کنید. خادم گفت: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:
(وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)(و خداوند نیکو کاران را دوست مىدارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى که پیش از این به تو مىدادم، به تو خواهم داد".(5)
پی نوشت ها:
1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص40 - 29.
2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.
3 - اعیان الشیعة، ج4، ص132.
4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص46.
5 - الفصول المهمّة، ص159.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) امام رسول خدا امام علی امیرالمومنین مومنین حسین بن علی حسین میلاد غدیر شیعه شیعیان اجتماعی
ماجرای بریدن سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ از پشت چیست و چرا؟
پاسخ : این گفته اگر چه بر سر زبان ها افتاده است و در مجالس عزاداری هم در ذکر مصیبت ها گفته می شود ، امّا آنچه که در واقع مورّخین و نویسندگان حادثة عاشورا پیرامون آخرین لحظات شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفته اند غیر این است.
و این نقل را که نتوانستند سر امام ـ علیه السّلام ـ را از جلو ببرند چون پیامبر حلقوم مبارک ایشان را بارها بوسیده بوده است، لذا ناچاراً از پشت، سر مبارک امام را جدا کردند، هیچ نویسنده ای ذکر نکرده است.بنابراین ماجرای بریدن سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ از پشت نقلاً و عقلاً پذیرفته نیست.
در آخرین لحظات شهادت امام ـ علیه السّلام ـ زرعة بن شریک ضربه ای به کف دست چپ و ضربه ای نیز بر شانة حضرت وارد آورد و امام دیگر توان نشستن را از دست دادند و بر چهرة مبارک به روی زمین افتادند در این زمان بود که سنان بن أنس به امام حمله کرد و نیزه ای بر پیکر امام وارد آورد و در آن لحظات هر کس به امام نزدیک می شد سنان به او حمله می کرد و اجازه نمی داد چرا که می ترسید سر نازنین امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دیگری از پیکر مبارکش جدا کند و نزد امیرش ببرد و بدینسان خودش بر شهادت گاه امام فرود آمد و سر آن حضرت را جدا کرد و آن را به خولی بن یزید(لعنهم الله) سپرد.(1)
صاحب لهوف سید ابن طاووس می نویسد: عمر بن سعد به خولی بن یزید گفت که سر امام را جدا کند ولی دستانش لرزید و نتوانست و پس از خولی، سنان بن أنس نخعی از اسبش به زیر آمد فضربه بالسیف فی حلقه الشریف و هو یقول: «والله انیّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خیر الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سید ابن طاووس به صراحت می گوید: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشیر خویش را بر گلوی حسین ـ علیه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا می کنم در حالی که می دانم تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادرت بهترین مردم اند و پس از گفتن این کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.(2)
امّا شیخ مفید و طبرسی گفته اند: چون خولی بن یزید اصبحی پیش جست و از اسب به زیر آمد تا سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را ببرد لرزه اش گرفت و شمر گفت: خدا بازویت را بگسلاند، چرا می لرزی! و از اسب پیاده شد و سر امام ـ علیه السّلام ـ را خود شمر برید و تحویل خولی داد.(3)
حتّی صاحب روضة الشهدا می نویسد: که چون شمر بر روی سینة امام حسین ـ علیه السّلام ـ نشست امام نشانه های قاتل خویش را در او دید و گفت: جایی که تو نشسته ای و جایی که تو قصد بریدن آن را داری جایی است که پیامبر خدا بارها بوسه زده است و امام اجازة نماز خواندن خواست و شمر از روی سینة حضرت بلند شد ولی هنوز امام نماز را تمام نکرده بود که در سجده گاه امام را شهید کرد و سر ایشان را از بدن جدا کرد.(4) پس به این گونه تمامی مورخین و نویسندگان، شهادت امام حسین و جدا شدن سر مبارک از تن ایشان را نقل می کنند و عدّه ای می گویند آخرین نفر که سر امام را برید سنان بن أنس بوده و عدّه ای دیگر می گویند: شمر سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را از تن جدا کرد ولی هیچ اشاره ای به ماجرای بریدن سر از پشت سر نمی کنند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی.
2ـ در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمی.
3ـ زندگانی امام حسین(ع)، سید هاشم رسولی محلاتی.
--------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) . ابومخنف، مقتل الحسین، ترجمه علی کرمی، قم، مؤسسة مطبوعاتی دارالکتاب جزایری، 1377ش، ص388.
(2) . سید بن طاووس، لهوف، ترجمه عباس عزیزی، انتشارات صلاة، چاپ اول، 1380ش، ص173.
(3) . شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه آیت الله باقر کمره ای، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ پنجم، 1374ش، ص458.
(4) . ملاحسین واعظ کاشفی، روضة الشهدا، تهران، 1334ش، ص280.
طبقه بندی: اهل بیت (ع) امام امام حسین حسین بن علی حسین