ماجرای بریدن سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ از پشت چیست و چرا؟
پاسخ : این گفته اگر چه بر سر زبان ها افتاده است و در مجالس عزاداری هم در ذکر مصیبت ها گفته می شود ، امّا آنچه که در واقع مورّخین و نویسندگان حادثة عاشورا پیرامون آخرین لحظات شهادت امام حسین ـ علیه السّلام ـ گفته اند غیر این است.
و این نقل را که نتوانستند سر امام ـ علیه السّلام ـ را از جلو ببرند چون پیامبر حلقوم مبارک ایشان را بارها بوسیده بوده است، لذا ناچاراً از پشت، سر مبارک امام را جدا کردند، هیچ نویسنده ای ذکر نکرده است.بنابراین ماجرای بریدن سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ از پشت نقلاً و عقلاً پذیرفته نیست.
در آخرین لحظات شهادت امام ـ علیه السّلام ـ زرعة بن شریک ضربه ای به کف دست چپ و ضربه ای نیز بر شانة حضرت وارد آورد و امام دیگر توان نشستن را از دست دادند و بر چهرة مبارک به روی زمین افتادند در این زمان بود که سنان بن أنس به امام حمله کرد و نیزه ای بر پیکر امام وارد آورد و در آن لحظات هر کس به امام نزدیک می شد سنان به او حمله می کرد و اجازه نمی داد چرا که می ترسید سر نازنین امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دیگری از پیکر مبارکش جدا کند و نزد امیرش ببرد و بدینسان خودش بر شهادت گاه امام فرود آمد و سر آن حضرت را جدا کرد و آن را به خولی بن یزید(لعنهم الله) سپرد.(1)
صاحب لهوف سید ابن طاووس می نویسد: عمر بن سعد به خولی بن یزید گفت که سر امام را جدا کند ولی دستانش لرزید و نتوانست و پس از خولی، سنان بن أنس نخعی از اسبش به زیر آمد فضربه بالسیف فی حلقه الشریف و هو یقول: «والله انیّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خیر الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سید ابن طاووس به صراحت می گوید: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشیر خویش را بر گلوی حسین ـ علیه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا می کنم در حالی که می دانم تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادرت بهترین مردم اند و پس از گفتن این کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد.(2)
امّا شیخ مفید و طبرسی گفته اند: چون خولی بن یزید اصبحی پیش جست و از اسب به زیر آمد تا سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را ببرد لرزه اش گرفت و شمر گفت: خدا بازویت را بگسلاند، چرا می لرزی! و از اسب پیاده شد و سر امام ـ علیه السّلام ـ را خود شمر برید و تحویل خولی داد.(3)
حتّی صاحب روضة الشهدا می نویسد: که چون شمر بر روی سینة امام حسین ـ علیه السّلام ـ نشست امام نشانه های قاتل خویش را در او دید و گفت: جایی که تو نشسته ای و جایی که تو قصد بریدن آن را داری جایی است که پیامبر خدا بارها بوسه زده است و امام اجازة نماز خواندن خواست و شمر از روی سینة حضرت بلند شد ولی هنوز امام نماز را تمام نکرده بود که در سجده گاه امام را شهید کرد و سر ایشان را از بدن جدا کرد.(4) پس به این گونه تمامی مورخین و نویسندگان، شهادت امام حسین و جدا شدن سر مبارک از تن ایشان را نقل می کنند و عدّه ای می گویند آخرین نفر که سر امام را برید سنان بن أنس بوده و عدّه ای دیگر می گویند: شمر سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را از تن جدا کرد ولی هیچ اشاره ای به ماجرای بریدن سر از پشت سر نمی کنند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی.
2ـ در کربلا چه گذشت؟ (ترجمه نفس المهموم)، شیخ عباس قمی.
3ـ زندگانی امام حسین(ع)، سید هاشم رسولی محلاتی.
--------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) . ابومخنف، مقتل الحسین، ترجمه علی کرمی، قم، مؤسسة مطبوعاتی دارالکتاب جزایری، 1377ش، ص388.
