سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ پژوه

در پاسخ این پرسش ناگزیریم اشاره اى گذرا به این مطلب بنماییم که اگر پژوهش گر با انصاف و آزاداندیش به سندها و متن هاى «حدیث غدیر» توجّه نماید، به قراین بسیارى دست مى یابد که انگیزه هاى عدم نقل و یا موانع نقل «حدیث غدیر» را به وضوح روشن مى سازد. ما براى نمونه با ارائه چند متن و با نقل هاى مختلف، به یکى از آن موانع اشاره مى کنیم  .

یکى از راویان چنین مى گوید: ابن ابى اوفى بینایى خود را از دست داده بود. او را در راه رو خانه اش دیدم و درباره حدیثى از او پرسیدم  .

گفت: به راستى که شما مردم کوفه حالاتى دارید که نمى توانیم برایتان احادیث را نقل نماییم  .

گفتم: خداوند کارهایت را به سامان برساند! واقعیت آن است که من از آن گروه نیستم و از طرف من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد  .

وقتى خاطرش از جانب من آسوده شد، گفت: کدام حدیث را مى خواهى براى تو نقل کنم؟

راوى گوید: گفتم: حدیث على علیه السلام در غدیر خم را... .1

راوى دیگرى مى گوید: نزد زید بن ارقم رفتم و به او گفتم: دامادم از تو حدیثى در شأن على علیه السلام در روز غدیر خم براى من نقل کرده است. من دوست دارم آن حدیث را از خودت بشنوم  .

زید بن ارقم در پاسخ گفت: شما مردم عراق حالاتى دارید که مانع از نقل حدیث براى شما مى شود  .

به او گفتم: از طرفِ من مشکلى براى تو ایجاد نخواهد شد  .

وقتى از جانب من مطمئن شد، درخواست مرا پذیرفت و گفت: آرى، ما در جُحْفه بودیم... سپس واقعه را تا آخر نقل نمود  .

به او گفتم: آیا رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود  :

اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَن عاداهُ؟

خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن باش با کسى که با او دشمنى ورزد  .

زید بن ارقم گفت: من آن چه را که شنیدم به تو بازگو کردم.2

اکنون اگر این حدیث را که در مسند احمد از زید بن ارقم نقل شده است، با حدیثى که در بخش پیشین از زید بن ارقم آوردیم ـ که آن نیز در مسند احمد آمده بود ـ بسنجید، به خوبى درمى یابید که در این نقل، از بیان ذیل حدیث که همان جمله دعاى رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در حقّ دوستان و نفرین آن بزرگوار بر دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام است خوددارى شده است، آن جا که فرمود  :

فمن کنت مولاه، فإنَّ علیّاً مولاه، اللهمّ عاد من عاداه ووال من والاه

هر که من مولا و سرپرست او هستم، پس على مولا و سرپرست اوست. خدایا! دشمن بدار هر که با على دشمنى ورزد; و دوست بدار آن که با او از در دوستى درآید  .

در حالى که همین جمله توسّط خود زید بن ارقم در کتاب مسند احمد ـ آن سان که گذشت ـ موجود است  .

جالب توجّه این که احمد بن حنبل این دو حدیث را با فاصله چند صفحه آورده است; ولى زید بن ارقم در یک حدیث کلام رسول خدا صلى اللّه علیه وآله را به طور کامل بیان نمى کند و از نقل دعاى پایانى حدیث خوددارى مى نماید و در حدیث دیگر، که براى شخص دیگرى بوده، حدیث را با دعاى پایانى آن نقل مى نماید  .

البتّه ما به زودى متن دیگرى را از معجم کبیر طبرانى، خواهیم آورد که زید بن ارقم این حدیث را به طور کامل و با دعاى پایانى آن براى شخص سومى بیان مى کند  .

پیش از نقل روایت زید بن ارقم از معجم کبیر طبرانى، به کیفیّت نقل زیر نیز توجّه نمایید  !

راوى مى گوید: به سعد بن ابى وَقّاص ـ که یکى از راویان حدیث غدیر و از بزرگان صحابه به شمار مى رود، و به پندار اهل تسنّن یکى از ده نفرى است که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله مژده بهشت به آنان داده است! ـ گفتم: مى خواهم درباره مطلبى از تو سؤال نمایم; ولى از تو تقیّه مى کنم!3

سعد گفت: هر چه مى خواهى بپرس; زیرا من عموى تو هستم  .

