شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام
یکی ازمصیبتهای ناگوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغر(ع) است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،
حضرت فرمود :
یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن
کمیت! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق(ع) به شدت گریه کرد بانوان و اهل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند .
اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در این زمان خانمی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام (ع) قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند .
ظاهرأ منظور از این کار یادآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است .
تلخ تر از مرگ
مرحوم حائری مازندرانی در کتاب معالی السبطین آورده که: از بقراط حکیم پرسیدند در ذائقه انسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟ گفت: تلخ تر از مرگ در ذائقه انسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخواهد،
فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه. پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیرخوار خود را روی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب، از کوفیان پست ولعنت شده خواست.
کیفیت شهادت علی اصغر(ع)
درباره چگونگی شهادت فرزند خردسال اباعبدالله(ع) در مقاتل متفاوت نقل های گوناگونی آمده است که ما چند نمونه را بیان نموده و تحقیق بیشتر را به خودتان وا می گذاریم: البته درباره فرزند خردسال امام نیز باید این بیان شود که برای امام دو فرزند خردسال ذکر شده است.
1. به روایت الملهوف سید بن طاووس :
لَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعین یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا؟ فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه. فَأخَذَه و اَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله . قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض.
با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت درحالیکه بانگ می زد: آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟ آیا موحدی هست که به خاطر ما از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که با امید به خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام (ع) به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم. حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود: آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است . حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتاد. (الملهوف، ص168، بحارالانوار،ج45، ص46، به نقل از دانشنامه امام حسین(ع)،ج7، ص38 ).
2. به روایت ابی مخنف
لما قعد الحسین اتى بصبى له فاجلسه فی حجره زعموا انه عبد الله بن الحسین. قال ابو مخنف: قال عقبه بن بشیر الأسدی: قال لی ابو جعفر محمد ابن على بن الحسین: ان لنا فیکم یا بنى اسد دما، قال: قلت: فما ذنبی انا فی ذلک رحمک الله یا أبا جعفر! و ما ذلک؟ قال: اتى الحسین بصبى له، فهو فی حجره، إذ رماه احدکم یا بنى اسد بسهم فذبحه، فتلقى الحسین دمه، فلما ملا کفیه صبه فی الارض ثم قال: رب ان تک حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذلک لما هو خیر، و انتقم لنا من هؤلاء الظالمین.
و چون حسین بنشست کودک وى را که پنداشتهاند عبد الله بن حسین بود آوردند که در بغل گرفت. عتبة بن بشیر اسدى گوید: ابو جعفر محمد بن على بن حسین به من گفت: «اى بنى اسد، خونى از ما پیش شما هست.» گوید: گفتم: «اى ابو جعفر خدایت رحمت کناد گناه من در این میانه چیست؟ چگونه بود؟» گفت: «کودک حسین را پیش وى آوردند که در بغل گرفت و یکى از شما، اى بنى اسد، تیرى بزد و گلوى او را درید، حسین خون او را بگرفت و چون کف وى پر شد آن را به زمین ریخت و گفت: «پروردگارا، اگر فیروزى آسمان را از ما بازگرفتهاى چنان کن که به سبب خیر باشد و انتقام ما را از این ستمگران بگیر.»(وقعه الطف لابی مخنف،تحقیق یوسفی غروی، ص281 )
3. به روایت الارشاد شیخ مفید
ثُمَّ جَلَسَ الْحُسَیْنُ (ع) أَمَامَ الْفُسْطَاطِ فَأُتِیَ بِابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ هُوَ طِفْلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حَجْرِهِ فَرَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِی أَسَدٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ فَتَلَقَّى الْحُسَیْنُ (ع) دَمَهُ فَلَمَّا مَلَأَ کَفَّهُ صَبَّهُ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ: رَبِّ إِنْ تَکُنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِکَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ- ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أَهْلِهِ.