(2) . سید بن طاووس، لهوف، ترجمه عباس عزیزی، انتشارات صلاة، چاپ اول، 1380ش، ص173.
(3) . شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه آیت الله باقر کمره ای، قم، انتشارات مسجد جمکران، چاپ پنجم، 1374ش، ص458.
(4) . ملاحسین واعظ کاشفی، روضة الشهدا، تهران، 1334ش، ص280.
طبقه بندی: اهل بیت (ع) امام امام حسین حسین بن علی حسین
امام محمد باقر (ع)، جمعهی نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود. نام او «محمد» و کنیه اش «ابو جعفر»، و «باقر العلوم» یعنی «شکافندهی دانشها» لقب آن گرامی است.
نسب امام محمد باقر (ع) هم از جانب پدر و هم از جانب مادر به پیامبر (ص) و حضرت علی و زهرا (ع) میرسد، زیرا پدر او امام زین العابدین(ع) فرزند امام حسین(ع)، و مادر او بانوی گرامی «ام عبد الله» دختر امام مجتبی (ع) است. [1] پیامبر (ص) به «جابر بن عبد الله انصاری» فرمود: ای جابر! تو زنده میمانی و فرزندم«محمد» را که نامش در تورات «باقر» است در مییابی، بدان هنگام سلام مرا بدو برسان. [2] دانش امام محمد باقر (ع) نیز همانند دیگر امامان از سر چشمهی وحی بود. «جابر بن عبد الله» نزد امام محمد باقر (ع) میآمد و از آنحضرت دانش فرا میگرفت و به آن گرامی مکرر عرض میکرد: ای شکافندهی علوم! گواهی میدهم تو در کودکی از دانشی خدا داد برخورداری. [3]
شخصیت علمی امام محمد باقر (ع) چنان خیره کننده بود که «جابر بن یزید جعفی» به هنگام روایت از آن گرامی میگفت: «وصی اوصیاء و وارث علوم انبیاء محمد بن علی بن الحسین مرا چنین روایت کرد ... » [4] امام محمد باقر (ع)، هفتم ذیحجهی سال 114 هجری در پنجاه و هفت سالگی در زمان ستمگر اموی «هشام بن عبد الملک» مسموم و شهید شد. جسم مطهرش را در بقیع کنار آرامگاه امام مجتبی(ع) و امام سجاد (ع) به خاک سپردند، سلام خدا بر او باد. [5]
پی نوشت ها:
[1]. تواریخ النبی و الآل تستری ص 47.
[2]. امالی شیخ صدوق ص 211 چاپ سنگی .
[3]. علل الشرایع شیخ صدوق ج 1 ص 222 چاپ قم .
[4]. ارشاد شیخ مفید ص 246 چاپ آخوندی.
[5]. کافی ج ا ص 469 و ج 5 ص 117.
قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ دل هاى مردم گریزان است، به کسى روى آورند که خوشرویى کند . منبع: نهج البلاغه،حکمت 50
طبقه بندی: اهل بیت (ع) امام امام علی امیرالمومنین
در حدیثى از امام صادق- علیهالسلام- آمده است که: «جز خدا هیچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفرید و براى هر یک از آن انوار، اسمى از اسماى الهى بود. خدا «حمید» است و این اسم در محمد- صلى اللَّه علیه و آله- ظهور یافت. خدا «اعلى» است که در امیرالمؤمنین على- علیهالسلام- ظهور یافت. و براى خدا «اسماى حسنى» وجود دارد که نام حسن و حسین- علیهماالسلام- از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراى اطهر، فاطمه(س) اشتقاق پیدا کرد پس وقتى که آن انوار را آفرید، اینها را در میثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند .
و خدا فرشتگان را از نور آفرید پس وقتى که فرشتگان به این انوار نظر کردند، امر و شأن اینها را بزرگ شمردند و تسبیح را (از آنها) فراگرفتند و این مطابق با گفتهى فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقیقت ما (در انتظار اوامر الهى در تدبیر عالم) صف کشیدهایم. و به راستى ما تسبیح کنندهایم، و آن هنگام که آدم- علیهالسلام- را آفرید آدم به سوى این انوار از طرف راست عرش با دقت نظر نموده عرض کرد: اى صاحب اختیار من! آنان کیستند؟ خداى متعال در پاسخ فرمود: اى آدم! آنها برگزیدگان من و خواص من هستند، اینها را از نور عظمت و بزرگىام آفریدهام و از اسمهاى خودم اسمى را براى اینها برگرفتم، پس عرض کرد: اى پروردگارم! به حقى که تو بر اینها دارى اسمهاى اینها را به من بیاموز، پس خداى متعال فرمود: اى آدم! این اسمها نزد تو امانت باشد (که) سرّ و رازى از راز من است. غیر تو نباید بر آن آگاه شود جز به اذن من، عرض کرد: پروردگارم قبول کردم. خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسمهاى آنها را به آدم- علیهالسلام- تعلیم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هیچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداى متعال که فرمود: مرا از نامهاى اینها خبر دهید اگر راست مىگویید، عرض کردند: منزهى تو! براى ما علمى نیست جز آنچه به ما آموختهاى.
همانا تو عالم و داراى حکمتى. (آنگاه خداوند) فرمود: اى آدم! فرشتگان را به اسمهاى آن انوار خبر ده، پس وقتى که اینها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که این مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهى از آن، فضیلت و برترى یافته است. سپس امر به سجدهى آدم- علیهالسلام- شدند؛ زیرا که سجدهى ملائکه، فضیلتى براى آدم و عبادت براى خداى متعال بود. چون که سجده ملائکه، سزاوار آدم بود. تفسیر فرات، ص 11
طبقه بندی: اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فاطمه زهرا امیرالمومنین
درآمد :
کسانی که دقت کاملی در تاریخ نداشتهاند ، مدعی شدهاند که منازل مدینه و مکه در زمان صدر اسلام ، اصولا درب چوبی نظیر درهای امروزی نداشت و مردم برای پوشاندن منزل از دید اغیار ، تنها از پرده استفاده می کردند. آنان پس از طرح این ادعا، نتیجه گرفتهاند که: بنابراین، ماجرای سوزاندن در خانه حضرت زهرا (س) و قرار دادن ایشان بین در و دیوار صحیح نیست !!
این شبهه به «دکتر سهیل زکار» نسبت داده میشود ؛ اگر چه مدرک مستندی درباره استناد این شبهه به وی در دست نیست. بهرحال از آنجا که این کلام از سوی برخی دیگر نیز تکرار شده ، لازم است پاسخ داده شود .
آنچه در پی میآید، گوشهای از مستنداتی است که از سوی «علامه سید جعفر مرتضی عاملی» در کتاب مأساه الزهرا (ع) ــ چاپ 1977 به وسیلهی دارالسیره بیروت ــ تحقیق شده است :
الف ) مستنداتی درباره درب داشتن خانه های مدینه
1. «ابو فدیک» می گوید : از «محمدبن هلال» درباره مختصات اتاق و حجره عایشه پرسیدم. در ضمن پاسخ گفت: «درب آن به سوی شام بود». گفتم : «آن درب یک مصراع داشت یا دو مصراع؟»گفت: «یک مصراع» پرسیدم : «از چه جنسی بود؟» پاسخ داد: «یا از چوب عرعر بود یا از درخت ساج» ( وفاء الوفاء ــ ج2، ص459 و 456 و 542 ) توضیح: مصراع همان است که در فارسی از آن با عنوان "لنگه" یا "لت" یاد میشود.