راوى گوید: گفتم: جایگاه رسول خدا صلى اللّه علیه وآله در میان شما در روز غدیر چگونه بود؟  ... .

سعد بن ابى وَقّاص شروع به نقل حدیث نمود.4

به شرایط حاکم بر مردم آن زمان درباره حدیث غدیر توجّه کنید! به راستى با چه مشکلات و سختى هایى این حدیث را از اصحاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله که در آن واقعه حضور داشتند اخذ مى کردند. تا آن جا که راوى مى گوید: مى خواهم مطلبى از تو بپرسم; ولى از تو تقیّه مى کنم !

در نقل دیگرى که طبرانى در معجم کبیر نقل کرده است این گونه مى خوانیم. راوى مى گوید: عدّه اى در اطراف زید بن ارقم حلقه زده بودند. شخصى در بین آنان ایستاد و گفت: آیا زید در میان شماست؟

گفتند: آرى، این شخص زید بن ارقم است.

آن شخص گفت: اى زید! تو را به خدایى که معبودى جز او نیست سوگند مى دهم! آیا از رسول خدا شنیدى که درباره على فرمود:

مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مولاهُ، اللهمّ والِ مَنْ والاهُ وعادِ مَنْ عادَاهُ؟

زید گفت: آرى.

او پس از دریافت این پاسخ از جماعت دور شد.

گویا موقعیّت این گونه بوده است که وقتى شخصى مى خواهد حقیقت قضیّه را دریابد، چاره اى ندارد جز این که پرسش خود را با سوگند همراه نماید تا این که زید بن ارقم به احترام سوگندى که او را داده است! واقعه را همان گونه که از پیامبر خدا صلى اللّه علیه وآله شنیده است بیان کند.

 

1 . مناقب علىّ بن ابى طالب علیه السلام، ابن مغازلى: 16.

2 . مسند احمد: 4 / 368.

3 . توجّه دارید که چگونه حتّى خودشان از یک دیگر تقیّه مى کردند.

4 . کفایة الطّالب فى مناقب على بن ابى طالب علیه السلام: 62.







 

درآمد   :

کسانی که دقت کاملی در تاریخ نداشته‌اند ، مدعی شده‌اند که منازل مدینه و مکه در زمان صدر اسلام ، اصولا درب چوبی نظیر درهای امروزی نداشت و مردم برای پوشاندن منزل از دید اغیار ، تنها از پرده استفاده می کردند. آنان پس از طرح این ادعا، نتیجه گرفته‌اند که: بنابراین، ماجرای سوزاندن در خانه حضرت زهرا (س) و قرار دادن ایشان بین در و دیوار صحیح نیست  !!

این شبهه به «دکتر سهیل زکار» نسبت داده می‌شود ؛ اگر چه مدرک مستندی درباره استناد این شبهه به وی در دست نیست. بهرحال از آنجا که این کلام از سوی برخی دیگر نیز تکرار شده ، لازم است پاسخ داده شود  .

آنچه در پی می‌آید، گوشه‌ای از مستنداتی است که از سوی «علامه سید جعفر مرتضی عاملی» در کتاب مأساه الزهرا (ع) ــ چاپ 1977 به وسیله‌ی دارالسیره بیروت ــ تحقیق شده است   :

الف ) مستنداتی درباره درب داشتن خانه های مدینه  

 1.          «ابو فدیک» می گوید : از «محمدبن هلال» درباره مختصات اتاق و حجره عایشه پرسیدم. در ضمن پاسخ گفت: «درب آن به سوی شام بود». گفتم : «آن درب یک مصراع داشت یا دو مصراع؟»گفت: «یک مصراع» پرسیدم : «از چه جنسی بود؟» پاسخ داد: «یا از چوب عرعر بود یا از درخت ساج» ( وفاء الوفاء ــ ج2، ص459 و 456 و 542     ) توضیح: مصراع همان است که در فارسی از آن با عنوان "لنگه" یا "لت" یاد می‌شود.

