در مورد علت اینگونه نامگذاریها و اینکه چرا حضرت علی (ع) نام فرزندانش را ابوبکر، عمر و عثمان گذاشته باید به این چند نکته توجه داشت :
1. نامهای ابوبکر، عمر، عثمان و امثال اینها، در آن زمان فراوان بوده و بسیاری از مردم نام فرزندانشان را اینگونه انتخاب میکردند. فرهنگ و ادبیات مردم آن عصر چنین بود (همانگونه که در برههای نام چنگیز توسط برخی ایرانیان بر فرزاندشان گذاشته میشد که هم اکنون نیز دیده میشود). علی(ع) هم به عنوان یکی از افراد آن جامعه، از این اسامی برای نامگذاری فرزندان خود استفاده کرد و در آن عصر اگر کسی نام فرزند خود را یزید میگذاشت نه به این خاطر بود که از پسر معاویه خوشش میآید بلکه این نام، نام متعارف آن عصر بود و دوست و دشمن همه از آن استفاده میکردند .
2. غالب مردم آن عصر (و نه همه آنان) نسبت به خلیفه اول، دوم، و سوم از روی جهل، نادانی و عدم معرفت نسبت به امام زمان خود احترام قائل بودند. برای همین نام آنها منفور نبود و نامگداری فرزندان به نام آنها هیچگونه حساسیتی ایجاد نمیکرد. اما در زمان معاویه به سبب تبلیغات و اهانتهای بسیار وی و کارگزارانش نسبت به علی(ع)، نام ایشان در میان مردم منفور شد و مردم آن عصر نام علی (ع) را برای فرزندان خود انتخاب نمیکردند .
3. در آن عصر، صف شیعه و سنی از هم جدا نبود. مسلمانان از یکدیگر متنفر نبودند، اما با گذشت زمان و ایجاد درگیری، اختلاف و کشتار میان مسلمانان هر گروه پیرو کسی شد و نسبت به اسامی طرف مقابل حساسیتهایی به وجود آمد.
4. توجه داشته باشیم که نام ابوبکر، عمر، عثمان و …نامی عمومی و همگانی است و نه نام اختصاصی. چنین نیست که نام ابوبکر متعلق به ابوبکر و مختص او باشد بلکه این نام یک نام عربی است و مردم عرب آن را همانند دیگر اسامی برای فرزندانشان انتخاب میکردند. هزران نفر قبل از وی به این نام نامیده شده بودند. پس از وی هم هزاران نفر دیگر به این نام نامیده شدند و نامیده خواهند شد. فرض کنید که نام پدر یکی از دشمنان ما حسین است (مانند صدام (حسین)، آیا میتوانیم بگوییم که چون صدام دشمن ما بود، پس ما نام حسین را برای فرزندانمان انتخاب نمیکنیم؟! نمیتوانیم چنین کنیم چون نام حسین یک نام عربی زیبا است و مربوط به همه است و هر کس خواست میتواند آن را برای فرزندش انتخاب کند. گرچه صدام دشمن بود ولی این اسم مال او نیست بلکه اسمی همگانی است. کلمه ابوبکر، عمر، عثمان و... هم اینچنین است. بله اگر اسمی در یک زمان میان مردم منفور شد در این صورت به طور متعارف مردم از آن دوری میکنند.
5. از اصحاب پیامبر اسلام عثمان بن مظعون است. عثمان بن مظعون محبوب دل پیامبر بود. این عثمان کسی است که پیامبر خدا پس از مرگ او بدن او را بوسید و این نشانگر محبت بسیار زیاد پیامبر نسبت به اوست. حضرت امام صادق (ع) فرمود: ان رسول الله قَبَّلَ عثمان بن مظعون بعد موته،( وسائل الشیعه،20 جلدی، اسلامیه، ج 2، ص 934، کتاب الطهاره، ابواب غسل المیت باب 5، حدیث اول، باب جواز، تقبیل المیت( « پیامبر خدا عثمان بن مظعون را بعد از وفاتش بوسید». این حدیث، سندش صحیح است. در زمان پیامبر و پس از آن حضرت، برخی به خاطر این عثمان، فرزندانشان را عثمان مینامیدند.
در ضمن به نکات زیر توجه فرمایید:
ابوبکر بن علی بن ابیطالب:
نام اصلی فرزند امام علی نبوده است بلکه کنیه او بوده است. شیخ طوسی در کتاب رجال خود آنجا که نام اصحاب امام حسین (ع) را میآورد نام وی را در قسمت کنیهها آورده و میفرماید: باب الکنى [ 1055 ] 1 - أبو بکر بن علی علیه السلام ، أخوه ، قتل معه علیه السلام ، امه لیلی بنت مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمة بن جندل بن نهشل ، من بنی دارم.( شیخ طوسی، رجال الطوسی، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، جامعه مدرسین، 1415ق. ص 106.)