2. از «ابوموسی اشعری» نقل است که به همراه پیامبر بود تا اینکه به "بئر أدیس" وارد شدند . پیامبر (ص) داخل شد و ابوموسی بیرون باقی ماند. ابوموسی میگوید : «کنار دربی نشستم که جنس آن از جریب نخل بود».(صحیح مسلم ــ ج7 ص 118و صحیح بخاری ــ ج2ــ ص 187)
3. ابوذر از پیامبر نقل می کند که فرمود : «اگر کسی از کنار خانهای گذشت که درب آن بسته نبود و پرده نیز داشت و نگاهش به داخل خانه افتاد، گناهی بر او نیست ؛ بلکه مقصر، اهل آن خانهاند ». ( مسند احمد ــ ج5 ص153).
4. در حدیث ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه ـ علیهما السلام ـ آمده است که پیامبر (ص) به آندو دستور داد که به منزلشان وارد شوند ، سپس بر ایشان دعا کرد، آنگاه برخاست، بیرون رفت و در را با دست مبارکش به روی آنان بست (ثم قام فأغلق علیهما الباب بیده). ( بحار الانوار ـ ج4 ـ ص122و 142 و مناقب خوارزمی ص243)
5. از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «هر کس متصدی امری از امور مردم گردد سپس درش را به روی فقیر و مظلوم و صاحب حاجتی ببندد خداوند تبارک و تعالی نیز درهای رحمتش را در زمان فقر و حاجت وی به رویش خواهد بست». ( مسند احمد ـ ج3 ـ ص 441).
6. «ابو حمید» از پیامبر (ص) نقل میکند که: «او به ما امر کرد که شبها ظروف آب را در گوشهای قرار دهیم و نیز دستور داد که شبهنگام درها را ببندیم». ( صحیح مسلم ـ ج3ـ ص1593).
7. از «جابر» و «ابوهریره» نقل است که پیامبر (ص) فرمود: «درب منزلت را ببند و نام خدا را جاری کن، بدرستی که شیطان درب بسته را باز نمیکند ». ( سنن ابی داود ـ ج2 ـ ص339 و مسند احمد ـ ج3 ـ ص386 و سنن ابی ماجه ـ ج2 ـ ص1129).
8. در حدیث اسلام آوردن «مادر ابوهریره» و دعا کردن رسوللله (ص) برای او ، ابوهریره میگوید: « ... پس دوان دوان به سوی او رفتم تا به او مژده دهم که رسول الله برایت دعا کرد . وقتی به خانه رسیدم درب منزل را بسته یافتم و صدای تکان خوردن آب در مشک و نیز صدای پای مادرم را شنیدم ... » . ( مسند احمد ـ ج2 ـ ص230).
9. در حدیثی از عائشه است که رسول الله (ص) در شبی از شبها ظن أنها رقدت فانتعل رویدأ و أخذ رداءه رویدا ثم فتح الباب رویدأ ثم خرج و أجافه رویدا.
در تمامی احادیث بالا ، بستن درب با تعابیری مانند " اغلاق الباب" ، "ردّ الباب" و " اجافه الباب" آمده است که همگی به معنی بسته نمودن درب است و برای پرده و نظایر آن به کار نمیرود.
10. در احادیث متعددی ــ از جمله 21 حدیث که علامه جعفر مرتضی در کتاب مذکور آورده است ــ از تعابیر "دق الباب" ، "طرق الباب" ، "ضرب الباب" و "قرع الباب" استفاده شده است که همگی به معنای "در زدن" هستند و درباره دری که پرده داشته باشد به کار نمیروند. زیرا واضح است که پرده ، قابلیت دق الباب ندارد ؛ از جمله : در حدیث رفتن پیامبر به منزل «ابو الهیثم بن التیهان» آمده است : «پس درب خانه را زدیم. زنی گفت : چه کسی در میزند ؟ عمر پاسخ داد : این رسول الله است ...» (کنزالعمال ـ ج7 ـ ص194).
11. در احادیث متعدد دیگری ـ از جمله 43 حدیثی که نویسندهی کتاب مأساه الزهرا (ع) آنها را مذکور داشته است ــ به تعابیری همچون "الاجابه من وراء الباب" یعنی "پاسخ از آن سوی در" ، "خلف الباب" یعنی "پشت در" ، "حرک الباب" یعنی "حرکت دادن در" ، "وضع الید علی الباب فدفعه" یعنی « هل دادن در با دست و باز کردن آن" ، "فتح الباب" یعنی "باز کردن درب" ، "الباب المقفل" یعنی "درب قفلشده" و "کسر الباب" یعنی "شکستن در" بر میخوریم که هیچیک از این تعابیر با پرده و مانند آن سازگاری ندارد.