 2.         از «ابوموسی اشعری» نقل است که به همراه پیامبر بود تا اینکه به "بئر أدیس" وارد شدند . پیامبر (ص) داخل شد و ابوموسی بیرون باقی ماند. ابوموسی می‌گوید : «کنار دربی نشستم که جنس آن از جریب نخل بود».(صحیح مسلم ــ ج7 ص 118و صحیح بخاری ــ ج2ــ ص 187)

 3.        ابوذر از پیامبر نقل می کند که فرمود : «اگر کسی از کنار خانه‌ای گذشت که درب آن بسته نبود و پرده نیز داشت و نگاهش به داخل خانه افتاد، گناهی بر او نیست ؛ بلکه مقصر، اهل آن خانه‌اند ». ( مسند احمد ــ ج5 ص153).

4.       در حدیث ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه ـ علیهما السلام ـ آمده است که پیامبر (ص) به آن‌دو دستور داد که به منزلشان وارد شوند ، سپس بر ایشان دعا کرد، آنگاه برخاست، بیرون رفت و در را با دست مبارکش به روی آنان بست (ثم قام فأغلق علیهما الباب بیده). ( بحار الانوار ـ ج4 ـ ص122و 142 و مناقب خوارزمی ص243)

5.        از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «هر کس متصدی امری از امور مردم گردد سپس درش را به روی فقیر و مظلوم و صاحب حاجتی ببندد خداوند تبارک و تعالی نیز درهای رحمتش را در زمان فقر و حاجت وی به رویش خواهد بست». ( مسند احمد ـ ج3 ـ ص 441).

6.       «ابو حمید» از پیامبر (ص) نقل می‌کند که: «او به ما امر کرد که شب‌ها ظروف آب را در گوشه‌ای قرار دهیم و نیز دستور داد که شب‌هنگام درها را ببندیم». ( صحیح مسلم ـ ج3ـ ص1593).

7.        از «جابر» و «ابوهریره» نقل است که پیامبر (ص) فرمود: «درب منزلت را ببند و نام خدا را جاری کن، بدرستی که شیطان درب بسته را باز نمی‌کند ». ( سنن ابی داود ـ ج2 ـ ص339 و مسند احمد ـ ج3 ـ ص386 و سنن ابی ماجه ـ ج2 ـ ص1129).

8.        در حدیث اسلام آوردن «مادر ابوهریره» و دعا کردن رسول‌لله (ص) برای او ، ابوهریره می‌گوید: « ... پس دوان دوان به سوی او رفتم تا به او مژده دهم که رسول الله برایت دعا کرد . وقتی به خانه رسیدم درب منزل را بسته یافتم و صدای تکان خوردن آب در مشک و نیز صدای پای مادرم را شنیدم ... » . ( مسند احمد ـ ج2 ـ ص230).

9.        در حدیثی از عائشه است که رسول الله (ص) در شبی از شبها ظن أنها رقدت فانتعل رویدأ و أخذ رداءه رویدا ثم فتح الباب رویدأ ثم خرج و أجافه رویدا.

در تمامی احادیث بالا ، بستن درب با تعابیری مانند " اغلاق الباب" ، "ردّ الباب" و " اجافه الباب" آمده است که همگی به معنی بسته نمودن درب است و برای پرده و نظایر آن به کار نمی‌رود.

10.   در احادیث متعددی ــ از جمله 21 حدیث که علامه جعفر مرتضی در کتاب مذکور آورده است ــ از تعابیر "دق الباب" ، "طرق الباب" ، "ضرب الباب" و "قرع الباب" استفاده شده است که همگی به معنای "در زدن" هستند و درباره دری که پرده داشته باشد به کار نمی‌روند. زیرا واضح است که پرده ، قابلیت دق الباب ندارد ؛ از جمله : در حدیث رفتن پیامبر به منزل «ابو الهیثم بن التیهان» آمده است : «پس درب خانه را زدیم. زنی گفت : چه کسی در می‌زند ؟ عمر پاسخ داد : این رسول الله است ...» (کنزالعمال ـ ج7 ـ ص194).