عمر بن علی بن ابیطالب:
در مورد نامگذاری ایشان چنین نقل شده که در کیان اصحاب عمر از حضرت علی خواست تا نام فرزند را او انتخاب کند، و امام هم با توجه به جو حاکم بر مجلس اجازه دادند و عمر هم نام خود را بر فرزند نهاد کتن گزارش بدین صورت است :
حدثنا عیسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن أبی طالب قال ، حدثنی أبی ، عن أبیه ، عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه قال : ولد لی غلام یوم قام عمر رضی الله عنه فغدوت علیه فقلت له : ولد لی غلام هذه اللیلة ، فقال : ممن ؟ قلت : من التغلبیة ، قال : فهب لی اسمه ، قلت : نعم ، قال : فقد سمیته باسمی ونحلته غلامی مورکا - قال : وکان نوبیا - قال : فأعتقه عمر بن علی بعد ذلک ، فولده الیوم موالیه.( ابن شبه نمیری، تاریخ المدینه، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق، ج2 ، ص 755)
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر عثمان
________________________________________
چنین تصور نشود که دوست داشتن مسأله ای پیش پا افتاده و فرعی در دیدگاه شرع مقدس اسلام است. برخلاف این نظر اگر اندکی به متون اسلامی مراجعه شود به این نتیجه می رسیم که اسلام برای دوست داشتن جایگاه ویژه ای لحاظ کرده است. می توان گفت دوست داشتن از عمل سخت تر است؛ زیرا به اجبار می توان عمل کرد اما به اجبار نمی توان دوست داشت. و این خود نشان از اهمیت موضوع است .
________________________________________
محبت در قرآن
قرآن که مهمترین و بزرگترین منبع دین اسلام است در این باب فراوان سخن به میان آورده است. در چند جای از قرآن لفظ دوست داشتن آمده است: یکسری از آیات که مربوط می شود به اینکه خداوند چه کسانی را دوست دارد و چه کسانی را دوست ندارد. از جمله آیات دیگر در این زمینه :
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...بعضى از مردم، معبودهایى غیر از خداوند براى خود انتخاب مىکنند؛ و آنها را همچون خدا دوست مىدارند. اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است.(1) بنابراین امکان ندارد کسی ایمان به خدا داشته باشد اما او را دوست نداشته باشد؛ ایمان بدون محبت خدا معنا ندارد .
در جای دیگر می فرماید: وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده، و(به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است؛ کسانى که داراى این صفاتند هدایت یافتگانند! (2) که دوستی معتقدات دینی از نشانه های هدایت معرفی شده است .
یکی از فروع دین تولی است یعنی دوست داشتن برای رضای خدا همانطور که قرآن از زبان سلیمان نبی می گوید: فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجاب؛ (سلیمان) گفت: «من این اسبان را بخاطر پروردگارم دوست دارم (و مىخواهم از آنها در جهاد استفاده کنم»... (3 )
دوست داشتن دوستان خدا
رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله به اصحاب خود فرمودند: کدام یک از رشتههاى ایمان استوارتر است، گفتند: خدا و رسولش به این موضوع داناترند، در این جا بعضى از آنها گفتند: زکات است، و بعضى اظهار داشتند روزه مىباشد و دستهاى هم گفتند حج و عمره است و بعضى هم گفتند جهاد مىباشد. در این هنگام رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله متوجه یاران خود شدند و فرمودند: آنهائى که شما گفتید درست مىباشد ولى مقصود آنها نیستند، محکمترین رشتههاى ایمان، محبت براى خدا و دشمنى براى خدا مىباشد، و با دوستان خدا دوست بودن و بیزارى و برائت از دشمنان خدا نمودن و بریدن از آنها. (4 )
حضرت فاطمه علیهاالسّلام بی تردید از دوستان خداست بلکه از بهترین اولیای الهی است. از سویی محبت به اولیای الهی نیز نشانه دوستی با خداست؛ و شکی نیست که یکی از اولیای بزرگ الهی سیده نساء عالمین حضرت فاطمه سلام الله علیهاست .