حضرت امام حسین (ع) برابر خیمه گاه خود نشست. فرزند خردسالش بنام عبد اللَّه را برایش آوردند امام او را در دامانش نشاند. مردى از بنى اسد او را هدف تیر قرار داد و ذبحش کرد، حسین (ع) خون او را گرفت و هنگامی که کف دستش پر شد، آن را بر زمین ریخت. و مىفرمود پروردگارا اگر درب نصرت و یارى آسمانى را بسوى ما بسته این قربانى را بجاى بهترین تقدیمیها از ما بپذیر و داد ما را از این گروه ستمگر بگیر. آنگاه آن کودک را آورد و کنار کشتگان دیگر گذارد.(الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص108)
4. به روایت زیارت ناحیه
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: (السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى).
لذا با توجه به نمونه های بالا می توان چنین دسته بندی درباره شهادت علی اصغر(ع) داشت :
الف. درباره نوع شهادت و خوردن تیر به گلو همه نقل ها متفق می باشند.
ب. درباره اینکه آیا طفل شیرخوار در دامان پدر و یا بر دستان او مقابل لشکر عمربن سعد شهید شد یا نهف بعضی گفته اند در جلوی خیمه و بعضی بیان کردند در جلوی لشکر شهید شده.
ج. درباره دست پر کردن امام از خون عل اصغر تقریبا تمام نقل ها متفق می باشند.
د. درباره پرتاب خون به آسمان، بعضی بیان نموده و بعضی مانند شیخ مفید نظر به ریختن خون بر زمین دارند.
آیا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دختری به اسم رقیه(س) داشته اند؟ چرا که شنیده ام شهید مطهری می گفته که حضرت رقیه گویا اصلاً وجود خارجی ندارد؟
پاسخ: در پاسخ به سوال شما باید گفت که دو نظریه متفاوت اما قابل جمع در مورد این مسئله وجود دارد:
الف) در میان منابع کهن و اصیل تاریخ و همچنین در کتابهایی که تحت عنوان «مقتل» پیرامون شهادت امام حسین(ع) نوشته شدهاند (از قبیل: تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری؛ الارشاد، شیخ مفید؛ مناقب آل ابیطالب، ابن شهراشوب؛ اعلام الوری، طبرسی؛ نسب قریش، مصعببنعبدالله الزبیری؛ انساب الاشراف، بلاذری؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی و ...) هیچ نامی از حضرت رقیه به میان نیامده است. مورخان و مقتل نویسان فقط از دو دختر امام حسین به نامهای: فاطمه و سکینه یاد کرده اند. و در هیچ یک از منابع اولیه (یعنی از زمان شهادت تا شش قرن پس از آن) نامی از رقیه (فاطمه صغری) موجود نیست. این نام در منابع متاخر (مربوط به صدههای اخیر)از قبیل: نفس المهموم (ص 415-416)؛ معالی السبطین (ج2، ص170)؛ منتهی الآمال(ج1، ص807 و ...)؛ به ادبیات عاشورا وارد شده است.
ب) در برخی منابع تعداد فرزندان امام حسین را (بجای 6 فرزند) ده نفر ذکر کردهاند که عبارتند از: شش پسر و چهار دختر. در این میان نام سه تن از دختران امام حسین(ع) را آورده و هیچکدام به نام دختر چهارم اشارهای نمیکنند. از این میان به عنوان نمونه میتوان به:
1- «اربلی» نویسنده کتاب «کشف الغمه» اشاره نمود وی به نقل از شخصی به نام کمال الدین مىنویسد: امام حسین ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر. و از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام میبرد و چهارمى را نام نمىبرد. (جلد دوم، چاپ اول، تبریز، 1381 هجرى قمرى، ص 38 ).
2- علامه مجلسی نیز همین حرف را به نقل از کمالالدین بن طلحه آورده است. (بحارالانوار، ج 45، ص 331).
3- نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مىگوید: امام حسین(ع) چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب. و چهارمى را نام نبرده است (چاپ سوم، جلد چهارم سید الشهداء ، ص 238).