11.    در احادیث متعدد دیگری ـ از جمله 43 حدیثی که نویسنده‌ی کتاب مأساه الزهرا (ع) آنها را مذکور داشته است ــ به تعابیری همچون "الاجابه من وراء الباب" یعنی "پاسخ از آن سوی در" ، "خلف الباب" یعنی "پشت در" ، "حرک الباب" یعنی "حرکت دادن در" ، "وضع الید علی الباب فدفعه" یعنی « هل دادن در با دست و باز کردن آن" ، "فتح الباب" یعنی "باز کردن درب" ، "الباب المقفل" یعنی "درب قفل‌شده" و "کسر الباب" یعنی "شکستن در" بر می‌خوریم که هیچیک از این تعابیر با پرده و مانند آن سازگاری ندارد.

12.   همانگونه که در تواریخ شیعه و سنی آمده است ، اهل یثرب ( مدینه النبی ) تا پیش از هجرت پیامبر اسلام (ص) گرفتار جنگ داخلی دائمی بودند و اختلافات خونین در میان آنها بیداد می‌کرد ؛ تا جایی که معروف بود که حتی شب‌ها نیز شمشیر و اسلحه را از خود دور نمی‌کردند ( اعلام الوری ـ ص55 و بحارالانوار ـ ج19ـ ص 8 تا 10) . تا اینکه خداوند با بعثت پیامبر (ص) بر آنان منت نهاد و برادری و صلح را برایشان به ارمغان آورد . با در نظر داشتن این امر ، آیا عقلایی است مردمانی که دائما خطر همسایه را احساس می‌کردند و در حال جنگ و جدال بودند و حتی در هنگام خواب ، نزد خود شمشیر نگه می‌داشتند ، برای خانه‌هایشان که مال و ناموس خود را در آن حفظ می‌کردند و شب‌ها در آن می‌آرمیدند ، درب نگذارند و فقط به آویزان کردن پرده اکتفا کنند؟ خیر؛ این امر هرگز عقلانی نیست.

13.   احادیث دیگری نیز وجود دارند که ثابت می‌کنند نه تنها منازل مدینه درب داشتند بلکه آن‌ درب‌ها ، قفل و کلید نیز داشتند و کلمه "مفتاح" به معنای کلید بارها تکرار شده است ؛ از جمله: از «دکین بن سعید المزنی» نقل است که گفت: نزد پیامبر (ص) رفتیم و از او درخواست طعام کردیم. پس فرمود : «یا عمر! برو و به آنها غذا بده». فارتقی بنا الی علیه ، فأخذ المفتاح من حجزته ، ففتح ...» (سنن ابی داود ـ ج4 ـ ص361 و مسند احمد ـ ج4 ـ ص174 ) حین کلّم علی (ع) طلحه فی امر عثمان ، انصرف علی (ع) الی بیت المال ، فأمر بفتحه ، فلم یجدوا المفتاح ، فکسر الباب ، و فرق ما فیه علی الناس ، فانصرفوا من عند طلحه حتی بقی وحده ، فسر عثمان بذالک . ( تاریخ طبری ـ ج4 ـ ص431).

14.   دسته‌ی دیگری از روایات نیز وجود دارد که بوضوح حاکی از وجود درب‌هایی با جنس چوب هستند ؛ احادیثی که از "شق الباب" به معنای "شکاف بین درب‌هایی که از چوب ساخته می‌شود" سخن می‌گویند. مسلم است که پرده ، دارای شق و شکاف نیست بلکه درهایی که از "تخته" یا "سعف نخل" ساخته می‌شدند ، ممکن بود خلل و شکافی بین آنها به وجود بیاید ؛ از جمله : از عائشه نقل است که: «هنگامی که خبر شهادت جعفر بن ابی‌طالب و عبدالله بن رواحه را آوردند ؛ پیامبر بر زمین نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمایان شد ، و من از شکاف در "شق الباب" او را می نگریستم ...» . ( کنزالعمال ـ ج15ـ ص732).

نیز امام صادق (ع) از امیر المؤمنین علی (ع) نقل فرموده است که : ... روزی رسول الله (ص) در حجره یکی از زنانش نشسته بود و یک مدرات (نوعی شانه از جنس چوب یا فلز) در دست داشت. در این هنگام مردی از شکاف در "شق الباب" به داخل نگریست. پیامبر فرمود: « اگر نزدیک تو بودم ، با این مدراه چشمت را در می‌آوردم» . (قرب الاسناد ـ ص18 و من لایحضره الفقیه ـ ج 4 ـ ص 74).