آثار محب حضرت فاطمه علیهاالسلام
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِی فَهُوَ فِی الْجَنَّةِ مَعِی وَ مَنْ أَبْغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ یَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ یَنْفَعُ فِی مِائَةِ مَوْطِنٍ أَیْسَرُ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ الْمَوْتُ وَ ...
از سلمان فارسی روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: ای سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد با من در بهشت است و کسی که در دل کینه او را داشته باشد در آتش جهنم است. سلمان! دوستی فاطمه (علیهاالسلام) در ده جا سودمند است که آسانترین آن مواضع: مرگ، قبر، میزان، در محشر، در پل صراط، و هنگام محاسبه اعمال است. هر کس دخترم فاطمه از او راضی باشد من از او راضیم و هر کس من از او راضی باشم خدا از او راضی خواهد بود. (5 )
شفاعت شدن و شفاعت کردن
در روایتی دیگر آمده است که محبین حضرت زهرا علیا السّلام دارای مقام شفاعت هستند :
قَالَ جَابِرٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع : ... فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی فَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَکِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّة ... فَیَقُولُ اللَّهُ یَا أَحِبَّائِی ارْجِعُوا وَ انْظُرُوا مَنْ أَحَبَّکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ أَطْعَمَکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ ... انْظُرُوا مَنْ رَدَّ عَنْکُمْ غَیْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ خُذُوا بِیَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّة... (6)؛ امام صادق علیه السّلام فرماید: جابر بن عبداللَّه به امام باقر علیه السّلام عرض کرد: جانم به فداى تو اى فرزند رسول خدا! از تو مىخواهم تا در باره فضل و برترى جدّهات فاطمه علیهاالسّلام حدیثى برایم نقل کنى که شیعیان از شنیدن آن خوشحال شوند .
امام فرمود: اجدادم از رسول خدا نقل کردهاند که ایشان فرمود: هنگامى که روز قیامت فرا مىرسد ... خداوند متعال مىفرماید: اى اهل محشر! در این روز کرامت از آن کیست؟
محمّد، على، حسن و حسین مىگویند: کرامت مخصوص خداوندى است که یگانه و قهّار مىباشد. پس خداوند مىفرماید: اى اهل محشر! من عزّت و کرامت را براى محمّد، على، حسن و حسین و فاطمه قرار دادم، پس سر خود را فرود آورید و چشم خود را ببندید تا فاطمه به سوى بهشت رود .
در این هنگام جبرئیل ناقهاى از بهشت، براى حضرت فاطمه آماده مىکند و دو پهلوى آن را با بهترین پارچهها و زینتهاى بهشتى پوشانیده و آن را مىنشاند و فاطمه بر آن سوار مىشود. آنگاه در حالى که اطراف شتر را هزاران فرشته پر کردهاند، حضرت فاطمه علیهاالسّلام به سوى بهشت مىرود ولى هنگامى که بر در بهشت مىرسد پشت سرش را مىنگرد، و در این حال خطاب مىرسد: اى دختر حبیب من! براى چه توقف کرده و پشت سرت را مىنگرى در حالى که من فرمان دادم تا داخل بهشت شوى؟
امام باقر علیه السّلام فرماید: اى جابر! به خداوند سوگند که فاطمه در آن روز شیعیان خود را به گونهاى از میان اهل محشر جدا مىکند و نجات مىدهد که پرنده دانههاى نیکو را از میان دانههاى بىارزش جدا مىکند .
فاطمه مىگوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى قدر و منزلت من شناخته شود. خداوند مىفرماید: اى دختر حبیب من! باز گرد و در میان اهل محشر بنگر، و هر کسى که محبت تو یا یکى از فرزندان تو را در دل دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما
هنگامى که فاطمه با شیعیانش بر در بهشت مىرسند خداوند در دل شیعیان فاطمه القا مىکند که بایستند، پس آنان مىایستند و پشت سر خود را مىنگرند، خداوند عزیز و بزرگ مىفرماید: اى دوستان من! براى چه پشت سر خود را مىنگرید در حالى که من شفاعت فاطمه را در باره شما پذیرفتهام. شیعیان جواب مىدهند: پروردگارا! ما دوست داریم که در این چنین روزى قدر و منزلت ما شناخته شود .