4- در کتاب «منتخب التواریخ» آمده است: یکى از قبورى که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین(ع) است. پس از آن داستان جالبى را نقل مىکند. مىگوید: شیخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقیه را مىبیند. حضرت رقیه با او مىگوید: به پدرت بگو که به والى شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر مىگوید ولى پدر مىترسد و خبر نمىکند. شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم، همین خواب را مىبینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب مىبیند و با عتاب به او مىگوید: چرا به والى خبر نمىدهى؟! سید نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسرى برایم عطا کن. دعاى او قبول شد و سید مصطفى به دنیا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولى قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است. این ماجرا گویا در سال 1280 قمرى روى داده است(ص 388، چاپ اول).
5- در میان منابع قدیمی تنها کسی که درباره خرابه شام و درگذشت دختر سه و یا چهار ساله امام حسین، گزارشی کوتاه ارائه کرده است عماد الدین حسن بن علی طبری صاحب کتاب «کامل بهایی» میباشد که وی نیز نامی از دختر متوفی نبرده است. مأخذ یگانه و اصلی عماد الدین طبری نیز کتاب «حاویه در مثالب معاویه»است که نویسنده آن «قاسم بن محمد بن احمد ماموفی» از علمای سنی مذهبی است که ظاهرا انسان معتدل و بدون تعصبی بوده است. به جز منبع مزبور در هیچکدام از منابع معتبر و کهن، ذکری از حکایت دختری خردسال که با دیدن سر بریده پدرش جان سپرده باشد به میان نیامده است. ایشان جریان را اینگونه نقل می کنند: در کتاب «حاویة در مثالب معاویة» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مىداشتند و به پسران و دختران آنان مىگفتند: پدرتان به سفر رفته و برمىگردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام حسین کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم و خیلى هم پریشان بود. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچهاى پدرش را مىخواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مىکنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و وفات کرد. (عماد الدین طبرى، کامل بهائى، ج2، ص 179، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، 1376 ش).
سایر کتابهایی که از این تاریخ به بعد نوشته شدهاند با استناد به این کتاب، داستان رقیه را ذکر و آن را پر و بال دادهاند.
توجه به یک نکته ضروری:
توجه به این نکته نیز در اینجا لازم به نظر میرسد که: یکی از بانوانی که پس از واقعه کربلا به اسارت در آمد شخصیتی است به نام «رقیه همسر مسلم بن عقیل» که دختر حضرت على(ع) بوده است، در مورد وی آمده است که ایشان در شام وفات کرده اند.
نتیجه:
شاید بتوان از مجموع مطالب فوق به این نتیجه رسید که:
اصل مسئله ثابت است و آن اینکه یکی از وابستگان به اهلبیت(ع) در شام مدفون است. حال یا دختر امام علی و دختر امام حسین هر دو در شام مدفونند(وبرخی وی را با رقیه دختر امام علی همنام گرفته یا اشتباها نام وی را نیز رقیه ذکر کردهاند) یا فقط شخصی به نام رقیه دختر امام علی(ع).
ظاهرا شهید مطهری نیز همین را میخواهند بفرمایند. لذا به این مسئله در بخش تحریفات لفظی اشاره میکنند و این بدان معنا است که اصل قضیه(یعنی مدفون بودن یکی از وابستگان اهلبیت(ع) در شام) را میپذیرند اما این طول تفصیلی که امروزه با نام شخصیتی به نام «رقیه» مرسوم و معمول گشته را رد مینمایند.
در قرآن مجید، چهار وصف عظیم برای غدیر، نشان از شکوه بی کران آن است: «امروز کافران، از دست اندازی به دین شما نومید گردیده اند؛ امروز دین شما را کامل کردم؛ [امروز] نعمتم را بر شما تمام گردانیدم؛ و خرسند شدم که اسلام کیش شما باشد. (مائده ـ 3)»
غدیر بر امامت امام معصومی پافشاری می کند که با هدایت او راه تا فرجام به روشنی ضمانت گرفته است؛ نه هر انسان آسیب پذیری که پیوسته در معرض اشتباه و خطاست.
توحید غدیر، خدا را ذات لایزال منزهی می داند که با هیچ یک از مخلوقاتش قابل مقایسه نیست، نه جسم قابل تصوری با دست و پا و دیگر اعضا و عظمتی تنزل یافته بسان مخلوقاتش.