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 اردیبهشت 28 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر

در مورد علت این‌گونه نام‌گذاری‌ها و این‌که چرا حضرت علی (ع) نام فرزندانش را ابوبکر، عمر و عثمان گذاشته باید به این چند نکته توجه داشت  :

  1. نام‌های ابوبکر، عمر، عثمان و امثال این‌ها، در آن زمان فراوان بوده و بسیاری از مردم نام فرزندانشان را این‌گونه انتخاب می‌کردند. فرهنگ و ادبیات مردم آن عصر چنین بود (همانگونه که در برهه‌ای نام چنگیز توسط برخی ایرانیان بر فرزاندشان گذاشته می‌شد که هم اکنون نیز دیده می‌شود). علی(ع) هم به عنوان یکی از افراد آن جامعه، از این اسامی برای نامگذاری فرزندان خود استفاده کرد و در آن عصر اگر کسی نام فرزند خود را یزید می‌گذاشت نه به این خاطر بود که از پسر معاویه خوشش می‌آید بلکه این نام، نام متعارف آن عصر بود و دوست و دشمن همه از آن استفاده می‌کردند  .

  2. غالب مردم آن عصر (و نه همه آنان) نسبت به خلیفه اول، دوم، و سوم از روی جهل، نادانی و عدم معرفت نسبت به امام زمان خود احترام قائل بودند. برای همین نام آنها منفور نبود و نامگداری فرزندان به نام آنها هیچ‌گونه حساسیتی ایجاد نمی‌کرد. اما در زمان معاویه به سبب تبلیغات و اهانت‌های بسیار وی و کارگزارانش نسبت به علی(ع)، نام ایشان در میان مردم منفور شد و مردم آن عصر نام علی (ع) را برای فرزندان خود انتخاب نمی‌کردند  .

  3. در آن عصر، صف شیعه و سنی از هم جدا نبود. مسلمانان از یکدیگر متنفر نبودند، اما با گذشت زمان و ایجاد درگیری، اختلاف و کشتار میان مسلمانان هر گروه پیرو کسی شد و نسبت به اسامی طرف مقابل حساسیت‌هایی به وجود آمد.

4. توجه داشته باشیم که نام ابوبکر، عمر، عثمان و نامی عمومی و همگانی است و نه نام اختصاصی. چنین نیست که نام ابوبکر متعلق به ابوبکر و مختص او باشد بلکه این نام یک نام عربی است و مردم عرب آن را همانند دیگر اسامی برای فرزندانشان انتخاب می‌کردند. هزران نفر قبل از وی به این نام نامیده شده بودند. پس از وی هم هزاران نفر دیگر به این نام نامیده شدند و نامیده خواهند شد. فرض کنید که نام پدر یکی از دشمنان ما حسین است (مانند صدام (حسین)، آیا می‌توانیم بگوییم که چون صدام دشمن ما بود، پس ما نام حسین را برای فرزندانمان انتخاب نمی‌کنیم؟! نمی‌توانیم چنین کنیم چون نام حسین یک نام عربی زیبا است و مربوط به همه است و هر کس خواست می‌تواند آن را برای فرزندش انتخاب کند. گرچه صدام دشمن بود ولی این اسم مال او نیست بلکه اسمی همگانی است. کلمه ابوبکر، عمر، عثمان و... هم این‌چنین است. بله اگر اسمی در یک زمان میان مردم منفور شد در این صورت به طور متعارف مردم از آن دوری می‌کنند.

5. از اصحاب پیامبر اسلام عثمان بن مظعون است. عثمان بن مظعون محبوب دل پیامبر بود. این عثمان کسی است که پیامبر خدا پس از مرگ او بدن او را بوسید و این نشانگر محبت بسیار زیاد پیامبر نسبت به اوست. حضرت امام صادق (ع) فرمود: ان رسول الله قَبَّلَ عثمان بن مظعون بعد موته،( وسائل الشیعه،20 جلدی، اسلامیه، ج 2، ص 934، کتاب الطهاره، ابواب غسل المیت باب 5، حدیث اول، باب جواز، تقبیل المیت( « پیامبر خدا عثمان بن مظعون را بعد از وفاتش بوسید». این حدیث، سندش صحیح است. در زمان پیامبر و پس از آن حضرت، برخی به خاطر این عثمان، فرزندانشان را عثمان می‌نامیدند.