خدا مىفرماید: پس بازگردید و هر کسى را که شما را براى دوستى فاطمه دوست مىداشته، و هر کسى را که براى محبت فاطمه شما را اطعام کرده و یا پوشانیده، و یا جرعهاى آب به شما داده، و یا در غیاب شما از شما دفاع و حمایت کرده، دست آنان را بگیرید و داخل بهشت نمایید... (7 )
پی نوشت ها:
1. آیه 165 ،سوره بقره، ترجمه آیت الله مکارم
2. آیه 7 ، سوره حجرات
3. آیه 32، سوره صاد
4. ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ج1، صص 468 و 469
5. بحارالأنوار، ج 27، 116، باب 4- ثواب حبهم و نصرهم و ولایتهم
6. بحار الأنوار ، ج43، ص: 65 و ج 8، ص 51 ، تفسیر فرات، ص 298
7. زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام(روحانى)،ص 340 تا ص 344
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر حضرت معصومه
روزی مرد نابینایی با کسب اجازه به محضر حضرت زهرا(س) آمد. حضرت از او فاصله گرفت و خود را پوشانید، پیامبر اکرم(ص) که در آن جا حضور داشت از حضرت زهرا(س) پرسید: «با این که این مرد نابیناست و تو را نمیبیند، چرا خود را پوشاندی»؟ حضرت زهرا(س) در پاسخ فرمود: «اگر او مرا نمیبیند، من که او را میبینم، وانگهی او بو را استشمام میکند». پیامبر(ص) (به نشانه تأیید شیوه و گفتار حضرت زهرا«س») فرمود: «أَشْهَدُ اَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنّی؛ گواهی میدهم که تو پاره تن من هستی».(علاّمه مجلسی، بحار، ج43، ص91)
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: روزی همراه گروهی در محضر رسول خدا(ص) نشسته بودیم. آن حضرت به ما رو کرد و فرمود: «بهترین کار برای زنان چیست؟» هیچ کدام از حاضران نتوانستند جواب صحیح بدهند. هنگامی که متفرّق شدند، من به خانه بازگشتم، و همین موضوع را از حضرت زهرا(س) پرسیدم، و ماجرای سؤال پیامبر(ص) و پاسخ صحیح ندادن اصحاب را برای حضرت زهرا(س) تعریف کردم، و گفتم هیچ یک از ما نتوانستیم پاسخ صحیح بدهیم. حضرت زهرا(س) فرمود: ولی من پاسخ به این سؤال را میدانم، و آن این است که: «خَیْرٌ لِلنِّساءِ اَنْ لایَرِینَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ؛ صلاح زنان در آن است که آنها مردان نامحرم را نبینند، و مردان نامحرم آنها را نبینند».
حجاب در اسلام به معنای پرده نشینی نیست، بلکه به معنای پوششی معقول برای جلوگیری از فساد، و حفظ کرامت زن است. من به محضر رسول خدا(ص) بازگشتم و عرض کردم: «ای رسول خدا! از ما پرسیدی که چه کار برای زنان برتر است، پاسخش این است که برترین کار برای زنان این است که آنها مردان نامحرم را نبینند، و مردان نامحرم آنها را نبینند».
پیامبر(ص) فرمود: «چه کسی به تو چنین خبر داد، تو که اینجا بودی و پاسخی نگفتی؟» علی(ع) عرض کرد: «فاطمه(س) چنین فرمود». پیامبر(ص) از این پاسخ خشنود شد، و سخن فاطمه(س) را پسندید و به نشانه تأیید او فرمود: «اِنَّ فاطِمَةُ بضْعَةٌ مِنّی؛ همانا فاطمه، پاره تن من است».(علی بن عیسی اِرْبِلی، کشف الغمّه، ج2، ص23 و 24)
نیز روایت شده: روزی جابر بن عبدالله انصاری همراه رسول خدا(ص) به سوی خانه فاطمه(س) رهسپار شدند. وقتی که به در خانه رسیدند، پیامبر(ص) اجازه ورود طلبید. فاطمه(س) اجازه داد، پیامبر(ص) فرمود: شخصی همراه من است، آیا اجازه هست با او وارد خانه شویم؟ فاطمه(س) عرض کرد: «ای رسول خدا «قِناع» (یعنی مقنعه و روسری) ندارم.» پیامبر(ص) فرمود: «یا فاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مَلْحَفَتِک فَقِنِعِی بِهِ رأسَکِ؛ ای فاطمه! زیادی لباس بلند روپوش خود را بگیر و سرت را با آن بپوشان». حضرت فاطمه(س) همین کار را کرد، آن گاه پیامبر(ص) و جابر، با کسب اجازه وارد خانه شدند.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر حضرت معصومه
پشت در بال و پرم آتش گرفت
سوختم پا تا سرم اتش گرفت
با گلت سیلی نمی دانم چه کرد!