باید گفت که راویان بسیاری از اهل سنت و تشیع، حدیث گران قدر غدیر را در کتاب های خود آورده اند. گردآوری اسامی راویان حدیث غدیر که نتیجه زحمات فرزانگانی چون میرحامد حسین و علامه امینی است اثبات می کند که هیچ حدیث نبوی به اندازه حدیث غدیر، روایت کننده ندارد. کتاب های بسیاری نیز درباره بحث های رجالی و تاریخی مربوط به سند حدیث غدیر نوشته شده که از بهترین آن ها می توان به کتاب های عبقات الانوار و الغدیر اشاره کرد. هم چنین تاریخچه مفصلی از اسناد و راویان حدیث غدیر تدوین شده و جنبه های اعجاب انگیز آن در زمینه های اسناد و رجال تبیین گردیده است.
غدیر هم واقعه است و هم حادثه؛ اگر واقعه را رخدادی نیک و رویدادی مثبت معنی کنیم، و حادثه را رخدادی سهمگین و ناگوار، غدیر برای پیامبر واقعه ای شیرین است که حاصل سال ها سعی در گلستانی، بوستان رسالت را به دست باغبانی امین و پارسا می سپرد که محبوب خدا و ملائک بود، و برای امت اسلام واقعه ای به یاد ماندنی است که جانشین پیامبرشان را شناختند و امور دنیا و آخرتشان را رهاشده از تدبیر ندیدند... و حادثه است برای آنان که امیدهای باطلشان به یأس تبدیل گشت و حادثه است برای تاریخ که رودرروی چشمانش،حقیقتی مسلم را به قربانگاه انکار بردند.
آنچه در زیر میآید پنجاه نام و یا صفت برای روز غدیر است که از روایات برگرفته شده است:
1 ـ بزرگترین عید خدا؛ «عیدالله الاکبر» (1)
2 ـ روز گشایش؛ «یوم وقوع الفرج» (2)
3 ـ روز خشنودی پروردگار؛ «یوم مرضاة الرحمن» (3)
4 ـ روز زبونی شیطان؛ «یوم مرغمة الشیطان» (4)
5 ـ روز مشعل فروزان دین؛ «یوم منار الدین» (5)
6 ـ روز بپا خاستن؛ «یوم القیام» (6)
7 ـ روز شادمانی؛ «یوم السرور» (7)
8 ـ روز لبخند؛ «یوم التبسم» (8)
9 ـ روز راهنمایی؛ «یوم الارشاد» (9)
10 ـ روز بلندی گرفتن منزلت شایستگان؛ «یوم رفع الدرج» (10)
11 ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ «یوم وضوح الحجج» (11)
12 ـ روز آزمایش بندگان؛ «یوم محنة العباد» (12)
13 ـ روز راندن شیطان؛ «یوم دحر الشیطان» (13)
14 ـ روز آشکار کردن حقیقت؛ «یوم الایضاح» (14)
15 ـ روز بیان کردن حقایق ایمان؛ «یوم البیان عن حقایق الایمان» (15)
16 ـ روز ولایت؛ «یوم الولایة» (16)
17 ـ روز کرامت؛ «یوم الکرامة» (17)
18 ـ روز کمال دین؛ «یوم کمال الدین» (18)
19 ـ روز جداسازی حق از باطل؛ «یوم الفصل» (19)
20 ـ روز برهان؛ «یوم البرهان» (20)
21 ـ روز منصوب شدن امیرمؤمنان؛ «یوم نصب امیرالمؤمنین(ع)» (21)
22 ـ روز گواهی و گواهان؛ «یوم الشاهد و المشهود» (22)
23 ـ روز پیمان؛ «یوم العهد المعهود» (23)
24 ـ روز میثاق؛ «یوم المیثاق المأخوذ» (24)
25 ـ روز آراستن؛ «یوم الزینة» (25)
26 ـ روز قبولی اعمال شیعیان؛ «یوم قبول اعمال الشیعة» (26)
27 ـ روز رهنمونی به رهنمایان؛ «یوم الدلیل علی الرواد» (27)
28 ـ روز امن و امان؛ «یوم الامن المأمون» (28)
29 ـ روز آشکار کردن امور پنهان؛ «یوم ابلاء السرائر» (29)
30 ـ عید اهل بیت(ع)؛ «عید اهل البیت(ع)» (30)
31 ـ عید شیعیان؛ «عید الشیعة» (31)
32 ـ روز عبادت؛ «یوم العبادة» (32)
33 ـ روز اتمام نعمت؛ «یوم تمام النعمة» (33)
34 ـ روز اظهار گوهر مصون؛ «یوم اظهار المصون من المکنون» (34)