در ضمن به نکات زیر توجه فرمایید:

ابوبکر بن علی بن ابی‌طالب:

نام اصلی فرزند امام علی نبوده است بلکه کنیه او بوده است. شیخ طوسی در کتاب رجال خود آن‌جا که نام اصحاب امام حسین (ع) را می‌آورد نام وی را در قسمت کنیه‌ها آورده و می‌فرماید: باب الکنى [ 1055 ] 1 - أبو بکر بن علی علیه السلام ، أخوه ، قتل معه علیه السلام ، امه لیلی بنت مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمة بن جندل بن نهشل ، من بنی دارم.( شیخ طوسی، رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم،‌ جامعه مدرسین، 1415ق. ص 106.)

عمر بن علی بن ابی‌طالب:

در مورد نامگذاری ایشان چنین نقل شده که در کیان اصحاب عمر از حضرت علی خواست تا نام فرزند را او انتخاب کند، و امام هم با توجه به جو حاکم بر مجلس اجازه دادند و عمر هم نام خود را بر فرزند نهاد کتن گزارش بدین صورت است :

حدثنا عیسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب قال ، حدثنی أبی ، عن أبیه ، عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : ولد لی غلام یوم قام عمر رضی الله عنه فغدوت علیه فقلت له : ولد لی غلام هذه اللیلة ، فقال : ممن ؟ قلت : من التغلبیة ، قال : فهب لی اسمه ، قلت : نعم ، قال : فقد سمیته باسمی ونحلته غلامی مورکا - قال : وکان نوبیا - قال : فأعتقه عمر بن علی بعد ذلک ، فولده الیوم موالیه.( ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق، ج2 ، ص 755)






نوشته شده در تاریخ جمعه 90 اردیبهشت 23 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر عثمان

________________________________________

چنین تصور نشود که دوست داشتن مسأله ای پیش پا افتاده و فرعی در دیدگاه شرع مقدس اسلام است. برخلاف این نظر اگر اندکی به متون اسلامی مراجعه شود به این نتیجه می رسیم که اسلام برای دوست داشتن جایگاه ویژه ای لحاظ کرده است. می توان گفت دوست داشتن از عمل سخت تر است؛ زیرا به اجبار می توان عمل کرد اما به اجبار نمی توان دوست داشت. و این خود نشان از اهمیت موضوع است  .

________________________________________

محبت در قرآن

قرآن که مهمترین و بزرگترین منبع دین اسلام است در این باب فراوان سخن به میان آورده است. در چند جای از قرآن لفظ دوست داشتن آمده است: یکسری از آیات که مربوط می شود به اینکه خداوند چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی را دوست ندارد. از جمله آیات دیگر در این زمینه  :

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مى‏کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مى‏دارند. اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است.(1) بنابراین امکان ندارد کسی ایمان به خدا داشته باشد اما او را دوست نداشته باشد؛ ایمان بدون محبت خدا معنا ندارد  .

در جای دیگر می فرماید: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ‏ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده، و(به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانى که داراى این صفاتند هدایت یافتگانند! (2) که دوستی معتقدات دینی از نشانه های هدایت معرفی شده است  .

یکی از فروع دین تولی است یعنی دوست داشتن برای رضای خدا همانطور که قرآن از زبان سلیمان نبی می گوید: فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَ‏ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجاب‏؛ (سلیمان) گفت: «من این اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم (و مى‏خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم»... (3  )

دوست داشتن دوستان خدا

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: کدام یک از رشته‏هاى ایمان استوارتر است، گفتند: خدا و رسولش به این موضوع داناترند، در این جا بعضى از آنها گفتند: زکات است، و بعضى اظهار داشتند روزه مى‏باشد و دسته‏اى هم گفتند حج و عمره است و بعضى هم گفتند جهاد مى‏باشد. در این هنگام رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله متوجه یاران خود شدند و فرمودند: آنهائى که شما گفتید درست مى‏باشد ولى مقصود آنها نیستند، محکم‏ترین رشته‏هاى ایمان،‏ محبت براى خدا و دشمنى براى خدا مى‏باشد، و با دوستان‏ خدا دوست بودن و بیزارى و برائت از دشمنان‏ خدا نمودن و بریدن از آنها. (4  )

حضرت فاطمه علیهاالسّلام بی تردید از دوستان خداست بلکه از بهترین اولیای الهی است. از سویی محبت به اولیای الهی نیز نشانه دوستی با خداست؛ و شکی نیست که یکی از اولیای بزرگ الهی سیده نساء عالمین حضرت فاطمه سلام الله علیهاست  .