پلک چشمان ترم آتش گرفت
دست ان نامرد داغ از کینه بود
زد به رویم معجرم اتش گرفت
من کیم پروانه ای پر سوخته
کز غم تن خاکسرتم آتش گرفت
گرم عشقت بودم از خود بی خبر
بین شعله پیکرم آتش گرفت
با تماشای تن خونین من
قلب زینب دخترم آتش گرفت
بانگ سر دادم که ای فضه بیا
نازدانه گوهرم آتش گرفت
بی کسی ات شعله بر جانم گرفت
سینه شعله ورم اتش گرفت
ناله می زد رحمه للعالمین
آه!یارب!کوثرم آتش گرفت
روضه خوانم شد خدا و بانگ زد
دختر پیغمبرم آتش گرفت
مجتبی روشن روان
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فدک فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر
سرگذشت زینب علیها السلام
بنا به قول مشهور، حضرت زینب سومین فرزند فاطمه زهرا(س)در روز پنجم جمادىالاول سال پنجم یا ششم هجرى چشم به جهان گشودند. در این زمان، پیامبر اکرم (ص)در خارج از مدینه بودند .
امیرالمؤمنینعلیه السلام نامگذارى این کودک را به تاخیر انداختند تا رسول خدا (ص) به مدینه برگشتند. آن حضرت به فرمان الهى نام این مولود مبارک را زینب گذاشتند و توصیه فرمودند که این طفل را همواره گرامى بدارید؛ چون او شبیه جدهاش خدیجه کبرى است .
زینب کبرى تا حدود پنج یا شش سالگى، تحت اشراف شخص پیامبراکرم (ص) و در آغوش مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) پرورش یافت و از این پس، مسؤولیت تربیت و پرورش او به عهده على علیه السلام گذارده شد. تا این که در سال هفدهم هجرى به همسرى پسرعمویش، عبدالله بن جعفر درآمد.سالها بعد زمانی که مردم با امیرالمؤمنین على بن ابىطالب بیعت کردند، حضرت براى یارى پدر از مدینه به کوفه رفت و در مدت پنج سال دوران سخت حکومت على(ع)، همواره یار و تسکین بخش غمهاى پدر بود و زنان کوفه را آموزش مىداد... چون على در محراب عبادت با شمشیر ابن ملجم مرادى ضربت خورد، پرستارى آن حضرت را برعهده گرفت و به دنبال شهادت امیرالمؤمنین(ع) و هنگام نوبت امامت برادر بزرگش امام حسن(ع)در کنار برادر قرار گرفت و آنگاه که امام حسن از کوفه به مدینه برگشت، به همراه ایشان حضرت زینب نیز به مدینه آمد. وقتى که در سال پنجاه هجرى معاویه حضرت امام حسن را مسموم کرد باز غمخوارى و پرستارى برادر با زینب بود و پس از شهادت امام حسن در خدمت امام حسین(ع)بود و زمانى که در سال شصت هجرى امام حسین عازم مکه شد، به همراه آن حضرت از مدینه خارج شد و از آن لحظه به بعد تا روز عاشورا در خدمت به قیام اباعبدالله تلاش مىکرد و لحظهاى از آن حضرت جدا نشدند. نقل مىکنند در جریان حرکت به سوى عراق ابن عباس به امام حسین گفت اگر ناگزیر باید به این سفر بروید، حداقل این زنان و بچهها را با خود نبرید. در این لحظه، حضرت زینب خطاب به ابن عباس فرمود: ... سوگند به خدا از حسین جدا نخواهم شد، همراه او خواهم بود با او زندگى کرده و با او مىمیرم. (1 )
در روز عاشورا با ایثار چند برادر و فرزند و برادرزاده و... فداکارى در راه خدا را به حدى رساند که حتى ملکوتیان را به تعجب واداشت و از عصر عاشوراى سال شصت هجرى به بعد رسالت پیامرسانى خون شهیدان و سرپرستى و رهبرى اسیران نهضت عاشورا را برعهده گرفت و لحظهاى از حمایت امام زینالعابدین(ع)غافل نگشت و بارها در این سفر خوفناک جان آن حضرت را از خطراتى که او را تهدید مىکرد نجات بخشید. حضرت زینب با ایراد خطبههاى آتشین پایه کاخهاى ستم بنىامیه را به لرزه درآورد و در یک کلام، با این کار همه تبلیغات و نقشههاى دشمنان را خنثى و نفاق منافقان را رسوا و غفلت غافلان را برطرف ساخت. اگر تلاش بىنظیر و فداکارى کامل زینب نبود، به یقین جریان کربلا را بنى امیه یا به فراموشى مىسپردند یا از مسیر حیاتبخش خود منحرف مىکردند.آن حضرت سرانجام، پس از انجام کامل این رسالت سنگین یک سال و نیم پس از جریان عاشورا در رجب سال شصت و دو هجرى با کولهبارى از غم و اندوه چشم از جهان فرو بست .