12. همانگونه که در تواریخ شیعه و سنی آمده است ، اهل یثرب ( مدینه النبی ) تا پیش از هجرت پیامبر اسلام (ص) گرفتار جنگ داخلی دائمی بودند و اختلافات خونین در میان آنها بیداد میکرد ؛ تا جایی که معروف بود که حتی شبها نیز شمشیر و اسلحه را از خود دور نمیکردند ( اعلام الوری ـ ص55 و بحارالانوار ـ ج19ـ ص 8 تا 10) . تا اینکه خداوند با بعثت پیامبر (ص) بر آنان منت نهاد و برادری و صلح را برایشان به ارمغان آورد . با در نظر داشتن این امر ، آیا عقلایی است مردمانی که دائما خطر همسایه را احساس میکردند و در حال جنگ و جدال بودند و حتی در هنگام خواب ، نزد خود شمشیر نگه میداشتند ، برای خانههایشان که مال و ناموس خود را در آن حفظ میکردند و شبها در آن میآرمیدند ، درب نگذارند و فقط به آویزان کردن پرده اکتفا کنند؟ خیر؛ این امر هرگز عقلانی نیست.
13. احادیث دیگری نیز وجود دارند که ثابت میکنند نه تنها منازل مدینه درب داشتند بلکه آن دربها ، قفل و کلید نیز داشتند و کلمه "مفتاح" به معنای کلید بارها تکرار شده است ؛ از جمله: از «دکین بن سعید المزنی» نقل است که گفت: نزد پیامبر (ص) رفتیم و از او درخواست طعام کردیم. پس فرمود : «یا عمر! برو و به آنها غذا بده». فارتقی بنا الی علیه ، فأخذ المفتاح من حجزته ، ففتح ...» (سنن ابی داود ـ ج4 ـ ص361 و مسند احمد ـ ج4 ـ ص174 ) حین کلّم علی (ع) طلحه فی امر عثمان ، انصرف علی (ع) الی بیت المال ، فأمر بفتحه ، فلم یجدوا المفتاح ، فکسر الباب ، و فرق ما فیه علی الناس ، فانصرفوا من عند طلحه حتی بقی وحده ، فسر عثمان بذالک . ( تاریخ طبری ـ ج4 ـ ص431).
14. دستهی دیگری از روایات نیز وجود دارد که بوضوح حاکی از وجود دربهایی با جنس چوب هستند ؛ احادیثی که از "شق الباب" به معنای "شکاف بین دربهایی که از چوب ساخته میشود" سخن میگویند. مسلم است که پرده ، دارای شق و شکاف نیست بلکه درهایی که از "تخته" یا "سعف نخل" ساخته میشدند ، ممکن بود خلل و شکافی بین آنها به وجود بیاید ؛ از جمله : از عائشه نقل است که: «هنگامی که خبر شهادت جعفر بن ابیطالب و عبدالله بن رواحه را آوردند ؛ پیامبر بر زمین نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمایان شد ، و من از شکاف در "شق الباب" او را می نگریستم ...» . ( کنزالعمال ـ ج15ـ ص732).
نیز امام صادق (ع) از امیر المؤمنین علی (ع) نقل فرموده است که : ... روزی رسول الله (ص) در حجره یکی از زنانش نشسته بود و یک مدرات (نوعی شانه از جنس چوب یا فلز) در دست داشت. در این هنگام مردی از شکاف در "شق الباب" به داخل نگریست. پیامبر فرمود: « اگر نزدیک تو بودم ، با این مدراه چشمت را در میآوردم» . (قرب الاسناد ـ ص18 و من لایحضره الفقیه ـ ج 4 ـ ص 74).