آثار محب حضرت فاطمه علیهاالسلام

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ  ...

از سلمان فارسی روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد با من در بهشت است و کسی که در دل کینه او را داشته باشد در آتش جهنم است. سلمان! دوستی فاطمه (علیهاالسلام) در ده جا سودمند است که آسانترین آن مواضع: مرگ، قبر، میزان، در محشر، در پل صراط، و هنگام محاسبه اعمال است. هر کس دخترم فاطمه از او راضی باشد من از او راضیم و هر کس من از او راضی باشم خدا از او راضی خواهد بود. (5  )

شفاعت شدن و شفاعت کردن

در روایتی دیگر آمده است که محبین حضرت زهرا علیا السّلام دارای مقام شفاعت هستند  :

  ‏ قَالَ جَابِرٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع : ... فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی فَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَکِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّة ... فَیَقُولُ اللَّهُ یَا أَحِبَّائِی ارْجِعُوا وَ انْظُرُوا مَنْ أَحَبَّکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ أَطْعَمَکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ ... انْظُرُوا مَنْ رَدَّ عَنْکُمْ غَیْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ خُذُوا بِیَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّة... (6)؛ امام صادق علیه السّلام فرماید: جابر بن عبداللَّه به امام باقر علیه السّلام عرض کرد: جانم به فداى تو اى فرزند رسول خدا! از تو مى‏خواهم تا در باره فضل و برترى جدّه‏ات فاطمه علیهاالسّلام حدیثى برایم نقل کنى که شیعیان از شنیدن آن خوشحال شوند  .

امام فرمود: اجدادم از رسول خدا نقل کرده‏اند که ایشان فرمود: هنگامى که روز قیامت فرا مى‏رسد ... خداوند متعال مى‏فرماید: اى اهل محشر! در این روز کرامت از آن کیست؟

محمّد، على، حسن و حسین مى‏گویند: کرامت مخصوص خداوندى است که یگانه و قهّار مى‏باشد. پس خداوند مى‏فرماید: اى اهل محشر! من عزّت و کرامت را براى محمّد، على، حسن و حسین و فاطمه قرار دادم، پس سر خود را فرود آورید و چشم خود را ببندید تا فاطمه به سوى بهشت رود  .

در این هنگام جبرئیل ناقه‏اى از بهشت، براى حضرت فاطمه آماده مى‏کند و دو پهلوى آن را با بهترین پارچه‏ها و زینتهاى بهشتى پوشانیده و آن را مى‏نشاند و فاطمه بر آن سوار مى‏شود. آنگاه در حالى که اطراف شتر را هزاران فرشته پر کرده‏اند، حضرت فاطمه علیهاالسّلام به سوى بهشت مى‏رود ولى هنگامى که بر در بهشت مى‏رسد پشت سرش را مى‏نگرد، و در این حال خطاب مى‏رسد: اى دختر حبیب من! براى چه توقف کرده و پشت سرت را مى‏نگرى در حالى که من فرمان دادم تا داخل بهشت شوى؟

امام باقر علیه السّلام فرماید: اى جابر! به خداوند سوگند که فاطمه در آن روز شیعیان خود را به گونه‏اى از میان اهل محشر جدا مى‏کند و نجات مى‏دهد که پرنده دانه‏هاى نیکو را از میان دانه‏هاى بى‏ارزش جدا مى‏کند  .

فاطمه مى‏گوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى قدر و منزلت من شناخته شود. خداوند مى‏فرماید: اى دختر حبیب من! باز گرد و در میان اهل محشر بنگر، و هر کسى که محبت تو یا یکى از فرزندان تو را در دل دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما

هنگامى که فاطمه با شیعیانش بر در بهشت مى‏رسند خداوند در دل شیعیان فاطمه القا مى‏کند که بایستند، پس آنان مى‏ایستند و پشت سر خود را مى‏نگرند، خداوند عزیز و بزرگ مى‏فرماید: اى دوستان من! براى چه پشت سر خود را مى‏نگرید در حالى که من شفاعت‏ فاطمه را در باره شما پذیرفته‏ام. شیعیان جواب مى‏دهند: پروردگارا! ما دوست داریم که در این چنین روزى قدر و منزلت ما شناخته شود  .