فضایل و اوصاف زینب
حضرت زینب به اعتراف همه تاریخ نویسان، آراسته به همه فضایل و خصلتهاى والاى اخلاقى و الهى بودند و در سایه این کمالات به مرتبهاى از منزلت انسانى دست یافتند که شایستگى محرم راز الهى و امین ودایع امامت و ولایت بودن را حداقل در بخشى از عمر شریفشان به خود اختصاص دادند. (3) حضرت این کمالات را به برکت عنایات خاص الهى و پاکى سرشت و نحوه تربیت و پرورش در دامن پیامبر(ص) و فاطمه(س) و امیرالمؤمنین(ع) و تلاشهایى که در راستاى کسب سجایاى اخلاقى و به جاى آوردن عبادات و فرامین الهى انجام داده بود به دست آورد .
القابى که براى آن حضرت نقل شده به گوشههایى از عظمت شخصیت این بزرگ بانوى اسلام دلالت دارند. از جمله: عالمه غیر معلمه، نائبه الزهراء، عقیله النساء، الکامله، ولیدة الفصاحة، صدیقة الصغرى، معصومة الصغرى، صابرة محتسبه، بطلة کربلا، سلیلة الزهراء، امینةالله، محدثه، ناموس کبریا، قرة عین مرتضى، عقیلة بنى هاشم، محبوبة المصطفى، زاهده، عابده، نابغة الزهرا، سرّابیها و... برخورد حضرت زینب در برابر دشمنان بسیار اعجابانگیز است. وى با ستمگران با تمام وجود به مبارزه برخاست در حالى که آنان در اوج عظمت و اقتدار بودند. خطبه بىنظیرى را در حضور دژخیمان ایراد نمود وشجاعت بىمانندى را از خود به نمایش گذاشت. همانگونه که بیان شد،هر یک این لقبها به گوشه کوچکى از فضیلتها و اوصاف برجسته آن حضرت دلالت دارند به عنوان نمونه، درباره برخى از این اوصاف و کمالات توضیح مختصرى در این قسمت ارائه مىگردد :
1.خداشناسى و عرفان: بىشک همه کمالات آن حضرت در کل، علاوه بر بیان ابعاد مختلف شخصیت بىنظیر این بانوى بزرگوار، به درجه بالاى عرفان و خداشناسى او دلالت دارد. اگر مرتبه توحیدش قریب به مرتبه توحید حضرات معصومان نبود، هرگز نمىتوانست سکاندار طوفان کربلا باشد .
هنوز کودکى بیش نبود که از پدر بزرگوارش سؤال کرد: آیا مرا دوست دارى؟ حضرت فرمودند: بله دخترم؛ فرزندان ما پارههاى جگرهاى ما محسوب مىشوند. آنگاه زینب عرض کرد: محبت و خدا دوستى با حب فرزندان در قلب مؤمن چگونه جمع مىگردد؟ اگر گریزى از این دو امر نیست، باید گفت: دوستى محض از آن خدا و مهرورزى براى فرزندان است. با این بیان، دختر زهرا(س) کمال معرفت خود را در توحید خالص به نمایش گذاشت .
در همان دوران کودکى حضرت زینب، پدر بزرگوارشان به او فرمود: دخترم! بگو: یک زینب گفت: یک. آنگاه على فرمودند بگو: دو. در این لحظه حضرت زینب سکوت کردند. چون سکوت ایشان طول کشید على فرمودند: دخترم! چرا سکوت کردى؟ عرض کرد: پدر جان با زبانى که گفتهام یک، توان دو گفتن را ندارم. امیرمؤمنان از این پاسخ بسیار عمیق دخترشان خیلى خوشحال شدند و او را که در این حال طفلى بیش نبودند، مورد تفقد و محبت قرار دادند. (4 )
2.علم و دانش: براى شناخت مقام علمى حضرت زینب مىتوان به امور زیادىتوجه و استناد کردکه از جمله آنهاست :
- خطبههاى بسیار بلند و پرمحتوایى که از آن بانوى گرامى به جاى مانده است .
- به شهادت همه تاریخ نویسان در کوفه، ایشانکلاسهاى تفسیر و آموزش قرآن داشتند و زنهاى کوفه را با قرآن و احکام اسلامى آشنا مىساختند .
- راویان بزرگى چون عبدالله بن عباس از او روایتهاى زیادى را نقل مىکند که از جمله این روایات است خطبه تاریخى حضرت زهرا(س)، این در حالى است که زینب در زمان خوانده شدن این خطبه پنج یا شش سال بیشتر نداشت و ابن عباس با این عبارت از آن حضرت در روایاتى که از او نقل مىکند، یاد کرده است: «حدثنى عقیلتنا زینب (5)؛بانوى فهیم و اندیشمند ما زینب بر من چنین روایت کردند. و برخى از او با تعبیر حبر و بحر یعنى سرشار از علم و دریاى علم یاد مىکنند. حتى زمانى که در مجلس یزید آن خطبه آتشین را بیان کردند، یزید دربارهاش گفت: اینان خاندانى هستند که فصاحت و دانش و معرفت را از پیامبر به ارث بردهاند و آن را با شیر مادر نوشیدهاند. (6) و از شیخ صدوق روایتشده است که زینب به جهت علم و دانش زیادى که داشت، از سوى امام حسینعلیه السلام نیابت خاص داشت و مردم در مسائل شرعى (حلال و حرام) به ایشان رجوع مىکردند. در یک مورد نقل شده است روزى امام حسن و امام حسینعلیهما السلام درباره بعضى از سخنان پیامبر اکرم(ص)با هم گفتوگو مىکردند، حضرت زینب وارد شدند و در بحث ایشان شرکت کردند و مساله را با تمام صورى که داشت با تفصیل تمام تبیین فرمودند. حضرت امام حسن وقتى این توانایى فوقالعاده خواهر را دیدند، خطاب به او فرمودند: «انک حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة...» (7) به راستى که تو از درخت نبوت و معدن رسالت هستى .
3.عبادت و بندگى: گرچه سراسر زندگى حضرت زینب براى حفظ و احیاى معارف اسلامى سپرى شد، که همه آنها با هدف اطاعت از اوامر الهى انجام مىگرفت اما آن حضرت در عبادت به معنى خاص نیز از موقعیت برجستهاى برخوردار بودند. در سختترین شرایط نیز به طور کامل به انجام وظایف عبادى اهتمام مىورزیدند .
حضرت سجاد مىفرماید: عمهام زینب در جریان حادثه کربلا با آن همه مشکلات حتى در شب عاشورا و شب یازدهم محرم نیز نماز شب را ترک نکردند. (8) امام حسین به اندازهاى به خلوص و بندگى زینب اعتقاد داشتند که هنگام وداع خطاب به او فرمودند: یا اختاه لا تنسینى عند نافلة اللیل (9)؛ خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن .
باز امام سجاد مىفرماید: عمهام زینب در طول راه کوفه و شام، همواره نماز شب را به پا مىداشت. در برخى از منازل بین راه مىدیدم که او از فرط خستگى و رنجورى ناشى از آزار دشمن، نمازهایش را در حال نشسته مىخواند.(10)
4. شجاعت و شهامت: برخورد حضرت زینبعلیها السلام در برابر دشمنان بسیار اعجابانگیز است. وى با ستمگران با تمام وجود به مبارزه برخاست در حالى که آنان در اوج عظمت و اقتدار بودند. خطبه بىنظیرى را در حضور دژخیمان ایراد نمود وشجاعت بىمانندى را از خود به نمایش گذاشت.
یکى از نویسندگان دراین باره مىنویسد: برخورد و عکسالعمل زینب در برابر دشمنان بسیار اعجابانگیز است آنان در حالى که در اوج قدرت بودند، به تندى برخورد کرد. زینب شیرزنى از خاندان بنى هاشم است، آن چنان با صداى بلند ندا سرداد که کاخ سلطنت امویان ستمگر و غاصب از جاى کنده شد و در مجلس یزید سفاک سخنرانى مهمى انجام داد که او و اطرافیانش را مفتضح نمود. (11)
5.حجاب و عفاف: زینب کبرى در رعایت عفاف همانند مادر بزرگوارشان بىبدیلبودند. مرحوم علامه مامقانى مىنویسد: زینب در حجاب و عفاف یگانه است احدى از مردان در زمان پدرش و برادرانش تا روز عاشورا او را ندیده بودند. (12)
فردى به نام یحیى مازنى مىگوید: من در مدینه مدت زیادى در همسایگى حضرت على به سر مىبردم، اما در این مدت به خدا قسم هرگز زینب را ندیدم و حتى صداى او را هم نشنیدم. (13)
حضرت سجاد مىفرماید: عمهام زینب در جریان حادثه کربلا با آن همه مشکلات حتى در شب عاشورا و شب یازدهم محرم نیز نماز شب را ترک نکردند. امام حسین به اندازهاى به خلوص و بندگى زینب اعتقاد داشتند که هنگام وداع خطاب به او فرمودند: یا اختاه لا تنسینى عند نافلة اللیل؛ خواهرم مرا در نماز شب خود فراموش مکن.آن حضرت نه تنها در حالت عادى بلکه در بحرانىترین لحظات زندگى خود به مساله حجاب و عفاف اهتمام کامل داشتند. فردى روایت مىکند: «وقتى اسراى کربلا را وارد کوفه مىکردند امام سجاد را دیدم که بر شترى بدون روپوش سوار کردهاند ... در این هنگام بانویى را دیدم که بر شتر برهنهاى سوار است سؤال کردم که او کیست؟ جواب دادند: او زینب کبرى است.
این بانو خطاب به مردم کوفه مىگفت: اى مردم چشمهاى خود را از ما بپوشانید آیا از خدا و رسولش شرم نمىکنید به حرم و خاندان پیامبرخدا در حالى که پوشش و حجاب مناسبى ندارند نگاه مىکنید. (14)
نقل کردهاند پس از حادثه کربلا هر وقت که از شام و کوفه صحبت مىشد، حضرت زینب چون به یادآن ایام، که بدون پوشش مناسب خاندان پیامبر را از کوچههاى این دو شهر عبور داده بودند، به شدت متاثر مىشدند.
6. گذشت و ایثار: روزى على مستمندى را به خانه آوردند تا از او پذیرایى کنند. وقتى از حضرت فاطمه پرسیدند آیا در خانه چیزى هست که با آن از مهمان عزیزمان پذیرایى کنیم؟ آن حضرت فرمودند: به غیر از مختصر غذایى که براى زینب کنار گذاشتهام، چیزى وجود ندارد. در این لحظه که حضرت زینب چهار سال بیشتر نداشتند، خطاب به مادر فرمودند: مادر جان غذاى مرا به مهمان بدهید. (15)
اوج ایثار و فداکارى و گذشت دختر علىعلیه السلام در روز عاشورا به نمایش گذاشته مىشود. نقل مىکنند: صبح روز عاشورا در حالى که دو فرزند خود محمد و عون را به همراه داشت، خدمت امام حسین رسید. عرض کرد: جدم ابراهیم خلیل قربانى خدا را به جاى قربانى شدن اسماعیل از خداوند جلیل پذیرفت. برادر جان تو نیز امروز این دو قربانى مرا بپذیر و اگر دستور جهاد از بانوان برداشته نمىشد، هزار بار جان خود را در راه محبوب فدا مىکردم و هر ساعت خواستار هزار بار شهادت مىشدم. (16)
آنگاه فرمود: دوست دارم فرزندانم جلوتر از برادرزادگانم به میدان بروند. و وقتى که این دو نوگل زینب، پس از پیکار با دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و پیکرهاى غرق به خون آنان را به کنارخیمهها آوردند، همه زنان از خیمهها بیرون آمدند اما زینب کبرى براى این که مبادا اباعبدالله خجالت زده شوند، از خیمه خود بیرون نیامد. (17)
در لحظات پایانى ظهر عاشورا وقتى بالاى سر پیکر خونین برادر و مقتداى خود امام حسین آمدند، با این جمله: پروردگارا این هدیه و قربانى را از اهل بیت پیامبر قبول فرما، نهایت اخلاص و فداکارى خود را به جهانیان اعلام کرد...
علاوه بر این اوصاف، زینب کبرى در صبر و بردبارى، زهد و تقوا، اخلاص و مدیریت و تدبیر و فصاحت و بلاغت و... بىنظیر بودند.
بىتردید در شرایط سخت کنونى اگر بانوان جوامع اسلامى سیره عملى و اوصاف اخلاقى شیرزن کربلا را الگو و اسوه خود قرار دهند، روز به روز ارزشها و فضایلآنان شکوفاتر خواهد شد و بىشک در صورت تحقق چنین مهمى زمینه سعادت دنیا و آخرت براى مسلمانان مهیا خواهد شد.
طبقه بندی: تاریخ اسلام و ایران اهل بیت (ع) پیامبر امام رسول خدا امام علی فاطمه زهرا امیرالمومنین خلافت عمر ابوبکر