35 ـ روز بر ملا کردن مقاصد پوشیده؛ «یوم ابلاء خفایا الصدور» (35)
36 ـ روز تصریح برگزیدگان؛ «یوم النصوص علی اهل الخصوص» (36)
37 ـ روز محمد(ص) و آل محمد(ص)؛ «یوم محمد(ص) وآل محمد(ص)» (37)
38 ـ روز نماز؛ «یوم الصلاة» (38)
39 ـ روز شکرگزاری؛ «یوم الشکر» (39)
40 ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ «یوم الدوح» (40)
41 ـ روز غدیر؛ «یوم الغدیر» (41)
42 ـ روز روزه داری؛ «یوم الصیام» (42)
43 ـ روز اطعام؛ «یوم اطعام الطعام» (43)
44 ـ روز جشن؛ «یوم العید» (44)
45 ـ روز عالم بالا؛ «یوم الملأ الاعلی» (45)
46 ـ روز کامل کردن دین؛ «یوم اکمال الدین» (46)
47 ـ روز شادابی؛ «یوم الفرح» (47)
48 ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ «یوم الافصاح عن المقام الصراح» (48)
49 ـ روز افشای پیوند میان کفر و نفاق؛ «یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود» (49)
50 ـ روز گردهمایی و تعهد حاضران؛ «یوم الجمع المسؤول» (50)
پینوشتها:
1ـ امام رضا(ع) میفرماید: و هوعید الله الاکبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص 286.
2ـ قال علی (ع): هذا یوم فیه وقع الفرج، مصباح المتهجد، ص 700.
3ـ قال الصادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایت خداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص 323.
4ـ قال الرضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان، بحارالانوار، ج 98، ص 323.
5ـ قال الصادق(ع): یوم منارالدین أشرف منهما (روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامیتر است.
6ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم القیام (روزغدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار، ج 98، ص323.
7ـ قال الصادق(ع): انه یوم السرور، الغدیر، ج 1، ص 286.
8ـ قال الرضا(ع): و هو یوم التبسم ،المراقبات، ص257.
9ـ قال علی(ع): هذا یوم الارشاد ، مصباح المتهجد، ص 700.
10ـ قال علی(ع): هذا یوم فیه ... رفعت الدرج (این روزی است که منزلت شایستگان در آن، بلندی گرفت) مصباح المتهجد، ص 700.
11ـ قال علی(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزی است که دلایل خداوند در آن، روشن گشت).
12ـ قال علی(ع): هذا یوم محنة العباد، مصباح المتهجد، ص 700.
13ـ قال علی(ع): و هو ... یوم دحرالشیطان، مصباح المتهجد، ص 700.
14ـ قال علی(ع): و هو یوم الایضاح (روزغدیر، روزآشکار کردن حقیقت است) مصباح المتهجد، ص700.
15ـ قال علی(ع): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان، مصباح المتهجد، ص 700.
16ـ امام رضا(ع) در حدیثی مفصل، روزغدیر را روزعرضه ولایت به انسانها و مخلوقات معرفی میکند، المراقبات، ص 257.
17ـ امام صادق(ع): در هنگام ملاقات با برادر ایمانی خود بگو: الحمدالله الذی اکرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را که ما را در این روز کرامت داد) المرقبات، ص 257.
18ـ قال علی(ع) و هو ... یوم کمال الدین، مصباح المتهجد، ص 700.
19ـ قال علی(ع): هذا یوم الفصل الذی کنتم توعدون، مصباح المتهجد، ص 700.
20ـ قال علی(ع): و هو ... یوم البرهان، مصباح المتهجد، ص 700.
21ـ قال الصادق(ع): الیوم الذی نصب منه رسول الله امیرالمؤمنین(ع)، الغدیر، ج 1، ص 285.
22ـ قال علی(ع): وهو... یوم الشاهد و المشهود، مصباح المتهجد، ص700. امام صادق(ع): نام غدیر در زمین روز به گواهی گرفته شدگان (جمع مشهود) است. بحارالانوار، ج 98، ص 231.
23ـ قال علی(ع): و هو... یوم العهد المعهود، مصباح المتهجد، ص 700 .
24ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز میثاق گرفته شده است، بحارالانوار، ج 98، ص 321.
25ـ امام رضا(ع): روزغدیر، روز زینت است، المراقبات، ص 257.
26ـ قال الرضا(ع): یوم تقبل اعمال الشیعة، المراقبات، ص 257.
27ـ قال علی(ع): هذا ... یوم الدلیل علی الرواد (این، روز رهنمونی به رهنمایان است) مصباح المتهجد،ص 700.
28ـ قال علی(ع): هذا یوم الامن المأمون، مصباحالمتهجد، ص 700.
29ـ قال علی(ع): هذا یوم ابلاء السرائر، مصباح المتهجد، ص 700.
30ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا لنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300.
31ـ قال الصادق(ع): جعله عیدا ... لموالینا و شیعتنا، بحارالانوار، ج 98، ص 300.
32ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روزعبادت است. الغدیر، ج 1 ، ص 285.
33ـ قال الصادق(ع): انه الیوم الذی... تمت فیه النعمة، الغدیر، ج 1، ص 285.
34ـ قال علی(ع): هذا یوم اظهارالمصون من المکنون، مصباح المجتهد، ص 700.
35ـ قال علی(ع): هذا یوم ابدی خفایا الصدور و مضمرات الامور، مصباح المتهجد ص 7.
36ـ قال علی(ع): هذا یوم النصوص علی اهل الخصوص (این، روز تصریح برگزیدگان است) همان.
37ـ قال الصادق(ع):هوالیوم الذی جعله لمحمد(ص) و آله(ع) ، المراقبات، ص 257.
38ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز نماز است. الغدیر، ج 1 ص 285.
39ـ امام صادق(ع): روزغدیر، روز شکرگزاری است. الغدیر، ج 1، ص 285.
40ـ قال علی(ع): و انزل علی نبیه فی یوم الدرج ما بین له عن ارادته فی خلصائه (و خداوند در روز دوم، اراده خویش را در حق بندگان خاص و گزیدگان خود اظهار داشت) مصباح المتهجد، ص 700. مقصود ازدرج ، درختان پر شاخ و برگی است که در سرزمین غدیر وجود داشت و حضرت در سایه آنها قرار گرفت و ولایت امیرمؤمنان(ع) را ابلاغ فرمود.
41ـ این نام، معروفترین نام غدیر است که از مکان واقعه گرفته شده است.
42ـ قال الصادق(ع): ذلک یوم صیام (روز غدیر، روز روزه داری است) بحارالانوار، ج 98، ص 323.
43ـ امام صادق(ع): روز غدیر، روز اطعام است. بحارالانوار، ج 98، ص 323.
44ـ قال الصادق(ع): انه یوم عید، بحارالانوار، ج 98، ص 298.
45ـ قال علی(ع): هذا یوم الملأ الاعلی ... (این روز عالم بالا است...) مصباح المتهجد، ص 700.
46ـ قال الرضا(ع): هو الیوم الذی اکمل الله فیه الدین، المراقبات، ص 257.
47ـ قال الصادق(ع): انه یوم فرح، الغدیر، ج 1، ص 286.
48ـ قال علی(ع): و هو ... یوم الایضاح عن المقام الصراح (روزغدیر، روز به صراحت سخن گفتن از مقام ناب است) مصباح المتهجد، ص 700.
49ـ قال علی(ع): و هو یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود (غدیر، روز باز کردن گره پیوند میان کفر و نفاق است) مصباح المتهجد، ص 700.
50ـ امام صادق(ع): نام غدیر در زمین، روز بازخواست شدگان است. بحارالانوار، ج 98، ص 320.