خدا مى‏فرماید: پس بازگردید و هر کسى را که شما را براى دوستى فاطمه دوست مى‏داشته، و هر کسى را که براى محبت فاطمه شما را اطعام کرده و یا پوشانیده، و یا جرعه‏اى آب به شما داده، و یا در غیاب شما از شما دفاع و حمایت کرده، دست آنان را بگیرید و داخل بهشت نمایید... (7  )

پی نوشت ها:

1. آیه 165 ،سوره بقره، ترجمه آیت الله مکارم

2. آیه 7 ، سوره حجرات

3. آیه 32، سوره صاد

4. ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج‏1، صص 468 و 469

5. بحارالأنوار، ج 27، 116، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم

6. بحار الأنوار ، ج‏43، ص: 65 و ج 8، ص 51 ، تفسیر فرات، ص 298

7. زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام(روحانى)،ص 340 تا ص 344

 






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 90 اردیبهشت 21 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر حضرت معصومه

روزی مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسید: «با این که این مرد نابیناست و تو را نمی‏بیند، چرا خود را پوشاندی»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمی‏بیند، من که او را می‏بینم، وانگهی او بو را استشمام می‏کند». پیامبر(ص) (به نشانه تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی؛ گواهی می‏دهم که تو پاره تن من هستی».(علاّمه مجلسی، بحار، ج43، ص91)

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: روزی همراه گروهی در محضر رسول خدا(ص) نشسته بودیم. آن حضرت به ما رو کرد و فرمود: «بهترین کار برای زنان چیست؟» هیچ کدام از حاضران نتوانستند جواب صحیح بدهند. هنگامی که متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همین موضوع را از حضرت زهرا(س) پرسیدم، و ماجرای سؤال پیامبر(ص) و پاسخ صحیح ندادن اصحاب را برای حضرت زهرا(س) تعریف کردم، و گفتم هیچ یک از ما نتوانستیم پاسخ صحیح بدهیم. حضرت زهرا(س) فرمود: ولی من پاسخ به این سؤال را می‏دانم، و آن این است که: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است که آنها مردان نامحرم را نبینند، و مردان نامحرم آنها را نبینند».

حجاب در اسلام به معنای پرده نشینی نیست، بلکه به معنای پوششی معقول برای جلوگیری از فساد، و حفظ کرامت زن است. من به محضر رسول خدا(ص) بازگشتم و عرض کردم: «ای رسول خدا! از ما پرسیدی که چه کار برای زنان برتر است، پاسخش این است که برترین کار برای زنان این است که آنها مردان نامحرم را نبینند، و مردان نامحرم آنها را نبینند».

پیامبر(ص) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که این‏جا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی(ع) عرض کرد: «فاطمه(س) چنین فرمود». پیامبر(ص) از این پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه(س) را پسندید و به نشانه تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی؛ همانا فاطمه، پاره تن من است».(علی بن عیسی اِرْبِلی، کشف الغمّه، ج2، ص23 و 24)

نیز روایت شده: روزی جابر بن عبدالله انصاری همراه رسول خدا(ص) به سوی خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتی که به در خانه رسیدند، پیامبر(ص) اجازه ورود طلبید. فاطمه(س) اجازه داد، پیامبر(ص) فرمود: شخصی همراه من است، آیا اجازه هست با او وارد خانه شویم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «ای رسول خدا «قِناع» (یعنی مقنعه و روسری) ندارم.» پیامبر(ص) فرمود: «یا فاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مَلْحَفَتِک فَقِنِعِی بِهِ رأسَکِ؛ ای فاطمه! زیادی لباس بلند روپوش خود را بگیر و سرت را با آن بپوشان». حضرت فاطمه(س) همین کار را کرد، آن گاه پیامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند.

 






نوشته شده در تاریخ شنبه 90 اردیبهشت 10 توسط حسین ظفری نژاد
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر حضرت معصومه
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin